مادران سیاهپوش، هنوز از سجادهها سر برنگرفتهاند
از چند تصویری که از جنگ در خاطرم حکشده، یکی روزی بود که رفته بودیم اهواز. مادربزرگم که مادر شهید هم بود، بااینکه سن و سال بالایی داشت، میرفت بیرون و عصرها برمیگشت. ظاهراً مکانی در اهواز بوده که کارهای مختلف میکردند برای رزمندهها، از آشپزی و بستهبندی غذا بگیر تا شستشوی لباسها و هر کاری که زنها میتوانستند پشت جبهه در اهواز و شهرهای کمی امنتر انجام دهند.
اصفهان امروز- سیامک تراکمهزاده:
از چند تصویری که از جنگ در خاطرم حکشده، یکی روزی بود که رفته بودیم اهواز. مادربزرگم که مادر شهید هم بود، بااینکه سن و سال بالایی داشت، میرفت بیرون و عصرها برمیگشت. ظاهراً مکانی در اهواز بوده که کارهای مختلف میکردند برای رزمندهها، از آشپزی و بستهبندی غذا بگیر تا شستشوی لباسها و هر کاری که زنها میتوانستند پشت جبهه در اهواز و شهرهای کمی امنتر انجام دهند.
یک روز مادربزرگ تعریف میکرد که در جیب لباسهای یک رزمنده، انگشت قطعشده پیداکردهاند که متعلق به یک شهید بوده است. شاید منظورش، چیز دیگری بوده یا من اشتباه شنیدم، اما هر چیز دیگری که بوده، تصویری که در ذهنم شکل گرفت، فضای عجیبی داشت، زنها، پشت سنگرها، فعالیتهای داوطلبانه، خطرناک، سخت.
این تصویر ماند تا روز پنجشنبه که رفته بودم نگارخانه سوره در خیابان آمادگاه، نمایشگاه پوستر و عکس از دفاع مقدس با عنوان «گنج جنگ» که با همکاری مشترک حوزه هنری و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس برگزارشده بود. سی پوستر و سی عکس. از پوسترهایش که بگذریم، قسمت عکسها به نظرم ارزشمند بود. نخست اینکه در یک نمای کلی میتوان به هنرجویان عکاسی که این روزها پرتعداد هم هستند، نقش مهم عکاسی مستند را نشان داد که فارغ از بودن در دوره جنگ یا صلح، چقدر عکاسی مستند میتواند روایتگر تاریخ ما باشد.
دوم اینکه کیوریتور این عکسها، ترتیب زمانی خاصی برای این نمایشگاه انتخاب کرده بود. عکسها از عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر شروع میشد و تا آزادی اسرا و آزادگان ادامه پیدا میکرد. بعضی از این عکسها، در میانه جنگ از خط مقدم گرفتهشده بود و بعضی دیگر از پشتصحنه جنگ، ولی در میان همه آنها، عکسهای خوب و تکاندهنده کم نبود.
عکس رزمندهای در حال اعزام که فرزند شیرخوارهاش را میبوسید یا نوجوانی که در بغل دوست یا برادر همسنوسال خود، بهسختی گریه میکرد، بهراحتی میتوانست بیننده را به روزهایی ببرد که سخت در خاطرمان مانده است. از عکسهایی که من تحت تأثیرشان قرار گرفتم، یکی عکسی بود از لحظه ورود اولین نیروهای ایرانی به خرمشهر، تصویری که کمتر دیدهشده، چراکه وقتی نام خرمشهر میآید، بیشتر یاد شادی کردن در پای مسجد جامع میافتیم. خستگی و جنگندگی رزمندگان برای رسیدن به این شهر اما در این عکس بسیار مشهود بود.
عکس دیگری، لحظه بمباران خانهای در کردستان را تصویر کرده بود و میشد فرار پدر خانواده را درحالیکه فرزندش را بغل زده، در آن دید، در شرایطی که آنسوتر، انسان دیگری در حال غلت خوردن روی زمین است. از همه مهمتر، اینکه عکاس بهجای اینکه فرار کند، رو به صحنه ایستاده و در حال ثبت مستند لحظه است. در عکس بعدی، پدری کرد را میبینیم در لباس محلی که در یک دست، گهواره کودکی را گرفته و در دست دیگر، چوبلباسی باقیمانده از وسایل خانه را و در پسزمینه اثر، شهری ویران و خالی از سکنه دیده میشود، مثل تصاویری که این روزها از حلب میبینم یا از خمس و یا موصل. چقدر تاریخ زودبهزود تکرار میشود.
اما جالبترین اثر این نمایشگاه، مجموعه عکسی بود از رختشویخانهای در اهواز و از زنانی در حال شستن لباس رزمندگان. این عکس، تمام خاطراتی را که داشتم، عینیت بخشید. مادربزرگ و مادربزرگانمان را دیدم که با چه تلاشی، در حال شستن لباسها هستند، در رختشویخانهها یا در بیمارستانها، غسالخانهها و گلستانهای شهدا و شاملو چقدر این تصویر را زیبا سروده است:
«باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد/ که مادران سیاهپوش -داغدار زیباترین فرزندان آفتاب و باد- هنوز از سجادهها سر برنگرفتهاند.»
این نمایش آثار که به بهانه هفته دفاع مقدس برگزارشده، تا 4 مهرماه در نگارخانه سوره اصفهان در خیابان آمادگاه برپا است.
عکاس