داستان هولناک «ناتا»، «سارا» و دیگران

روزنامه شهروند؛ جزییات جدیدی از حادثه تصادف در بلوار ارتش تهران منتشر کرد.

روزنامه شهروند؛ جزییات جدیدی از حادثه تصادف در بلوار ارتش تهران منتشر کرد.

٧ بچه‌محل. ٥ دختر و ٢پسر ٢٢ - ٣٢ ساله. از یک دورهمی برمی‌گشتند که در بلوار ارتش دچار حادثه شدند؛ یک حادثه تلخ و مبهم. ٤ سرنشین خودرو در همان لحظه اول جان باختند و ٣ دختر و پسر دیگر به مراکز درمانی پایتخت منتقل شدند.

«همه ما در شوک هستیم، وقتی تصاویر مچاله‌شده ماشین آنها را دیدم با خودم فکر کردم که همه آنها مرده‌اند، مثل یک کابوس بود. من هم قرار بود با آنها به این میهمانی بروم، اما کاری پیش آمد و برنامه را کنسل کردم. از آن روز تا الان مدام به بچه‌ها و خاطراتمان فکر می‌کنم. باورم نمی‌شود که «ناتا» هنوز دارد نفس می‌کشد و از میان آن آهن‌پاره‌ها زنده بیرون آمده است.» این بخشی از صحبت‌های صمیمی‌ترین دوست یکی از سرنشینان تیبایی است که در نخستین ساعات بامداد جمعه در اتوبان ارتش تهران دچار حادثه شد.



در ادامه گفت‌وگوی «شهروند» را با او می‌خوانید.

چند وقت است که با ناتا آشنا شدی؟

حدود ٦‌ سال پیش با او در یک میهمانی آشنا شدم. به واسطه یکی از دوستانم به یک میهمانی دورهمی دعوت شدیم، آن‌جا بود که برای نخستین‌بار ناتا را دیدم. بعد از آن شب بود که رفاقت ما بیشتر شد، چند روز بعد ناتا، من و چند تا از دوستانم را به خانه‌اش دعوت کرد. همین‌جوری دوستی ما بیشتر و صمیمی‌تر شد. دیگر طوری شده بود که همه جا با هم بودیم. ميهمانی، گردش و دورهمی، هر جا تفریح یا برنامه‌ای بود ما با هم بودیم. البته منظورم از ما فقط من و ناتا نیست، ما یک اکیپ بودیم ولي رابطه من با ناتا بعد از مدتی خاص‌تر شد و به هم نزدیک‌تر شدیم.

پس باید ناتا را خیلی خوب بشناسی؟

تقریبا همه زندگی‌اش را برای من تعریف کرده بود. ناتا دختر خاصی است، با دخترهای معمولی فرق دارد. فکرهای عجیبی دارد، ولی دختر خیلی خوبی است. او تنها زندگی می‌کند. پدرش چند‌ سال پیش فوت کرده؛ هیچ‌وقت درباره علت مرگ پدرش با من صحبت نکرد اما از بچه‌ها شنیدم که در یک تصادف کشته شده است. ناتا با مادرش هم زندگی نمی‌کرد، رابطه خوبی با او نداشت، مادرش را مقصر می‌دانست. پدر و مادر ناتا از هم طلاق گرفته بودند، به همین دلیل هم او دوست نداشت با مادرش زندگی کند. پدرش خانه خوبی برای او به ارث گذاشته بود و در همان خانه تنها زندگی می‌کرد. با این‌که ٢٢ سالش بود، خیلی نترس و شجاع بود؛ همه کارهای زندگی‌اش را خودش پیش می‌برد و به کسی نیاز نداشت. تفریح و دورهمی هم پای ثابت برنامه‌ها بود. یک اکیپ بزرگ و خوشگذران که همه‌ جا با هم بودیم البته بیشتر دورهمی بود، یعنی خانه یکی از بچه‌ها جمع می‌شدیم. تا جایی که من اطلاع دارم، آن شب هم از میهمانی بازمی‌گشتند که تصادف کردند.

چگونه از این حادثه مطلع شدی؟

من از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم. همان‌طور که گفتم ما اکیپی با هم دوست بودیم. روز شنبه بود که یکی از همان دوستان مشترکمان از خارج از کشور به من پیام داد که برای ناتا و بچه‌ها اتفاق بدی افتاده است. چند تا عکس برایم ارسال کرد، بعد هم از طریق خبرگزاری متوجه شدم که در اتوبان ارتش تصادف کرده‌اند البته از جزییات تصادف آنها خبر ندارم. وقتی خبرها را می‌خواندم باورم نمی‌شد، آنها همان شب یعنی پنجشنبه برای من چند تا عکس فرستادند؛ مثل این‌که برای ناتا تولد گرفته بودند. قرار بود من هم با آنها باشم، اما کاری برایم پیش آمد و با بچه‌ها به میهمانی نرفتم.

یعنی آنها در بازگشت از تولد ناتا تصادف کردند؟

تا جایی که من اطلاع دارم، آنها برای تولد دورهم جمع شده بودند اما این‌که بعد از میهمانی به جای دیگری رفته‌اند یا در مسیر بازگشت تصادف کرده‌اند را دقیق نمی‌دانم.

در این حادثه به‌جز ناتا دو نفر دیگر هم مصدوم و ٤نفر هم کشته شدند. آنها را هم می‌شناسی؟

بله، سارا و بردیا هم با آنها بودند که هر دوی آنها کشته شدند. سارا ٢١ یا ٢٢‌سال داشت، بردیا هم همین‌طور. کلا اکیپ ما همه در این رِنج سنی هستند. من با بردیا و سارا نخستین‌بار در خانه ناتا آشنا شدم. بعد هم با آنها دوست شدیم. هنوز مرگ آنها را باور ندارم. خیلی ناراحت‌کننده است، اما بقیه آنها را نمی‌شناسم، فقط شنیدم که ٢نفر دیگر هم کشته شده‌اند و ٢نفر هم در بیمارستان بستری هستند.

صاحب تیبای‌ هاچ‌بکی که ناتا و دوستانش سوار آن بودند را می‌شناسی؟


نه، تا جایی که می‌دانم، مثل این‌که سرعت زیادی داشتند. ماشین مچاله شده بود، اصلا قابل تشخیص نبود. از بچه‌ها پرسیدم، آنها هم نمی‌دانستند، اما تصادف خیلی شدیدی بوده. عکس‌ها را که دیدم، باورم نمی‌شد که از میان آن آهن‌پاره‌ها کسی زنده بیرون آمده باشد. هنوز نمی‌دانم آن شب چه اتفاقی افتاده است، اما هرچه بوده واقعا وحشتناک و دلخراش است. همه ما شوکه شدیم.

نمی‌دانی که در آن میهمانی مشروب یا مواد مخدر مصرف کرده‌اند؟


من هیچ اطلاعی از آن میهمانی ندارم. قرار بود با آنها بروم اما نرفتم. حالا این‌که آنها کاری کرده‌اند یا راننده کی بوده و چرا با این سرعت حرکت کرده‌اند را نمی‌دانم.

اما پلیس اعلام کرده که آنها حالت عادی نداشته‌اند؟

از این موضوع اطلاع ندارم.

بعد از حادثه ناتا را دیده‌ای؟

یک‌بار برای دیدن او به بیمارستان رفتم اما اجازه ملاقات به من ندادند. البته دیروز از طریق یکی از دوستان مشترکمان متوجه شدم که حالش بهتر شده است.

از خانواده‌اش خبر نداری؟

نه، من با شماره او تماس گرفتم، خاموش بود. ناتا کلا با خانواده‌اش ارتباط نداشت. همان‌طور که گفتم تنها زندگی می‌کرد و برادر یا خواهری هم نداشت. فقط مثل این‌که با دایی‌اش در ارتباط بود. از بردیا و سارا هم بی‌خبرم.

ارسال نظر