لیلی رشیدی: دوست دارم مرا با عنوان دختر داوود رشیدی بشناسند

لیلی رشیدی فرزند زنده‌یاد داوود رشیدی، نخستین تجربه بازیگری خود را در سن 16 سالگی با فیلم "دلشدگان" زنده‌یاد علی حاتمی آغاز کرد، هر چند که او در آثار سینمایی و تلویزیونی ایفای نقش داشته است و با مجموعه تلویزیونی "قصه‌های تا به تا" در ذهن مخاطبان ماندگار شد، اما از این هنرمند می‌توان به عنوان چهره تئاتری نام برد؛ چرا که او در هنرهای نمایشی حضوری پر رنگ و قابل دفاع داشته است.

هنرآنلاین: لیلی رشیدی فرزند زنده‌یاد داوود رشیدی، نخستین تجربه بازیگری خود را در سن 16 سالگی با فیلم "دلشدگان" زنده‌یاد علی حاتمی آغاز کرد، هر چند که او در آثار سینمایی و تلویزیونی ایفای نقش داشته است و با مجموعه تلویزیونی "قصه‌های تا به تا" در ذهن مخاطبان ماندگار شد، اما از این هنرمند می‌توان به عنوان چهره تئاتری نام برد؛ چرا که او در هنرهای نمایشی حضوری پر رنگ و قابل دفاع داشته است.

رشیدی اکنون نیز بازیگر نمایشی با عنوان "تنها خدا حق دارد بیدارم کند" به کارگردانی محمد عاقبتی است که این اثر نمایشی در سالن هامون شهر رشت روی صحنه است. به بهانه اجرای این نمایش گفت‌وگویی با وی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانیم:


خانم رشیدی چه شد که به سمت بازیگری آمدید و حرفه بازیگری را انتخاب کردید؟

دقیقاً خاطرم نیست که چه اتفاقی افتاد که به این سمت آمدم. من در اوایل دهه 70 خیلی کوتاه در فیلم "دلشدگان" زنده‌یاد علی حاتمی بازی کردم که کار شیرینی بود ولی من آن زمان فقط 16 سال داشتم و خیلی چیزها را جدی نمی‌گرفتم. بعد از آن در فیلمی از آقای صدر عاملی بازی کردم که هیچ وقت پخش نشد.
آن جا بود که احساس کردم که بازیگری چقدر کار سختی است و فکر می‌کردم که از پس آن بر نیایم. بعد از آن در مجموعه تلویزیونی "قصه‌های تابه‌تا" بازی کردم که در مدتی طولانی روی آنتن رفت و من به واسطه آن ثمره و شیرینی این حرفه برایم معنا پیدا کرد. در ادامه هم به پیشنهاد خاله‌ام خانم مرضیه برومند به کلاس‌های بازیگری آقای سمندریان رفتم و از آن‌جا دیگر بازیگری برایم جدی‌تر شد.

شما در یک خانواده کاملاً هنری بزرگ شدید و هم پدر و هم خاله‌تان از جمله هنرمندان شناخته‌شده عرصه تئاتر، تلویزیون و سینما هستند. حضور در چنین خانواده‌ای چقدر روی علاقه شما به هنر تأثیر گذاشت؟

این‌که اطرافیان من در کار هنر بودند، همیشه برایم جالب بود. به همین خاطر من هیچ‌وقت نگاهی معمولی یا منفی نسبت به این حرفه نداشتم و اتفاقاً فکر می‌کردم که این حرفه را دوست دارم. اما دلیلی که مرا مصمم به ادامه دادن راه بازیگری کرد، شرکت در کلاس‌های آقای سمندریان بود. کار گروهی برای اولین بار در کلاس‌های آقای سمندریان برای من معنا پیدا کرد و از آن‌جا بود که من هم‌نوعان خودم را پیدا کردم و دیدم که عده‌ای هم مثل من هستند که این کار را دوست دارند و برایش تلاش می‌کنند.

چه چیزی در تدریس آقای سمندریان برای شما جذاب بود؟

وجود خودشان. جدا از آن عشق و علاقه‌ای که آقای سمندریان به ما منتقل می‌کردند، علاقه‌ای که ایشان صرفاً به تئاتر داشتند هم یک شور و هیجان را در درون من ایجاد می‌کرد و فکر می‌کنم که سایر شاگردهای آقای سمندریان هم این عشق را دریافت می‌کردند. تئاتر دغدغه اصلی آقای سمندریان بود و ایشان به سینما فکر نمی‌کردند. تمام تمرکزشان را روی تئاتر و آموزش تئاتر می‌گذاشتند. لااقل تا زمانی که من آن‌جا بودم، هیچ‌وقت کلاس‌های‌شان تفکیک نشد که کسانی را بیاورند که سینما را بیشتر می‌شناسند. گاهی اوقات آن‌چه که از آموزش در دانشگاه اهمیت بیشتری دارد، گروه شدن و یک هدف مشترک داشتن است که باعث می‌شود شما در کارتان مصمم‌تر شوید.

نکته جالبی که در کارنامه کاری شما وجود دارد این است که تا قبل از مجموعه تلویزیونی "قصه‌های تابه‌تا" در هیچ کدام از کارهای پدرتان و یا کارهای خانم برومند حضور نداشتید. دلیلش چه بود؟

شاید به خاطر آن بود که کارهای پدرم یا کارهای خانم برومند نقش مناسبی برای من نداشتند.


چطور شد که برای سریال "قصه‌های تابه‌تا" انتخاب شدید و با سن کمی که داشتید نقش یک مادر را بازی کردید؟

حتماً خانم برومند مرا مناسب آن نقش دانستند و احساس کردند که من به آن نقش می‌آیم. در آن سریال دو کاراکتر وجود داشت که پدر و مادر نبودند و فقط ادای پدر و مادر بودن را در می‌آوردند یک جور مثل بازی بود و دو تا جوان بودند که داشتند بازی می‌کردند.

اولین باری که تصویرتان را در تلویزیون دیدید چه حسی داشتید و واکنش خانواده‌تان به نقش‌آفرینی‌تان چه بود؟

حقیقتاً خودم که از کارم خوشم نیامده بود و مدام فکر می‌کردم که باید بهتر می‌بودم. خانواده هم نه گفتند که کارت شاهکار است و نه گفتند که ادامه نده.

خانم برومند در کارش به شدت سخت‌گیر است و از هیچ چیز به سادگی نمی‌گذرد، حتی اگر خاله آدم باشد. رفتار ایشان با شما چطور بود و آیا از کارتان رضایت داشت؟

رفتار خانم برومند با من مثل رفتاری بود که با بقیه داشتند. فکر نمی‌کنم از انتخاب من هم پشیمان شده‌ باشند. حداقل که این را طی این 23 سالی که از سریال می‌گذرد به من نگفته‌اند.

وقتی که فرزند یک بازیگر یا کارگردان وارد این حرفه می‌شود، این دید منفی در بین سایرین وجود دارد که آن شخص به واسطه حضور اعضای خانواده‌اش وارد این کار شده است. آیا این دید و واکنش منفی در مورد شما هم وجود داشت و شما آن را حس می‌کردید؟

خیر. من هیچ‌وقت این واکنش منفی را حس نمی‌کردم چون بعد از سریال "قصه‌های تا‌به‌تا" کمتر در تلویزیون و سینما بازی کردم. من هیچ‌وقت هنرپیشه سینما نشدم که به آن واسطه بیشتر دیده شوم و واکنش‌هایی را برانگیزم. در تلویزیون هم کار کردم اما بنا به دلایلی بعدها بسیار کم کار شدم و بیشتر در تئاتر فعالیت کردم. شاید مرا خاله‌ام وارد تلویزیون کرد اما ماندگاری آدم‌ها با چیزهای دیگری تعریف می‌شود. ما هنرپیشه‌های بسیار خوبی داریم که هیچ آشنا و فامیلی در این حرفه نداشتند و از آن طرف، خیلی از بازیگران درجه یک ما هم هستند که فرزندان کارگردانان و بازیگران بزرگ هستند و من هیچ واکنش منفی در قبال حضورشان ندیده‌ام چون این آدم‌ها راه را درست آمدند و درست ماندند. البته من منکر این نیستم که شاید اگر در یک خانواده دیگری بودم، اصلاً سمت این حرفه نمی‌آمدم.

سریال "قصه‌های تابه‌تا" در اوایل دهه 70 یک سریال بسیار پر ببینده کودک و نوجوان بود که شما هم با آن سریال دیده شدید ولی بعد از آن بین کارهای‌تان یک فاصله زمانی ایجاد شد و شما به سراغ کلاس‌های بازیگری آقای سمندریان رفتید. با آن‌که در آن دوره مردم شما را به عنوان یک هنرپیشه می‌شناختند، چه کمبودهایی در بازی خودتان احساس کردید که ترجیح دادید به کلاس‌های آموزش بازیگری بروید؟

درست است که من در آن روزها سریال "قصه‌های تابه‌تا" را کار کرده بودم اما طبیعی بود که کمبود خیلی از فاکتورها را احساس می‌کردم. آن‌چه که کلاس‌های آقای سمندریان را برای من شیرین‌تر کرد این بود که من با کسانی آشنا شدم که تئاتر کار می‌کردند. چون من در دانشگاه تئاتر نخوانده بودم، آموزش تئاتر در کلاس‌های آقای سمندریان خیلی برایم لذت‌بخش بود.

در آن دوران چقدر حس می‌کردید که زیر سایه نام بزرگ پدرتان هستید؟

من هیچ‌وقت سنگینی سایه نام پدرم را احساس نکردم. هنوز هم بعضی وقت‌ها مردم من را با نام پدرم می‌شناسند ولی هیچ‌وقت سنگینی نام ایشان را احساس نکردم. من کارهای زیادی انجام دادم و خیلی‌ها نمی‌دانستند که من دختر داوود رشیدی هستم و این‌که به شخصیت مستقل من اعتماد کرده بودند خیلی برایم لذت‌بخش بود. قطعاً من هم دوست دارم که یک شخصیت مستقل داشته باشم ولی اگر مردم مرا با نام پدرم هم بشناسند، چیزی نیست که شخصیت مستقل مرا زیر سوال ببرد.

چطور شد که در کلاس‌های بازیگری آقای سمندریان توانستید یک گروه تشکیل بدهید؟ اصلاً چه نیازی به تشکیل گروه وجود داشت؟

من در کلاس‌های بازیگری آقای سمندریان با حامد محمدطاهری، مجید بهرامی، عاطفه تهرانی، امید عباسی و شبنم فرشادجو همکلاس بودم. حامد محمدطاهری آدم بسیار باهوشی بود و خود او هم ما را وادار به کار کرد و به نوعی شروع کننده بود. حضور من در کنار آقای محمدطاهری در آن زمان اتفاق بسیار مهمی بود. ما باید برای آخر دوره کلاس‌های آقای سمندریان یک نمایشی را آماده می‌کردیم که به پیشنهاد حامد محمدطاهری متن "آنتیگونه" سوفوکل را انتخاب کردیم. از آنجایی‌که حامد محمدطاهری از همان زمان طرفدار تمرین زیاد بود، گفت که ما بیشتر از یک ماه برای تمرین احتیاج داریم و بعد تمرینات‌مان آغاز شد.

در آن زمان آقای حسین پاکدل رئیس تئاتر شهر بودند و اجرای ما در سالن شماره 2 برگزار شد. فکر می‌کنم که اجرای ما در آن زمان اجرای بسیار متفاوتی بود. البته بدیهی است که کار ما پر از نقطه ضعف و اشکال بود اما از لحاظ کارگردانی معتقدم که کار بسیار متفاوتی بود. ما تمرینات بسیار طولانی داشتیم و حدوداً 7 ماه تا یک سال، با عشق و علاقه در تمرینات حاضر می‌شدیم. آقای محمدطاهری بعد از نمایش "آنتیگونه"، گروه را حفظ کرد که بعد از آن نمایش "سیاها" را اجرا کرد. من آن زمان باردار بودم و بعد از آن فرزندم به دنیا آمد و دیگر نتوانستم گروه را همراهی کنم.

اجرای "آنتیگونه" در آن زمان هم از جانب اهالی تئاتر و هم منتقدین بسیار مورد توجه قرار گرفت و شما در آن اجرا بسیار موفق ظاهر شدید و معمولاً بازیگران در آن شرایط کمتر ریسک می‌کنند و حداقل زمان مادر شدن و بچه‌دار شدن را کمی به تعویق می‌اندازند. چرا مادر شدن را به بازیگری ترجیح دادید؟

در حقیقت من اصلاً به این مسائل توجه نمی‌کردم و خیلی آسان‌تر با مسائل برخورد می‌کردم. چهار ماه اول بارداری هم سر تمرینات حاضر می‌شدم و به آقای محمدطاهری هم گفتم که دو هفته بعد از تولد فرزندم به تمرینات می‌آیم اما بعد از تولد فرزندم همه چیز تغییر کرد. آن زمان من دوباره تلاش کردم که سه ماه بعد در تمرینات حضور پیدا کنم و چون تمرینات طولانی بود، آقای محمدطاهری می‌توانست صبر کند و مشکلی نبود اما این پروسه یک سال به طول انجامید.

با دیدن نمایش "سیاها" حسرت نخوردید که در آن نمایش حضور ندارید؟

حسرت من از آن جهت نیست که که ای کاش مادر نمی‌شدم و به جایش در نمایش "سیاها" بازی می‌کردم. من خیلی دوست داشتم که در نمایش "سیاها" حضور داشته باشم اما مادر شدن را هم دوست داشتم چون با مادر شدن یک عشق بسیار بزرگی وارد زندگی من شده بود. من حضور در آن گروه را دوست داشتم اما بعدها شرایط طور دیگری رقم خورد. بعد از نمایش "سیاها" آقای محمد طاهری یک نمایش را با حضور دو بازیگر، عاطفه تهرانی و مجید بهرامی کار کرد. این دو بازیگر وقت آزادتری داشتند و در تمرینات طولانی ایشان حاضر می‌شدند. بعد از آن نمایش هم که آقای محمدطاهری از ایران رفت و شاید اگر یک روزی به ایران برگردد، این همکاری ادامه پیدا کند.

چطور شد که بعد از تئاتر "آنتیگونه" که یک کار تجربی بود، به نمایش "دوستان با محبت" به کارگردانی آقای رضا ژیان پیوستید؟

پیشنهاد بازی در این نمایش را آقای جبلی به من دادند و من در اواسط کار به گروه اضافه شدم. قبل از من گویا با شخص دیگری صحبت شده بود که به دلایلی آن همکاری رخ نداده بود. یادم می‌آید که پدرم می‌گفتند که قطعاً بازی در کنار آقای اکبر عبدی و آقای جبلی و بازی در سالن اصلی برایت سخت و البته شیرین خواهد بود. به همین خاطر به من توصیه می‌کردند که از این موقعیت استفاده کنم. خاطره بسیار خوشی از آن کار در ذهن دارم و همکاری با این عزیزان برایم بسیار جذاب بود.

برخورد آقای عبدی و آقای جبلی با شما به عنوان یک بازیگر تازه‌کار و جوان چگونه بود؟

این دو هنرمند بزرگوار به خصوص آقای عبدی با من بسیار خوب بودند و مرا تشویق می‌کردند. نکته جالبی که در کار با این عزیزان برای من وجود داشت این بود که آن‌ها گاهی وقت‌ها کار را به صورت بداهه پیش می‌بردند و این موضوع در اوایل کمی کار را برای من سخت می‌کرد اما با این مسأله هم خیلی زود کنار آمدم. در زمان اجرا هم گاهی پیش می‌آمد که از بداهه استفاده می‌کردند اما چون کارشان را بلد بودند و به جا از بداهه استفاده می‌کردند، لطمه‌ای به کار پارتنر و کل کار زده نمی‌شد. این نمایش هم قبل از بارداری من اجرا شد و من خاطره خوبی از آن دارم.



بعد از آن‌که مادر شدید، چقدر طول کشید تا دوباره تصمیم بگیرید به سمت بازیگری و اجرا برگردید؟

بازیگری همیشه برای من مهم بود و اصلاً فکر نمی‌کردم که چیزی سد راه من است. تقریباً دو سال طول گذشت و من دوباره با سریال "بدون شرح" به کارگردانی آقای مهدی مظلومی کارم را شروع کردم که یک کار کمدی بود و خوشبختانه بسیار موفق و پر بیننده هم از آب در آمد.

چطور برای بازی در این سریال انتخاب شدید؟


آقای فرهاد آئیش بازیگردانی و وظیفه انتخاب بازیگران این سریال را به عهد داشتند و ایشان مرا انتخاب کردند. چگونگی این انتخاب را درست به خاطر ندارم. آقای آییش در نمایش "هنر" در کنار پدرم بازی می‌کردند و شاید از آن‌جا ایشان مرا دیده بودند. به خاطر دارم که پدرم در آن سال‌ها دو نمایش مهم با نام‌های "هنر" و "ریچارد سوم" را روی صحنه بردند که من در نمایش "هنر" هیچ سمتی نداشتم و فقط برای تماشای نمایش به سالن می‌رفتم اما در تئاتر "ریچارد سوم" آقای حامد محمدطاهری دستیار اول کارگردان بودند و من دستیار دوم.

نمایش "هنر" با حضور 3 بازیگر مطرح از جمله آقایان داوود رشیدی، فرهاد آئیش و سعید پورصمیمی اجرای بسیار موفقی را در آن سال‌ها داشت. آیا تماشای این نمایش بعدها در بازی شما در سریال‌هایی همچون "بدون شرح" تاثیرگذار بود؟


نه به آن معنا. نمایش "هنر" جزو کارهایی از پدرم است که به شخصه خیلی به آن علاقه دارم. در مجموع آن نمایش جزو نمایش‌های مورد علاقه من بود.

در سریال "بدون شرح" شما در کنار بازیگران بزرگ و با تجربه‌ای همچون آقای فتحعلی اویسی و خانم مریم سعادت بازی کردید و آقای امیر جعفری هم آن زمان در تئاتر بازیگر بسیار توانمند و شناخته شده‌ای بود. آقای آئیش هم در آن سریال به عنوان بازیگردان حضور داشت. حضور در کنار این افراد در آن سریال چه تأثیری در روند بازیگری شما داشت؟

بیشتر از همه حضور آقای آئیش روی من تأثیر گذاشت. آقای آئیش در مورد سریال‌های تلویزیونی دید تازه و متفاوتی داشتند و تمرکزشان فقط روی بازی‌ها نبود و روی همه چیز مثل متن هم‌ نظر می‌دادند. من فکر می‌کنم که دلیل موفقیت سریال "بدون شرح" حضور آقای آئیش و نوع نگاه آقای ایشان به طنز بود. خانم سعادت و آقای اویسی هم به عنوان پارتنر و بازیگر نقش مقابل در مورد کار من نظر می‌دادند اما من فکر می‌کنم که همیشه لازم نیست یک چیزهایی را به طور مستقیم به کسی گفت. ما می‌توانیم گاهی با نوع بازی که انجام می‌دهیم روی بازی پارتنر خودمان تاثیرگذار باشیم.

"دیوان تئاترال" اثر زنده‌یاد محمود استادمحمد نمایش بعدی بود که شما پس از یک سریال تلویزیونی در آن حضور پیدا کردید. به هر حال زنده‌یاد استادمحمد جزو کارگردان‌های صاحب سبک ما بود که نمایش کمدی موزیکال "دیوان تئاترال" را اجرا کرد و آن نمایش هم اثری بود که به لحاظ شعرگونه‌گی شباهت‌هایی هم به اثر "شهر قصه" آقای بیژن مفید داشت و خود مرحوم استادمحمد هم اشاره کرد که نگاهی به آن نمایش داشته‌ است. جالب است که در آن نمایش هم شما دوباره با آقای عبدی همبازی شدید. نمایش "دیوان تئاترال" چطور کاری بود و چه سخت‌هایی داشت؟

من در آن نمایش‌ با آقای عبدی، خانم نگار جواهریان، خانم چهره آزاد، خانم لاچینی، آقای فرزین صابونی و علیرضا محمدی همبازی بودم و چینش بازیگران به طوری بود که بازیگران جوان و با تجربه در کنار همدیگر بودند. اکثریت بازیگران با جوان‌ترها بود. آن کار برای من خیلی سخت نبود به خصوص آن‌که خیلی از مسائل در تمرینات شکل گرفت و من برای اجرا دیگر خیلی مشکل نداشتم. نمایش "دیوان تئاترال" نمایش بسیار خوبی بود اما من فکر می‌کنم که دیگر چنین تجربه‌ای را نخواهم داشت چون احساسم این است که چنین تجربه‌ای دیگر تکرار نمی‌شود.

بعد از شما وارد یک نمایش آوانگارد به نام "کسی نیست همه داستان‌ها را به یاد آورد" به کارگردانی آقای رضا حداد شدید که مطمئناً جنس آن با جنس نمایش "دیوان تئاترال" متفاوت بود. این همه تغییر و تحول را چگونه به وجود آوردید؟

تغییر به تنهایی شکل نمی‌گیرد و چیزی نیست که بار آن به تنهایی بر دوش یک نفر باشد. بالاخره یک روندی را باید در تمرینات گذراند تا بتوان به شکل خاصی از اجرا رسید. تئاتر آقای حداد یک نمایش تجربی بود که متن خاص آقای چرمشیر را داشت. در آن تئاتر هر فرد یک مونولوگ را اجرا می کرد که مثل یک داستان بود. من آن زمان نمایش "کسی نیست همه داستان‌ها را به یاد آورد" را دوست داشتم اما بعدها دیگر علاقه‌ای به اجرای آن نداشتم. البته من در اجرای دوباره آن نمایش هم حضور پیدا کردم اما آن اشتیاق و انرژی اجرای اول را نداشتم و کار هم در نهایت به مانند اجرای اولش مورد استقبال قرار نگرفت.
به هر حال در نمایش تجربی، بازیگر سعی می‌کند که با حس و حالش به نقش برسد و شرایط اجتماعی و احوالات شخصی هم در موفقیت بازیگر موثر است و شاید اگر بعدها دوباره بخواهد آن کار را انجام بدهد، موفق به رسیدن به آن حس و حال قبلی نشود و در نتیجه نمایش به یک کار تقلبی و فاقد ارزش تبدیل شود. اتفاقی که برای من در اجرای اول تئاتر آقای حداد جذاب بود، این بود که مرا یاد تئاتر "آنتیگونه" می‌انداخت چون تیم جوانی در آن کار حضور داشت.

اولین همکاری شما با آقای معجونی هم بعد از نمایش آقای حداد شکل گرفت و شما در نمایش "شهرهای نامرئی" بازی کردید که در کارگاه نمایش تئاتر شهر اجرا شد و جزو اولین آثار گروه تئاتر "لیو" بود. من خاطرم هست که آن‌ روزها در نقدهایی که نوشته می‌شد، اجرای شما مورد بررسی قرار می‌گرفت. آن شکل شخصیتی که در نمایش "شهرهای نامرئی" بازی کردید، پیشنهاد خود شما بود یا پیشنهاد آقای معجونی؟

نمایش "شهرهای نامرئی" هم به اعتقاد من جزء کارهایی بود که در تمرین شکل گرفت و به نظرم آن نمایش نسبت به نمایش آقای حداد شکل تجربی‌تری داشت. آقای علی‌اکبر علیزاد نویسنده نمایش "شهرهای نامرئی" بود که همیشه در تمرینات حاضر می‌شد و به پیشنهادات و اتودهای ما توجه می‌کرد. البته همه اتفاقات آن نمایش در مسیری بود که آقای معجونی ما را پیش می‌برد. آقای معجونی در آن نمایش از من چیزی را به وجود آورد که خود من فکر می‌کردم که آن المان را ندارم و نمی‌توانم آن کار را انجام بدهم.
آقای معجونی در این نمایش همه چیز را در اختیار من گذاشت تا من به گونه دیگری بتوانم خودم را نشان بدهم. این کار هم جزء نمایش‌هایی بود که من هم دوستش داشتم و هم از نتیجه آن راضی بودم. به نظرم حتی جایی که گروه تمرین می‌کند در مدل کار تأثیرگذار است. آن زمان هنوز تماشاخانه ایرانشهر ساخته نشده بود و تمرینات ما در سوله‌هایی انجام می‌شد که به نظرم حتی مدل آن سوله‌ها هم به مدل کار کمک می‌کرد. آن سوله‌ها یک مقدار تاریک بودند و ما سخت واردشان می‌شدیم.

و در ادامه آن همکاری به حضور در نمایش "خواستگاری" منجر شد.

من نمایش "خواستگاری" آقای معجونی را دوست داشتم. البته آن نمایش قبلاً در یک جشنواره‌ای با بازی خانم شبنم فرشادجو اجرا شده بود که در ادامه بر حسب اتفاق دست خانم فرشادجو می‌شکند و آقای معجونی مرا برای آن نمایش انتخاب می‌کند. بودن در کنار گروه آقای معجونی برای من بسیار لذت‌بخش بود. من در نمایش "خواستگاری" نوع دیگری از بازیگری را تجربه کردم و آن نمایش جزء کارهای قابل دفاع من است.

بعد از نمایش "خواستگاری" هم به نمایش "پنجره‌ها" به کارگردانی آقای آئیش رسیدید که یک نمایش کمدی با حضور هنرپیشه‌های بزرگی چون آقای علی نصیریان و خود آقای آئیش اجرا شد. فکر می‌کنید چرا شما را آن زمان برای نمایش‌های کمدی انتخاب می‌کردند؟ تجربه حضور در نمایش "پنجره‌ها" در کنار بزرگانی که به نام‌شان اشاره کردم چطور بود؟

در مورد این‌که می‌گویید چرا مرا برای نمایش‌های کمدی انتخاب می‌کردند، این اتفاقی است که دست خود بازیگر نیست و بازیگرها معمولاً انتخاب می‌شوند. من شاید دوست داشته باشم که در خیلی از کارها با کارگردان‌های مختلف کار کنم اما برای کار آن‌ها انتخاب نمی‌شوم. هر کدام از نمایش‌هایی که من بازی کرده‌ام، برایم یک نوع متفاوت از کار است. نوع تمرین، متن و کارگردانی نمایش‌های مختلف، آدم را ناخودآگاه به سمت و سوهای متفاوتی می‌برد. به نظرم این خاصیت زیبای کار گروهی است. نمایش "پنجره‌ها" هم برای من کار بسیار خوبی بود. به نظرم حضور در کنار استاد نصیریان اتفاقی نیست که بخواهد برای همه بازیگران بیفتد. از طرفی، حضور آقای آئیش و خانم طهماسبی هم در آن کار برای من حال و هوای متفاوتی داشت و همه این‌ها باعث شد که از آن تجربه لذت ببرم.

در اوایل و اواسط دهه 80 شما با دو گروه "لیو" (حسن معجونی) و "تئاتر آفتاب" (رضا حداد) کار کردید. به نظرتان بودن در این گروه‌ها چقدر می‌تواند در ساماندهی ذهنی یک بازیگر و بازی او موثر باشد و اساساً چقدر به حضور در گروه‌ها اعتقاد دارید؟

گروه "لیو" آقای معجونی مدام در حال جذب جوان‌تر‌ها است. به نظرم کار کردن با گروه‌ها خوب است چون شما قبلاً با کسانی کار کرده‌اید که آن‌ها را می‌شناسید و حالا با شناخت بیشتری وارد آن گروه می‌شوید. در گروه‌ها یک احساس صمیمیتی میان اعضاء وجود دارد که می‌تواند شما را در رسیدن به هدف‌تان مصمم‌تر کند. قرار گرفتن در بین کسانی که شما را می‌شناسند و با روحیات و علایق شما آشنا هستند، یک جور احساس امنیت ایجاد می‌کند و همچنین باعث می‌شود که شما هم بازیگر نقش مقابل‌تان را می‌شناسید و خیلی بهتر است تا وارد گروهی شوید که هیچ آشنایی با آن‌ها ندارید.


در ادامه همکاری شما با گروه "لیو" منجر به همکاری با آقای محمد عاقبتی شد و شما در تئاتر "اسکار و مامان صورتی" نوشته آقای محمد چرمشیر که یک بازخوانی از رمان اریک امانوئل اشمیت بود بازی کردید. تجربه حضور در آن نمایش چطور بود؟


ما آن نمایش را فقط در دو جشنواره اصفهان و ماه اجرا کردیم که به نظرم آن نمایش یک متن بسیار قوی داشت و در زمینه کار کودک خیلی تئاتر نو و جدیدی محسوب می‌شد. البته شاید عده‌ای می‌گفتند که آن نمایش برای کودکان، نمایشی تلخ است اما اساساً باید پرسید که چرا نباید کار کودک تلخ باشد؟ کودکان هم در این دنیا زندگی می‌کنند و با اتفاقات تلخی مواجهند و در ادامه هم با اتفاقات تلخی مواجه خواهند شد که لازم است در مورد آن اتفاقات بدانند. ما نباید از گفتن این موضوعات ترس داشته باشیم. متأسفانه خیلی از تئاتری‌ها می‌ترسند در نمایش‌های کودک از مسائل غمگین بگویند که به نظرم این ترس باید کنار گذاشته شود و تئاتر کودک هم لازم است که شکل‌های مختلفی به خود بگیرد.

جدا از آن‌که خیلی از تئاتری‌ها از ارائه کارهای غمگین به کودکان ابا دارند، فکر می‌کنید که چرا در مسائل آموزشی هم بیشتر تأکید بر این است که باید همه چیز در قالب کارهای شاد و ریتمیک به کودکان آموزش داده شود؟

من معتقدم که این اتفاق هم درست نیست و اما اگر قرار نباشد که کسی چنین چیزهایی را به بچه‌ها آموزش بدهد، این وظیفه خانواده‌ها و البته هنرمندان است که برای آن‌ها کارهایی تولید کنند که جنس دیگری از اتفاقاتی که ممکن است با آن‌ها مواجه شوند را نشان دهد. تئاتر کودک ایران در اوایل انقلاب به شدت عالی بود و من به خاطر دارم که آن زمان انواع تئاترها وجود داشت اما متأسفانه تئاتر کودک در ایران برخلاف تئاتر بزرگسال پیشرفت نکرد و گونه‌های مختلف تئاتری در حوزه تئاتر کودک به کار گرفته نشد. الان اکثر تئاترهای کودک ما از نوع بازی‌ها گرفته تا طراحی لباس و میزانسن‌ها، همه چیزشان شبیه کارهای کودک تلویزیونی است و اتفاق خیلی غم انگیز است.

این وظیفه من هنرمند است که کودکم را در کنار آشنا کردن با تئاتر شاد و موزیکال، با شاهکارهای نمایشی و ادبی هم آشنا کنم و تئاتری کلاسیک، مدرن و فانتزی را به او نشان دهم. اما متأسفانه الان آن جسارتی که باید در کار کودک وجود داشته باشد، به مراتب کم شده و تئاتر کودک ما محدود شده است. شاید یکی از علت‌هایی که تئاتر کودک ما پیشرفت نکرد این است که به تعداد سالن‌های تئاتر کودک در ایران اضافه نشد و همچنان همان دو سالن تالار هنر و کانون پرورش فکری به اجرای تئاتر کودک می‌پردازند. زمانی آقای عاقبتی تئاتر "اسکلیگ و بچه‌های پرواز" را در تالار حافظ اجرا کرد و فکر می‌کنم بعدها آقای معجونی هم یک بار این کار را انجام داد. اما چرا اجازه ندادند این اتفاقات تکرار شود؟

من معتقدم آن بچه‌ای که تفریحش دیدن تئاتر باشد، بعدها قطعاً در بزرگسالی از یک فرهنگ بسیار غنی برخوردار خواهد بود. ما برای کودکان فقط روی یادگیری علائم راهنمایی و رانندگی و مسواک‌زدن کار می‌کنیم. انگار که تمام آداب اجتماعی ما در این‌ها خلاصه شده است. ما تئاتر نوجوان را به کل فراموش کرده‌ایم و کودکان‌مان را هم به دیدن چیزهای تکراری عادت داده‌ایم. تئاتر کودک و نوجوان ما مدرن نشده است. من فکر می‌کنم که باید دیدگاه‌های مختلفی را وارد تئاتر کودک کنیم. بیشتر فکر می‌کنم که لازم است که سیاستمداران تئاتر کودک ما به این بخش کمک کنند چون هنرمندان با همه سختی‌ها دارند کار خودشان را انجام می‌دهند.

شما چند سالی است که در زمینه آموزش تئاتر کودک و نوجوان فعالیت می‌کنید. آیا این نکات را در کلاس‌های آموزشی خودتان هم مد نظر دارید؟

من در آن کلاس‌ها بیشتر دوست دارم که کار گروهی و کتاب‌خوانی را به شاگردانم بیاموزم چون فکر می‌کنم که نوجوانان ما اکنون بیشتر از هر چیزی به کتاب خواندن احتیاج دارند. به نظرم کودکان بهترین بازیگران هستند و تئاتر کودک زمانی شیرین می‌شود که شما در آن جسارت داشته باشید و کسی همکلاسی و همبازی‌اش را قضاوت نکند و اجازه بدهد هر کاری که دوست دارد را انجام بدهد. مهم بروز احساسات است. کسی که بروز احساسات برایش راحت‌تر باشد و نظرش را بیان کند، در این راه موفق‌تر خواهد بود. متأسفانه هیچ‌وقت نتوانستم مدت خیلی طولانی و دائم را به آموزش بپردازم. گاهی دوست دارم که خودم آموزشگاهی داشتم که می‌توانستم در آن با شاگردهایم یک سال را بگذرانم تا بتوانم اتفاقات خوبی را برای‌شان به وجود بیاوردم.

شما در سال گذشته بسیار فعال بودید و در 3 نمایش حضور داشتید. در سال 94 هم اولین کارگردانی‌تان را با نمایش "اسم" که براساس یک نمایشنامه بسیار معروف فرانسوی بود به روی صحنه بردید که خانم حائری هم ترجمه آن را بر عهده داشتند. چه چیزی باعث شد که پس از سال‌ها فعالیت در عرصه بازیگری، تصمیم بگیرید که نمایش بسیار دشوار "اسم" را کارگردانی کنید؟

در سال‌های اخیر خیلی به این موضوع فکر می‌کردم و دوست داشتم متن بسیار خوبی را کار کنم. ابتدا فیلم "اسم" را دیدم و برایم خیلی جالب بود. بنابراین فکر کردم که حتماً نمایشش هم دیدنی خواهد شد. بعد از آن پیگیری کردم و دیدم که متن "اسم" در واقع یک نمایشنامه است و آن را خریداری کردم. ترجمه آن را هم به خانم حائری سپردم. متن که ترجمه شد، اول از همه آن را به آقای معجونی نشان دادم و آقای معجونی هم تأیید کرد که متن خوبی است. به آقای معجونی گفتم که دوست دارم شما در این نمایش بازی کنید و آقای معجونی هم پذیرفت. کم کم سایر اعضای گروه نیز به ما اضافه شدند و کار شکل گرفت.

چه ضرورتی دیدید که کارگردانی کنید؟

وقتی آن متن را دیدم، احساس کردم که دوست دارم فکر و ایده من در آن متن باشد. به هر حال آدم یک جاهایی هم دوست دارد که بیشتر از آن که بازیگر فکر و ایده کس دیگری باشد، سلیقه و نظر خودش را در کار دخالت دهد و کاری را با نام خودش به ثبت برساند. اما مهم‌ترین دلیلی که این نمایش را کار کردم، صرفا فقط علاقه‌ام به متن "اسم" بود و دلم می‌خو‌است که حتی پیش از آن‌که این متن چاپ شود، من نمایشش را به روی صحنه ببرم.

یکی از دلایلی که تصمیم گرفتید متن "اسم" را کارگردانی کنید این نبود که شاید دوست داشتید خودتان یکی از نقش‌های آن را بازی کنید؟

خیر. اصلاً این‌طور نبود. اتفاقاً من برای نقش اصلی آن نمایش با خانم حاتمی صحبت کرده بودم ولی متأسفانه به دلیل فیلم برداری همزمانی که خانم حاتمی داشت، این همکاری میسر نشد. البته الان آن نقش را خیلی دوست دارم و اگر قرار باشد که دوباره نمایش "اسم" را روی صحنه ببرم، دوست ندارم که شخص دیگری آن نقش را بازی کند.

شما خودتان هم به زبان فرانسه مسلط هستید، چرا خودتان این نمایشنامه را ترجمه نکردید؟

به زبان فرانسوی تسلط دارم اما مترجم خوبی نیستم. بحث ترجمه کاملا متفاوت بوده و نیازمند یک انضباط و نظم خاصی است. اگر می‌خواستم این متن را خودم ترجمه کنم، شاید تا سه سال دیگر هم به اتمام نمی‌رسید! از طرفی، خانم حائری در ترجمه بسیار حرفه‌ای هستند و بهتر بود که ایشان متن را ترجمه کنند.

اجرای شما از نمایشنامه "اسم" چقدر به متن اصلی نزدیک بود؟


کاملاً منطبق با متن اصلی بود. شاید در ابتدا بخش‌های خیلی کوچکی را از متن اصلی کم کردیم اما سعی داشتیم که کاملاً به متن اصلی نمایشنامه فرانسوی وفادار باشیم و من دلم می‌خواست که حال و هوای فرانسوی اثر حفظ شود. دلم نمی‌خواست که متن ایرانیزه شود و دوست داشتم مخاطب هم با حال و هوای فرانسوی کار ارتباط برقرار کنند. من عقیده داشتم و فکر می‌کردم که اگر متن را درست اجرا کنم، مخاطب هم اجرای آن را از من قبول خواهد کرد؛ کما این‌که این اتفاق هم رخ داد.

تماشای فیلم "اسم" چقدر در طراحی میزانسن‌های‌تان اثرگذار بود؟

تماشای فیلم اصلاً هیچ تاثیر در میزانسن‌های من نداشت چون فیلم فضاهای مختلفی داشت. وقتی که نمایشنامه اصلی "اسم" را خواندم، متوجه شدم که این نمایش باید در یک فضا و لوکیشن اجرا شود که آن یک لوکیشن هم سالن پذیرایی است. من و حسن معجونی که طراح صحنه این نمایش بود، دوست داشتیم که یک راهرویی که به آشپزخانه منتهی می‌شد را با توجه به امکانات داشته باشیم. ما یک سری نکات را رعایت کردیم تا صحنه و میزانسن‌ها درست در بیاید. ضمن آن‌که آن زمان سالن اجرای نمایش "اسم" دو اجرایی بود و سختی‌های خودش را داشت.

نمایش "اسم" هم در گیشه موفق بود و هم جوایز سال منتقدان تئاتر را برد. آقای معجونی هم برای بازی در این نمایش جایزه بازیگری را کسب کرد. همه این اتفاقات شما را ترغیب نکرد که به کارگردانی ادامه بدهید؟

من دوست دارم این کار را انجام دهم. بالاخره کارگردانی هم جذابیت‌های خودش را دارد. البته در نمایش "اسم"، گروه بسیار خوبی در کنارم بودند که به من کمک کردند تا کار به درستی اجرا شود و تجربه خوبی را پشت سر بگذارم. الان هم دلم می‌خواهد کارگردانی کنم اما با یک متن خوب و جدید.

نقشی که شما در نمایش "اسم" بازی کردید، نسبت به سایر کارهای‌تان نقش متفاوتی بود. شما علیرغم آن‌که در گونه‌های مختلف تئاتری از جمله تئاتر کمدی، تئاتر تجربی و تئاتر رئالیستی کار کرده‌اید، اما تا پیش از نمایش "اسم" معمولاً نقش یک دختر مظلوم و خیلی کم سر و صدا را بازی می‌کردید اما در نمایش "اسم"، کاراکتر شما یک کاراکتر برون‌ریز است که اتفاقاً جاهایی حتی طغیان می‌کند و فریادهای چندساله خودش را بیرون می‌ریزد. آیا این بخش از بازیگری و این بخش از لیلی رشیدی را در خودتان کشف کرده بودید یا این نقش برای خودتان هم تازگی داشت؟

مطمئناً این نقش برای خودم هم تازگی داشت و اصولاً همه نقش‌ها این حالت را دارند. اما به نظرم یک مسیری که در آن قرار گرفتم، اعم از هم‌بازی‌ها، میزانسن‌ها و حال و هوای نمایشنامه باعث شد که من به سمت آن کاراکتر متفاوت بروم، وگرنه من هیچ کشف دانشمندانه‌ای نکردم. گاهی خود آدم هم نمی‌داند که چنین تفاوت‌هایی رقم می‌خورد و فقط یک سری چیزها از درون آدم بیرون می‌ریزد و دیده می‌شود.

این تغییرات یک مقدار وابسته به سن بازیگر هم نیست؟

احتمالاً این‌طور باشد. سن بازیگر و شرایطی که بعدها به طور ناخودآگاه در ذهن آدم به وجود می‌آید و چیزهای دیگری را نشان می‌دهد نیز در این تغییرات سهیم هستند. شاید آدم از یک جایی آرام‌تر می‌شود و بیشتر به این اتفاق‌ها فکر می‌کند.

شما در سال گذشته در سه نمایش به روی صحنه رفتید. معمولاً در مورد بازیگران این نگرانی وجود دارد که وقتی کارهای زیادی انجام می‌دهند، ممکن است که به تکرار برسند. با این وجود، آیا می‌خواهید همچنان به این پرکاری ادامه بدهید؟

من تئاتر را دوست دارم و از پر کار بودن هم بدم نمی‌آید اما به هر قیمتی روی صحنه بودن را دوست ندارم. اگر کار خوبی به من پیشنهاد شود، روی صحنه می‌روم و بازی می‌کنم اما اگر کار خوبی پیشنهاد نشود، ممکن است همچنان‌که در سال 95 در سه تئاتر بازی کردم، در یک سال اصلاً حضوری از من در تئاتر به عنوان بازیگر نباشد. این‌ها واقعیت‌های بازیگری و واقعیت‌های کار من در تئاتر است چون کارهایی را انجام می‌دهم که دوست‌شان دارم. به همین خاطر اگر به کارنامه من نگاه کنید، معمولاً با کارگردان‌ها و گروه‌هایی کار کرده‌ام که از حاصل کار با آن‌ها اطمینان دارم. البته شاید یک مقدار اعتماد به نفس آن را هم پیدا نکرده‌ام که خودم به تنهایی یک تئاتر را جلو ببرم و همیشه در کارم دلم می‌خواهد اعتمادی وجود داشته باشد. اگر فکر کنم که به کارگردان یا گروه یک نمایش اعتماد ندارم، سخت خواهد بود که به آن نمایش بپیوندم.

در سال‌های اخیر گروه‌های جوانی در تئاتر کشور شروع به فعالیت کرده‌اند که کارهای درخشانی را هم ارائه می‌دهند. فکر می‌کنید که کار این گروه‌ها چقدر به نفع تئاتر کشور باشد؟

من کار این گروه‌ها را وحشتناک به نفع تئاتر می‌دانم. تئاتر بزرگسال ما دارد خیلی رو به جلو می‌رود و الان همه نوع تئاتری در کشورمان در حال اجراست. گروه‌های جوانی که شروع به کار کرده‌اند هم کارهای عجیب و غریبی انجام می‌دهند. خیلی از این گروه‌ها بدون آن‌که چهره شناخته شده‌ای داشته باشند، سالن‌های تئاتر را پر می‌کنند. به نظرم این بهترین اتفاقی است که در حال حاضر برای تئاترمان افتاده است.

در طول این سال‌ها نقشی بوده که به‌شما پیشنهاد شده باشد و شما آن را نپذیرفته باشید اما بعدها از رد کردن آن پیشنهاد پشیمان شوید؟


بله این اتفاق افتاده. البته تعدادشان زیاد نبوده و شاید فقط از رد یک پیشنهاد پشیمان شده‌ام. خیلی سعی می‌کنم که این اتفاق نیفتد اما فکر می‌کنم که این اتفاق تا حدودی در بازیگری اجتناب‌ناپذیر باشد.

حاضرید که برای ایفای یک نقش، متنی را کارگردانی کنید؟

نه اصلاً. بیشتر دوست دارم که متن جدیدی را کار کنم و یک نویسنده و یا یک نمایشنامه جدید را به تئاتر کشور معرفی کنم.


الان پس از حدود ربع قرن فعالیت در عرصه بازیگری، آیا همچنان آن نگاه اولیه به بازیگری را دارید و بازیگری همچنان برای‌تان جذاب است یا نگاه‌تان نسبت به آن تغییر کرده است؟ در این سال‌ها محبوب‌ شدن در میان مردم چقدر برای‌تان اهمیت داشته است؟

من همان نگاه را به بازیگری دارم و چه بسا که جذابیت بازیگری برایم بیشتر هم شده باشد چون رفته رفته به آن به شکلی جدی‌تر نگاه کردم. بنابراین بازیگری برای من نه تنها بد نشد، بلکه شیرین‌تر و لذت‌بخش‌تر هم شد. من در این سال‌ها هیچ‌وقت چهره خیلی مشهوری نبوده‌ام چون نه در سینما و نه در تلویزیون به صورت خیلی دائم و طولانی کار نکردم. شهرت من در میان مردم یک شهرت آنچنانی نیست اما دوست دارم اگر شهرتی هم وجود دارد، همراه با محبوبیت باشد و مردم مرا دوست داشته باشند. دلم می‌خواهد اگر حتی در کارهای کوچک هم که شده، تأثیرگذار باشم و جواب محبت مردم را بدهم.

شما در خیلی از فعالیت‌های اجتماعی و همینطور کارهای محیط زیستی هم شرکت می‌کنید. دغدغه‌تان برای حضور در این فعالیت‌ها چیست؟


البته من کارهای محیط زیستی کمتری کرده‌ام اما فکر می‌کنم که حضور در فعالیت‌های اجتماعی وظیفه‌ام باشد. این فعالیت‌ها خیلی وقت‌ها به واسطه مخالفانی که ایده من دارد، از محبوبیتم کم کرده که به نظرم این اشتباه است و هر کسی باید به دیگری اجازه بدهد که نظر خودش را آن‌طور که فکر می‌کند صحیح است ارائه بدهد. چه مسئولین و چه مردم، هرگز نباید همدیگر را به خاطر هم عقیده نبودن حذف کنند. فکر می‌کنم که باید در فعالیت‌های اجتماعی حضور پیدا کنم تا دینی که به مردم دارم، ادا شود. به هر حال مردم زیادی هستند که به من لطف دارند و خودم را مدیون آن‌ها می‌دانم. وقتی پدرم از دنیا رفتند، خیلی‌ها آمدند و گفتند که مرا در غمت شریک بدان. این حرف‌ها را از ته دل و جان باور کردم و می‌دانم که مردم هم خودشان را در این غم شریک دانستند. این همدلی‌ها دل آدم را پر از محبت می‌کند و باید با تأثیرگذاری در کارهای اجتماعی، به هر طریقی پاسخگوی محبت این مردم باشم.

امروز دوست دارید که مردم شما را به عنوان لیلی رشیدی دختر زنده‌یاد داوود رشیدی بشناسند یا به عنوان لیلی رشیدی بازیگر؟

من لیلی رشیدی دختر زنده‌یاد داوود رشیدی هستم و دوست دارم که مردم مرا به این عنوان بشناسند و این چیزی نیست که مرا آزار بدهد. دوست دارم که مردم خود مرا هم بشناسند اما می‌خواهم این را هم بدانند که من دختر زنده‌یاد داوود رشیدی هستم.

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار