پیشنهاد جذب دستفروشان به‌ عنوان مأمور سد معبر!

اگر نيك بنگريم مي‌توان جاي مأمور شهرداري را با دستفروش عوض كرد و عينا شاهد همين ماجرا بود. كاري ندارد مي‌توانيم براي آزمايش ١٠ نفر از دستفروشان را به صورت تصادفي انتخاب و به ‌عنوان مأمور رفع سد معبر استخدام كنيم، تا شاهد رفتار آنان با ساير دستفروشان باشيم.

حل مسائل و مشكلات اجتماعي به‌ظاهر ساده ولي در واقع بسيار پيچيده است؛ مسائل جامعه سهل و ممتنع است. راه بي‌هزينه وجود ندارد، هر كاري كنيد یک جايش مشكل خواهد داشت. اخيرا فيلمي از ضرب‌و‌شتم دستفروشان در خيابان ولي‌عصر منتشر شد كه واكنش‌هاي زيادي را به همراه داشت و گفته مي‌شود كه با مأموران خاطي برخورد خواهند كرد! در حالي كه معلوم نيست مطابق روال جاري و سنت گذشته چنين برخوردي از نظر مأمور خلاف تلقي شود. شايد بايد با مأموران مافوق او برخورد شود و به همين ترتيب بالاتر رفت. مديرعامل سازمان خدمات اجتماعي درباره اين مسأله اظهار مي‌دارد: «اصولا نبايد با چنين پديده‌هايي برخوردي قهري و خشن كرد؛ چرا كه اين دستفروش‌ها اصولا فرزندان خلف بيكاري و شرايط نابسامان اقتصادي كشور هستند. از طرفي حضور اين دستفروش‌ها نه‌تنها نظم شهر را بر هم مي‌زند كه باعث مي‌شود اقتصاد شهري هم لطمات جبران‌ناپذيري بردارد؛ چرا كه مغازه‌دارهايي كه ماليات مي‌دهند و كلي هزينه‌هاي جورواجور دارند، ديگر توان ادامه حضور در بازار كنوني را نخواهند داشت. پس بايد راهكارهايي را در پيش گرفت كه هم قانون اجرا شود و هم شأن و منزلت دستفروش‌ها حفظ شود. يكي از راه‌هاي مقابله با اين پديده اين است كه مأموران شهربان از صبح زود در خيابان‌ها حاضر باشند و قبل از اينكه دستفروش‌ها بخواهند بساط كنند، جلوي آنها را بگيرند.» قضيه از اين قرار است كه موضوع دستفروشي را نمي‌توان در چارچوب‌هاي موجود و با درگيري و شيوه‌هاي ديگر حل كرد. گذاشتن مأمور از ابتداي صبح نيز كاري عقلايي نيست؛ زيرا هزينه اين كار براي شهر آن‌قدر زياد است كه مقرون به صرفه نيست. ضمن اينكه تا كي مي‌توان چنين شيوه‌هاي هزينه‌بري را به شهر و كشور تحمیل كرد؟ اگر نيك بنگريم، همه حق دارند، مغازه‌دار حق دارد؛ چرا كه اجاره مغازه مي‌دهد، ماليات مي‌دهد، هزينه‌هاي جاري مي‌دهد، مسئوليت در برابر جنس فروخته‌شده دارد و... و طبيعي است كه انتظار فروش نيز دارد و نسبت به حضور دستفروشان اعتراض دارد. مردم حق دارند چون مي‌خواهند در پياده‌رو با خيال راحت حركت كنند، حق دارند چون نمي‌خواهند كسي را بيكار ببينند، حق دارند چون نمي‌خواهند شهروندان زحمتكش دچار ضرب‌و‌شتم شوند. شهرداري حق دارد چون وظيفه‌اش رفع سد معبر است و مردم نيز از شهرداري مي‌خواهند كه اين كار را انجام دهد و براي اين كار چاره‌اي ندارند جز آنكه به‌نسبت خشن برخورد كنند و با قربان صدقه رفتن نمي‌توان كاري از پيش برد. دستفروش هم حق دارد چرا كه نياز به پول و درآمد دارد و بايد خرج خود و زن و بچه‌اش را تأمين كند. همان‌طور كه ملاحظه مي‌شود از هر سو كه نگاه كنيم، همه را كمابيش ذيحق مي‌دانيم و در كليت ماجرا همه حق دارند، هر چند مغازه‌دار مي‌تواند بگويد چرا جلوي مغازه من اتراق مي‌كنيد؟ دستفروش هم حق دارد و مي‌گويد كه شغل ندارم و اگر اين كار را نكنم، بايد مرتكب خلاف شوم تا نانی به دست آورم، مأمور شهرداري هم مي‌گويد برو جاي ديگري كه سد معبر نباشد و... همان‌طور كه گفته شد مديريت مسائل اجتماعي سهل و ممتنع است، بويژه در جوامعي چون ايران كه انواع و اقسام مسائل اجتماعي در هم تنيده مي‌شوند. مثل بيماري است كه انواع و اقسام بيماري را دارد و داروي «الف» براي بيماري «ب» خوب است ولي بيماري «ج» را بدتر مي‌كند. در اينجا پزشك كه بايد اولويت‌بندی کند كه كدام بيماري با چه دارویي بهتر است تجويز و درمان شود؟ در اين حالت بيمار بايد مطلع باشد كه بايد انتخاب كند، ميان بهبودي بيماري «ب» و تشديد بيماري «ج» يا بدتر شدن هر دو. بيمار در اين مورد خاص نمي‌تواند خواهان بهبود همزمان هر دو بيماري باشد. اكنون بهتر متوجه مي‌شويم كه نقش مردم و مشاركت آنان در حل مسائل اجتماعي و شهري تا چه حد اهميت دارد؟ اگر مجموعه اين موارد با مردم مطرح شود، به ‌طور طبيعي افكار عمومي به يك جمع‌بندي خواهد رسيد. شايد براي ما راحت باشد كه طرف دستفروش را بگيريم؛ ولي هنگامي كه خود را جاي مغازه‌دار بگذاريم يا جاي عابراني كه از پياده‌رو مي‌خواهند عبور كنند، ممكن است نگاهمان تغيير كند. مغازه‌دار نيز اگر خود را جاي دستفروش بگذارد، ممكن است نظرش به كلي تغيير كند و به‌احتمال فراوان همان كار او را خواهد كرد، همچنان كه اگر دستفروش صاحب مغازه شود، همين مخالفت را با دستفروشان ديگر می‌کند. شايد مأمور شهرداري هنگامي كه در قالب مأمور، مأموريت ندارد بلكه به‌عنوان يك شهروند پاي تلويزيون نشسته، نظر ديگري را درباره دستفروش داشته باشد؛ چه بسا برخي از نزديكان او نيز دستفروش باشند. چندي پيش آقايي تعريف مي‌كرد كه خانمش مسئول شهرداري در يكي از نواحي شهرداری تهران بود. شب‌هنگام و موقع شام‌خوردن با او تماس گرفتند كه فلان فرد كه پير هم هست فلان جا بساط پهن كرده، چكارش كنيم، او دستور داد كه بساطش را جمع كنيد، ولي از ناراحتي چنين دستوري نسبت به آن پيرمرد، نتوانست شام خود را بخورد و ناراحت از سفره كنار رفت. بنابراين گمان نكنيم كه مأمور شهرداري نيز از روي بدطينتي و خشونت‌طلبي چنين برخوردي را با دستفروشان دارد. شايد اگر من و شمايي كه دلمان براي دستفروش مي‌سوزد نيز در آن شغل بوديم، براي حفظ شغل‌مان و نيز منطق قانوني اين كار ذره‌اي در انجام وظيفه تعلل نمي‌كرديم. لذا اگر نيك بنگريم مي‌توان جاي مأمور شهرداري را با دستفروش عوض كرد و عينا شاهد همين ماجرا بود. كاري ندارد مي‌توانيم براي آزمايش ١٠ نفر از دستفروشان را به صورت تصادفي انتخاب و به ‌عنوان مأمور رفع سد معبر استخدام كنيم، تا شاهد رفتار آنان با ساير دستفروشان باشيم. بنابراين بايد راه‌حل‌هايي را انتخاب كرد كه كم‌هزينه و تأمين‌كننده حداكثر منفعت و حداقل زيان براي طرف‌هاي درگير ماجراست. ولی راه‌حل بدون زیان وجود ندارد؛ البته راه‌حل نهايي افزايش اشتغال است و تا هنگامي كه اين مشكل حل نشود و شاخص بيكاري كاهش پيدا نكند، هيچ اميدي به بهبود وضع و كاهش چنين مشكلاتي نبايد داشت.

ارسال نظر