فلافل آدم کوچولوها در اصفهان
آدمهایی هستند که مهر خاص بودن بر پیشانی آنها حک شده است. بعضیها خوبیهایشان خاص است و بعضی دیگر تواناییشان. برخیها هم ظاهر خاصی دارند. اما تا دلتان بخواهد دلشان بزرگ است و دستانشان پر توان.
آدمهایی هستند که مهر خاص بودن بر پیشانی آنها حک شده است. بعضیها خوبیهایشان خاص است و بعضی دیگر تواناییشان. برخیها هم ظاهر خاصی دارند. اما تا دلتان بخواهد دلشان بزرگ است و دستانشان پر توان.
به گزارش تسنیم ، آدمهایی هستند که مهر خاص بودن بر پیشانی آنها حک شده است. بعضیها خوبیهایشان خاص است و بعضی دیگر تواناییشان. عدهای علم آنها را خاص کرده و دستهای هنرمندند. بعضیها هم هستند که صدای خاصی دارند. خاص بودن به این چیزها محدود نمیشود؛ اما بعضی از آدمها جور دیگری خاصند. این آدمها مانند همه ما تواناییها و خوب و بدهای بسیاری دارند اما چیزی که آنها را خاص میکند ظاهرشان است. ظاهری که سبب میشود نام "آدم کوچولوها" را با خود به یدک بکشند. آدمهایی کاملأ معمولی که بسیاری از آنها تحصیلکرده، توانمند و حتی هنرمند هستند اما ظاهر و جثه کوچکی که دارند آنها را کمی از دیگران متمایز و متفاوت کرده است و این تمایز را هم نه خودشان که دیگران برای آنها ایجاد کردهاند.
"آدم کوچولوها" از ما گلایه بسیاری دارند. احساس برخی از آنها این است که به دید یک انسان معمولی به آنها نگاه نمیکنیم؛ با انگشت آنها را به هم نشان میدهیم و تمسخر میکنیم. آنها میگویند: "حقوق ما به عنوان یک شهروند معمولی رعایت نمیشود. کسی توانایی ما را نمیبیند، همه با دیدن ظاهرمان از ما فاصله میگیرند. یا پایه خندهشان میشویم یا ترحمشان... مسئولان هم کلا ما را فراموش کردهاند، هیچ کس حمایتمان نمیکند."
"آدم کوچولوها"ی شهر اصفهان این بار برای ثابت کردن خودشان و نشان دادن تواناییهایشان دست به ایدهای زدهاند و کاری را آغاز کردهاند. کاری که بانیاش یک "آدم بزرگ" است. او مکانی کوچک را اجاره کرده و شرایط کار کردن "آدم کوچولوها" را در آن فراهم کرده است. در این مکان خوراکهای متنوعی تهیه و به فروش میرسد و تمام این کارها را همین "آدم کوچولوها" با دستان خود انجام میدهند. مغازهای 16 متری در یکی از نقاط شهر اصفهان.
یکی از روزهای سرد زمستان دمدمای ظهر که خیابانها کمی خلوتتر بود "آدم کوچولوها" با گرمای وجودشان میزبان ما شدند. کنار آنها نشستم، هم کلام شدیم، از هر دری حرف زدیم. از مشکلات کار، سختیهایش، از امید و نا امیدیشان و نگاه سنگین برخی مردم...
اما یک چیز را خوب دانستم و آن اینکه: تا زمانی که با این آدمها هم کلام نشوی صفای وجودشان را درک نمیکنی. آدمهایی با صفا و با محبت و توانمند که بدون شک اگر به آنها میدان داده شود و حمایت شوند در بسیاری از امور حتی از دیگران پیشی گرفته و موفقتر خواهند شد.
مدیر مجموعه و طراح این ایده "سعید اشکبوس" است، او برقکار ساختمان است و به گفته خودش سر رشتهای از این کار ندارد و تنها هدفش ایجاد اشتغال برای " آدم کوچولوهاست" آدمهای خاصی که تا کنون کسی برایشان قدمی برنداشته است. ماحصل گفتوگوی تسنیم با مجموعه "آدم کوچولوها" را با هم میخوانیم و امیدوارم که از این پس با دید وسیعتر و آگاهی بیشتری در برخورد با این انسانهای توانمند قدم برداریم.
ورود به راهی نا آشنا؛ از ایده تا اجرا
سعید اشکبوس طراح و مدیر فست فود "آدم کوچولوها" صمیمانه و گرم از ما استقبال کرد. ما را با "آدم کوچولوها" آشنا کرد و در جمعی کوچک، صمیمانه و دوستان گپ زدیم.
اشکبوس در مورد طرح "فلافل آدم کوچولوها" از ایده تا اجرا میگوید: همیشه دلم میخواست برای افراد خاص، کسانی که از لحاظ فیزیکی با دیگران کمی تفاوت دارند و به همین دلیل در جامعه دچار مشکلاتی میشوند کاری انجام دهم. دنبال این بودم که بستری برایشان فراهم کنم که بتوانند از این راه امرار معاش کنند و درآمد داشته باشند. ذهنم پر از ایدههای مختلف بود. به هر کاری فکر میکردم؛ کاری که بدانم از توان و عهده این افراد برمیآید. چون معتقدم که انسان تا زمانی که زنده است و اجازه حیات و زندگی کردن دارد باید با تمام توانش کار کند، فعالیت داشته باشد و در واقع آدم به دردبخوری باشد. همیشه دنبال برنامهای بودم که بتوانم برای " آدم کوچولوها" انجام دهم. تا اینکه به ذهنم رسید که برای این آدمهای کوتاه قامت مغازه فست فود بزنم. کاری که مطمئن بودم میتوانند انجام دهند.
یک مغازه کوچک برای آدمهای کوچک
او با اشتیاق از دوستان کوچکش حرف میزند اما برای آنها بسیار نگران است، میگوید: "آدم کوچولوها" به دلیل اینکه زیر 130 سانتیمتر قد دارند خیلی از کارهای سنگین را نمیتوانند انجام دهند. کارهای سبک مانند پخت و پز را در این شغل به عهده آنها گذاشتهام؛ خریدها را خودم انجام میدهم و باقی کارها را خودشان کاملأ به عهده گرفتهاند. ما در مغازه "فلافل آدم کوچولوها" در حال حاضر چهار نفر هستیم. دو حسابدار، یک مسئول سرو غذا و یک نفر هم پشت فر. برای کوتاه قامتان به خاطر فیزیکشان باید بستری فراهم شود تا بتوانند کار کنند به همین خاطر تمام وسایل مغازه را متناسب با جثه و فیزیک آنها طراحی و مناسب سازی کردیم. سینک ظرفشویی، فر، صندوق و ....جوری قرار داده شده که بتوانند به راحتی از آن استفاده کنند و مشکلی نداشته باشند.
او ادامه میدهد: از زمانی که این کار را آغاز کردم، هدفم این بود که وقتی کار راه افتاد و به اصطلاح بچهها جا افتادند و کار را یاد گرفتند مغازه و کار را به خودشان واگذار کنم. خودشان کارفرما باشند و دیگر لازم نباشد برای من کار کنند. اینجا مغازه کوتاه قامتان است و من اصلأ نباید اینجا حضور داشته باشم. هدفم این بوده و هست که کار را به خودشان واگذار کنم اما هنوز موفق به انجام این کار نشدهام.
اشکبوس به مشکلات و گرفتاریهای این کار اشاره میکند و میگوید: متاسفانه کسی به "آدم کوچولوها" بها نمیدهد و کاری برایشان انجام نمیدهد. به همین دلیل هم این آدم ها دیده نمیشوند. تواناییهایشان در نظر گرفته نمیشود.
مخالفان زیادی داشتم؛ اما برای انجام ماموریتم مصمم بودم
او به سختیها و موانع کاری که آغاز کرده اشاره میکند و میگوید: برای آغاز کار مخالفان زیادی داشتم. من از صندوق خانوادگی 40 میلیون تومان وام گرفتم تا بتوانم کار را شروع کنم. خیلیها به من گفتند که با این کار سرمایهات را از بین میبری. چون این کار یک ایده جدید است و هنوز کسی در اصفهان و خیلی از شهرهای ایران برای کوتاه قامتان کاری انجام نداده است. خیلیها با من مخالفت کردند و میگفتند که موفق نمیشوم. اما من معتقد بودم که کوتاه قامتان آدمهای توانمندی هستند که نمیتوانند دست روی دست بگذارند تا عمرشان به پایان برسد. من احساس میکردم که ماموریتی دارم و باید آن را به سرانجام برسانم و بسیار هم به آینده کاری که می خواستم انجام بدهم امیدوار و خوش بین بودم.
از تمام کوتاه قامتان اصفهان استقبال میکنیم
اشکبوس به حضور کوتاه قامتان در مغازهاش اشاره میکند، به اینکه دلش میخواهد تعداد آنها زیادتر شود، او میگوید: همان طور که گفتم هدف من این است که مغازه را به کوتاه قامتان واگذارکنم تا آنها برای خودشان کار کنند، میخواهم به روزی برسیم که آنها به من بگویند:" اینجا چقدر سرمایه داری؟ بگیر و برو"... اما با وجود تلاش این چند ماهه هنوز موفق نشدیم این کار را انجام دهیم. اما نا امید نیستیم و به تلاش خود ادامه می دهیم.
حامی نداریم، حتی کوتاه قامتان را به ما معرفی نمیکنند
او آهی میکشد و ادامه میدهد: مشکل این است که ما حامی نداریم. هیچ کس از کوتاه قامتان به هیچ طریقی حمایت نمیکند. من ابتدای کارم به بهزیستی رفتم و از آنها خواستم که افراد کوتاه قامت را به من معرفی کند. تنها خواستهام از آنها فقط معرفی چنین افرادی بود که بتوانم آنها را گرد هم بیاورم و برایشان شغل ایجاد کنم اما آنها اصلا حتی حاضر به معرفی این افراد نشدند. سه نوبت در روزنامه آگهی زدم تا بتوانم عدهای را جمع کنم. در نهایت موفق شدم 15 نفر از کوتاه قامتان را پیدا کنم که از بین آنها فقط 3 نفر کار را قبول کردند و حاضر به همکاری شدند.
نگاههای مردم به "آدم کوچولوها" دردناک است
اشکبوس با گلایه از مردم و رفتار ناشایست برخی از آنها میگوید: اینقدر نگاههای مردم به این افراد بد است و اینقدر کسی برایشان کاری انجام نداده که آنها درمانده شدهاند. ما ماهی یک بار دورهمی تعیین کردیم. هدفم این بود که با این دورهمیها کوتاه قامتان از خانههایشان بیرون بیایند در جامعه و بین مردم باشند اما متاسفانه رفتار مردم با آنها جوری است که این افراد اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند.
او به مشکلات دیگر خود در این زمینه اشاره میکند و میگوید: ما یکی یکی مشکلات را حل کردیم، اما هنوز هم مشکلات دیگری داریم، من به اداره برق رفتم و به آنها گفتم که مغازهای داریم که کوتاه قامتان در آن کار میکنند اگر ممکن است تعرفهای در نظر بگیرید جوری که کمکی به این افراد شود. آنها قبوض خود را پرداخت میکنند اما شما هم کمکی به آنها بکنید. اما اصلا زیر بار نرفتند و گفتند که هیچ کمکی نمیتوانند بکنند. گفتند که دارید به اسم این آدم کوچولوها کاسبی میکنید. هر چه گفتم که اینطور نیست و قصدم فقط خدمت و کمک به آنهاست قبول نکردند.
او ادامه میدهد: در نهایت نه بهزیستی، نه اداره برق و نه هیچ کس و هیچ جای دیگری به ما کمک نکرد. وقتی که بهزیستی که متولی کمک و دستگیری مردم و افراد خاص است به ما هیچ کمکی نمیکند دیگر چه انتظاری باید از دیگر ارگانها داشت. بهزیستی حتی حاضر نشد که این افراد را به من معرفی کند.
اول به جیبم نگاه کردم؛ سپس مغازهای 16 متری اجاره کردم
اشکبوس در مورد سرمایه کار و اینکه چرا مغازه را در نقطهای انتخاب کرده است که رفت و آمد و زیادی ندارد و به خیابان اصلی راه ندارد، میگوید: از قدیم گفتهاند هر کاری که می خواهی انجام دهی اول به جیبت نگاه کن. من هم به جیبم نگاه کردم و با توجه به سرمایه اندکی که داشتم گوشهای از شهر مغازهای 16 متری اجاره کردم. خیلیها میگویند که با این کیفیت غذا و برند "آدم کوچولوها" میتوانید به مرکز شهر بروید و آنجا مغازه بزرگتر و بهتری دایر کنید و موفقترهم خواهید بود اما هیچ کس ما را حمایت نمیکند. سرمایهگذار هم نداریم که بستر را برای این افراد فراهم کند. ما در مغازه 16متری داریم کار میکنیم. گاز هم نداریم و با کپسول پخت و پز می کنیم. گرمایشمان هم با اسپیلت است که مصرف برق بسیار بالایی دارد. ما در کندرو هستیم، به خیابان اصلی راه نداریم، به واسطه این مشکلات خرید مردم هم پایین میآید. اما فعلا شرایط همین است و منتظر میمانیم تا با یاری خدا شرایط بهتر شود. با وجود تمام مشکلاتی که برایمان پیش آمد و هنوز هم سر راهمان هست اما سرپا ایستادیم.
سلفی و مهمانی با "آدم کوچولوها"!
اشکبوس در پاسخ به سوالم در مورد استقبال و رفتار مردم از "آدم کوچولوها" و احساسی که همکاران کوتاه قامتش در این برخوردها دارند، میگوید: مردم کوتاه قامتان را دوست دارند، البته این دوست داشتن دو جنبه دارد و همین دو گانگی نیز برای "آدم کوچولوها" سخت است. بعضیها میآیند اینجا و از این افراد میخواهند که با هم سلفی بگیرند، بعضیهای دیگر پیشنهاداتی میدهند و بعضیها از آنها دعوت میکنند که در مهمانیهایشان شرکت کنند.
او به همکارانش اشاره میکند و ادامه میدهد: برای "آدم کوچولوها" این مسائل خوشایند نیست، برای ما جالب است اما برای آنها اصلأ خوب نیست. این دعوت به مهمانی دو جنبه دارد، یکی جنبه خوب و دیگری بد. فرد نمیداند که برای چه دعوت میشود، آیا او را مورد تمسخر قرار دادهاند و یا احساسی واقعی است. به همین دلیل حس خوبی به این موضوعات ندارند. دید مردم باید به "آدم کوچولوها" تغییر کند، مشکل ما این است که اگر کسی را دیدیم از نظر فیزیکی با ما متفاوت بود با دست و با نگاه او را به هم نشان میدهیم و میخندیم و یا جور خاصی به او نگاه میکنیم. باید قبول کنیم، باور کنیم که آنها هیچ فرقی با ما ندارند.
آنقدر انگیزه دارم که میتوانم برای تمام کوتاه قامتان شغل ایجاد کنم
اشکبوس در انتخاب راهی که آغاز کرده بسیار مصمم است، او میگوید: خیلی از مسئولان برای کوتاه قامتان هیچ اقدامی انجام ندادهاند، هیچ کس برای آنها کاری نکرده است. من از همان ابتدا با این هدف کارم را آغاز کردم که بتوانم در هر استانی یک شعبه داشته باشم و کار این "آدم کوچولوها" را توسعه بدهم. واقعأ از مسئولان، مردم و خیران انتظار حمایت دارم. من آنقدر انگیزه دارم که بتوانم تمام کوتاه قامتان را سرکار بگذارم. برایشان شغل ایجاد کنم آن هم شغلی که در حد توانشان باشد و بتوانند انجام دهند نه کاری که از پسش برنیایند.
او ادامه میدهد: من وعده نمیدهم. چون مطمئنم که مردم هم کوتاه قامتان را دوست دارند، کار برایشان جالب است و جذب میشوند. از کاری که شروع کردهام بسیار راضیام و هرگز پشیمان نیستم از قدمی که برداشتهام بسیار خوشحالم و حتما این کار را توسعه میدهم.
اشکبوس حرفهایش را با این جملات به پایان رساند: زمانی که کار را شروع کردم به دوستان کوچکم گفتم که من اینجا را برای شما تاسیس کردهام، اصلأ کار خودم این نیست، تخصص من برقکاری ساختمان است اما به خاطر این آدمهای پرتوان دست به چنین کاری زدم. ابتدای کار به آنها گفتم که ما کار را شروع میکنیم شاید دو سه ماه اول هم حقوق نداشته باشید اما وقتی دیدیم که استقبال خدا را شکر خوب است و مردم خرید میکنند پرداختی هم از همان ماه اول داشتیم. باز هم میگویم از مردم میخواهم که دید و نگاهشان را به این آدمها عوض کنند، آنها هم کاملا شبیه ما هستند. خیلیهایشان توانایی بسیاری دارند که اگر دیده شود شکوفا هم میشود.
پای درد دل "آدم کوچولوها"، مشکلات ما مانند هم است
خیابان جای دنجی برای حرف زدن نیست، اما این بار ماجرا فرق داشت، مغازه کوچک بود و جای چهار پنج نفر برای نشستن را نداشت. روی نیمکتهای چوبی روبروی مغازه کوچک "آدم کوچولوها" نشستیم. مشغول گپ و گفت شدیم و سر و صدا و بوق ماشینها را از یاد بردیم. جمع آنقدر صمیمانه و دوستانه بود که دلم نمیآمد تمامش کنم و این صفا و مهربانی برخاسته از وجود همین "آدم کوچولوها" بود. پای درد دل آنها نشستم و شنونده شدم برای حرفهایی که مدتها بر دلشان سنگینی میکرد.
زهرا فروغی بسیار جوان است، تجربه کار هم دارد، او کارشناس روانشناسی است اما دل پری دارد، میگوید: ما کوتاه قامتان مشکلات بسیار زیادی در جامعه داریم. با دید و نگاه مردم کنار آمدهایم، اینکه آنها با دید دیگری به ما نگاه میکنند حالا بعضیهایشان از روی تمسخر و بعضی دیگر از سر ترحم. اینها برای ما عادی شده است، با اینکه خیلی دردناک است اما مشکلات بزرگتری داریم که انتظار داریم به آنها رسیدگی شود. یکی از مشکلاتی که معمولا با آن مواجه میشویم، باجههای عابر بانکهاست. این باجهها برای بلند قامتان درست شده و اکثر آنها بالاست؛ نمیتوانیم به دیگران بگوییم که این کار را برایمان انجام دهند چون کاری کاملأ خصوصی است.
زینب وکیلی هم جوان است، تجربه کار کردن در مکانهای زیادی را دارد، از ویزیتوری گرفته تا مطبوعات و ....او میگوید: مشکلات ما کوتاه قامتان شبیه هم است. من 6 سال در جاهای مختلف این شهر کار کردهام. من هم مشکلات دوستانم را دارم ضمن اینکه از وقتی اینجا در فست فود آدم کوچولوها مشغول شدم احساس بهتری دارم، آقای اشکبوس کار جالبی ارائه دادند. مردم وقتی میآیند اینجا خوششان میآید که همه ما کوتاه قامت هستیم. استقبال میکنند. اما همه ما برای پیدا کردن یک شغل ثابت مشکل داریم. کسی به ما کار درست حسابی نمیدهد.
فروغی در ادامه حرفهای دوستش اضافه میکند: بله همین طور است. من جاهای زیادی رزومه پر کردم، اما فقط به این دلیل که مردم ما ظاهر بین هستند و ظاهر شخصی که برایشان کار میکند مهم است به ما کار نمیدهند. اکثر ما و دوستان کوتاه قامت سرمایهای نداریم که بخواهیم خودمان کار راه بیندازیم و در واقع برای خودمان کار کنیم، مجبوریم برای دیگران کار کنیم. اما هیچ کس به ما کار نمیدهد. هر جا که شما فکرش را بکنید من برای کار مراجعه کردم. تحصیلاتم لیسانس روان شناسی است. اطلاعات کامپیوتری کامل دارم و میدانم که انسان توانمندی هستم اما تنها به دلیل اینکه ظاهرمان مانند بقیه مردم نیست مارا استخدام نمی کنند.
محمدرضا تقی زاده مهندس و کارشناس ارشد معماری است، از ابتدای بحث سکوت پیشه کرده بود، صبر کرد تا دوستانش حرف بزنند. از او خواستم تا حرفهایش را بزند، لبخند زد. کمی مکث کرد و سپس در ادامه حرفهای دوستانش گفت: من کارشناسی ارشد معماری خواندهام و در حال حاضر شاغل هستم. ما کوتاه قامتان حتمأ باید خودمان را بالاتر و توانمندتر از دیگران نشان بدهیم تا ما را استخدام کنند. وقتی که رزومه ما را ببینند و خودمان را نبینند متوجه میشوند که حتی از بقیه کارها هم بالاتر و توانمندتر هستیم اما متاسفانه مشکلات بسیار زیادی داریم.
مردم با نگاهشان ما را آزار میدهند
ابراهیم جنامی خودش را اینگونه معرفی میکند: من 53 ساله، آبادانی و کارمند بازنشسته هستم، از همین ابتدا اصل مطلب را بازگو میکنم و آن هم دید و نگاه بد مردم به ما کوتاه قامتان است. مردم ما را به تمسخر میگیرند و مسخره میکنند، این برای ما آزار روحی است و اصلا نمیتوانیم آن را حمل کنیم. برای ما خیلی سنگین است که مردم، زن و مرد و رهگذر ما را به هم نشان بدهند. چند روز پیش خانمی با بچه کوچکش در حالی که گریه میکرد از کنار ما رد میشد، من را به بچهاش نشان داد و میخواست به واسطه دیدن من بچهاش را آرام کند. بسیار به من برخورد، به او گفتم: "خانم، این کار را نکن، درست نیست. ممکن است بچه یا بچههای خودت هم همین شکلی به دنیا بیایند". نگاه اکثر مردم به ما بد است.
او که لهجه بسیار شیرین جنوبی و قدرت بالایی در جذب مخاطب دارد و به گفته خودش چند تئاتر هم بازی کرده است، میگوید: من از وقتی خودم را شناختم و متوجه ماجرا شدم تا مدتها از خانه بیرون نمیآمدم. خیلی طول کشید تا توانستم عادت کنم، خیلی سخت بود. من سال 1360 به اصفهان آمدم. آن سالها تعداد آدمهای مثل ما خیل کم بود. اما از همان زمان که ما نادر بودیم تا الان که تعدادمان بیشتر شده است هنوز هم دید مردم عوض نشده است و همان است که بودند. در واقع مردم وقتی ما را میبینند اصلا فراموش میکنند که کجا میخواستند بروند و چه میخواستند بکنند. میگویند وقتی شما را میبینیم، گیج میشویم.
او ادامه میدهد: من مشکل خاصی ندارم جز همین نگاههای بد مردم. خواهش من از تمام مردم این است که نگاههای خود را به ما عوض کنند. در رسانههای گروهی و فضاهای مجازی اطلاع رسانی شود. در مورد کوتاه قامتان، تا حالا هیچ کس هیچ کاری نکرده است. مردم با دیدن ما نباید بخندند، ما فرقی با شما نداریم. این فرهنگ سازی باید حتما اتفاق بیفتد. از کجا میدانند که بچههای آن ها هم روزی مانند ما نشوند. این کار خداست.
یک آرزوی تلخ: دوست داشتم کر و لال بودم اما کوتاه قامت نبودم
جنامی که از برخی رفتارها خیلی دلخور است، از آروزیش میگوید: من دوست داشتم کرو لال بودم، معلول جسمی حرکتی بودم اما کوتاه قامت نبودم تا مردم اینجوری به من نگاه نکنند. مردم به معلولان یک نگاهی میکنند رد میشوند و میروند اما ما را که می بینند میخندند. ما واقعا زجر میکشیم با این نگاهها.
فروغی هم میگوید: من با دید مردم و حرف مردم دیگر مشکلی ندارم. قبلا داشتم خیلی هم زیاد. اما الان تا به این سن رسیدم دیگر برایم مهم نیست. عادت کردهایم، اما مسئلهای که هست این است هیچ حقوقی برای ما قائل نیستند، بهزیستی پشتیبان عدهای خاص است اما ما را نه بهزیستی قبول دارد و نه مردم. کسی به عنوان آدم سالم و عادی ما را قبول ندارد. هر جایی که برویم مردم به شکل آدم معلول به ما نگاه میکنند و حتی بدتر از آن. بهزیستی حاضر نیست از ما حمایت کند؛ من برای اشتغال به بهزیستی مراجعه کردم اما هیچ کدام از کارمندان آنجا رفتار خوبی با من نداشتند. حتی من میخواستم مهد کودک بزنم با اینکه شرایط مالی خوبی نداشتم 500 هزار تومان دادم و به کلاس رفتم. اما به من گفتند که چون سابقه کار در مهدکودک نداری مجوز نمیدهیم. آخر من کدام مهدکودک کار کنم؟ آنها بچه هستند و نمیتوانند با منی که کوتاه قامت هستم ارتباط برقرار کنند این طبیعی است چطور سابقه پیدا کنم. من از بهزیستی انتظار حمایت داشتم اما متاسفانه اصلأ از ما حمایت نمی کند.
ما خودمان را با تواناییهایمان نشان میدهیم تا مانع پوزخند دیگران شویم
تقیزاده میگوید: من کارشناس دفتر فنی مهندسی هستم، رابط بین مشاور و پیمانکار، در این پروژه یک سالی هست که مشغول هستم. دفاعی که ارائه دادم در مورد مناسب سازی خانههای مسکونی برای افراد کوتاه قامت بود. خانههای مسکونی برای ما کوتاه قامتان مناسب نیست، وسایلی که به کار رفته را نمیتوانیم استفاده کنیم، من ایدهای دادم که وسایل خانهها برای استفاده از کوتاه قامتان مناسب سازی شود، روشویی، کابینت و ...جوری طراحی شده است که امثال ما بتوانند از آن استفاده کنند. من فرمولها را نوشتهام و فقط کافی است قد شخص را به من بدهند باقی ابعاد را میدهم، طراحی میکنم و برای اجرا آماده میکنم.
او از یاداوری برخی خاطرهها دلگیر میشود و میگوید: ما خودمان را با تواناییهایمان نشان میدهیم، من وقتی وارد پروژهای میشوم و آنها متوجه میشوند که مهندس جدیدی آمده است بعضیها پوزخند میزنند، پای کار میایستم و به آنها نشان میدهم که این پوزخند را به خودشان زدهاند نه به من. ما آدمهای توانمندی هستیم که باید با استعدادهایمان خودمان را نشان دهیم، راه سختی است اما میتوانیم.
پلاک معلولیت هم به ما ندادند
جنامی به سالهای دور اشاره میکند و میگوید: برخی رفتارها در سالهای اخیر به میزان قابل توجهی ذهن ما را درگیر کرده است. یکی از دوستان به من پیشنهادی داد گفت که پلاک معلولیت بگیر، گفتم که به من نمیدهند، اما با این حال رفتم بهزیستی، فرم پر کردم، آزمایش هم دادم، گفتم من فقط یک پلاک معلولیت میخواهم. آنها هم برایم امضا کردند اما هنوز این پلاک را به من ندادهاند با اینکه 2 سال زمان گذشته است. مدتی پیش دوباره سراغ پلاک را گرفتم گفتند که دوباره باید بروم آزمایش بدهم. گفتند که برو خودمان خبرت می کنیم. دولت اصلا از ما حمایت نمی کند.
از سالها پیش تا کنون مردم هیچ تغییر نکردهاند
جنامی میخواهد که حرفهای دیگری هم بزند. او میگوید: یک مطلب دیگر هم بگویم و باز هم مربوط به نگاه مردم است. من الان به شما این اطمینان را میدهم که میتوانم همین جا سر همین چهارراه بایستم و به واسطه من ببینید که چه ترافیکی ایجاد می شود. سال 1370 من در یک پیتزا فروشی کار می کردم آن موقع امثال من انگشت شمار بودند آن موقع به خاطر من ترافیکی ایجاد می شد که بیا و بببین. اما الان هم که سالها گذشته هنوز هم مردم همان مردم هستند و اگر من همین جا بایستم باز هم به خاطر من و اینکه به من نگاه کنند و بخندند ترافیک سنگینی پیش می آید. این خیلی بد است، احساس خیلی بدی به آدم دست می دهد. البته باید بگویم که الان اوضاع کمی بهتر شده است اما هنوز هم خوب نیست.
او ادامه میدهد: مرا به یک عروسی دعوت کردند. در آن عروسی همه نگاهها سمت من بود. آنقدر نگاه میکردند که من به دوستم گفتم که "نکنه منو با داماد اشتباه گرفتند". وقتی که نشستم روی صندلی نگاهها از من برداشته شد، کمتر شد اما مدتی بعد به بهانههای دیگر سعی در تمسخر من داشتند... البته من به این موضوعات توجهی نمیکنم.
"فلافل آدم کوچولوها" را معرفی کنید
خواسته "آدم کوچولوها" این است که تعدادشان بیشتر شود، آنها از ما میخواهند معرفی شوند تا دوستان دیگرشان در هر کجای اصفهان هستند نزدشان بیایند و با هم کار را ادامه دهند. سخاوت آنها ستودنی است.
تقیزاده درخواستش را با ما مطرح میکند و میگوید: اینجا را به دیگران معرفی کنید. ما هم همین کار را انجام میدهیم ودنبال آدمهایی مثل خودمان هستیم تا کار را گسترش دهیم. استقبال میکنیم از همه کسانی که مانند ما کوتاه قامت هستند و در پیدا کردن شغل مشکل دارند. تعداد ما باید بیشتر شود، وقتی جمعیت بیشتر شود میتوانیم کاری از پیش ببریم و از مسئولان نیز درخواست همکاری و کمک داشته باشیم. در تهران و همدان اقداماتی انجام شده است. ما هم میتوانیم در اصفهان چنین کاری انجام دهیم و برای بچهها شغل ایجاد کنیم. تعداد که بیشتر شود کار هم دیده میشود. ما خودمان باید بتوانیم برای خودمان کاری انجام دهیم.
سخت است، میدانم؛ سختتر از آن چیزی که تصور میکنیم. تصور کنیم، یک دقیقه، تنها یک دقیقه ما یکی از همین انسانهای کوتاه قامت بودیم، نگاهها، نیشخندها، کنایهها، بیتوجهیها، تنهاییها... چه ممکن بود بر سرمان بیاورد؟ تصور کن...تنها یک دقیقه.
"آدم کوچولوها"ی قصه ما انسانهای توانمند و مستعدی هستند که یک جا جمع شده و دست به کاری زدهاند و به آینده آن نیز بسیار امیدوار هستند. هرجا یکی از این انسانهای توانمند را دیدیم و یا سراغ داشتیم نشانی "فلافل آدم کوچولوها" را به آنها بدهیم: "اصفهان، خیابان پروین، جنب آتش نشانی، فلافل آدم کوچولوها". از آنها بخواهیم خودشان را به دیگر دوستانشان معرفی کنند. گاهی یک اتفاق ساده موفقیتی بزرگ رقم میزند.
کوتاه قامتان انسانهایی توانمند، مستعد و دانا هستند و کاملأ معمولی مانند دیگران. چشمهایمان را بشوییم و جور دیگری نگاه کنیم. در شان و جایگاه ما و آنها تمسخر جایی ندارد. شکستن دل تاوانی سنگین دارد. انسانهای کوچک اما پرتوان را مانند خودمان ببینیم. آنها کاملا شبیه ما هستند و تنها خواستهشان از مسئولان حمایت، حمایت و حمایت است. تنها حق طبیعی خود را میخواهند. به این بیندیشیم که تا کنون کدام قدم برای آنها برداشته شده است؟ به راستی کدام قدم؟!