سرنوشت مشترک دو یاغی
باشگاه ذوبآهن در یک دهه گذشته دو ستاره بااستعداد و آینده دار به فوتبال ایران تحویل داد اما هر دو قدم در مسیری گذاشتند که به ناکجاآباد ختم میشود.
امیرحسین احتشامی-اصفهان امروز: باشگاه ذوبآهن در یک دهه گذشته دو ستاره بااستعداد و آینده دار به فوتبال ایران تحویل داد اما هر دو قدم در مسیری گذاشتند که به ناکجاآباد ختم میشود.
محسن مسلمان و پیام صادقیان از تیمهای پایه ذوبآهن پله به پله بالا آمدند و درزمانی کوتاه خودشان را به تیم بزرگسالان رساندند. تواناییهای فنی این دو بازیکن تااندازهای بالابود که سرمربی تیم بزرگسالان نمیتوانست از کنار نام آنها بهسادگی عبور کند. البته حاشیههای این دو بازیکن حتی زمانی که در تیم جوانان ذوبآهن توپ میزدند کم نبود تا جایی که همان زمان هم سرمربیان تیمهای پایه با نگرانی بازی آنها را در زمین دنبال میکردند. بویژه پیام صادقیان که کنترل چندانی روی رفتارهایش نداشت و با داور و بازیکنان حریف درگیر میشد. این درگیرها هم اغلب با اخراج او همراه بود و ضربه بزرگی به تیم وارد میکرد. در تیم بزرگسالان چنین رفتارهای پرخاشگرانهای تا حدودی کمتر شد و آنها کنترل شدند تا تنها تواناییهای فنی این دو بازیکن در خدمت تیم قرار گیرد. البته گاهی مسلمان و صادقیان دوباره جوگیر میشدند و تیم را در شرایط بدی قرار میدادند که تعداد این حاشیهسازیها آنقدر نبود که باشگاه ذوبآهن بخواهد حکم به اخراج آنها بدهد. مسلمان و صادقیان در یک مقطع زمانی به ستارههای بیچون چرای فوتبال ایران تبدیل شدند تا جایی که تیمهای تهرانی برای جذب آنها تردیدی به خودشان راه ندادند. در این میان پرسپولیسیها زودتر دستبهکار شدند و هر دو را به تهران بردند تا در تیمی بزرگتر به بازیشان ادامه دهند. اما حضور این دو بازیکن در تهران و تیمی به بزرگی پرسپولیس نهتنها کمکی به این ستاره جوان فوتبال ایران نکرد بلکه آنها را در مسیر سقوط تدریجی قرارداد. انعکاس عکسهایی از این دو بازیکن که هر کاری میکردند جز ارتقای سطح فنی بازیشان، بازتاب گستردهای در رسانهها و بویژه نشریههای زرد داشت. صادقیان که تیرماه سال 92 به پرسپولیس پیوسته بود با پیراهن تیم سرخپوش پایتخت هنرنمایی میکرد و دل هواداران پرشمار تیمش را میربود اما یک اتفاق خیلی زود مسلمان و صادقیان را به حاشیه برد. دیماه همان سال صحبتهایی پیرامون راحتی بیشازاندازه این زوج در اردوی تیم امید که در کیش بر پا شده بود، انتشار یافت و خبرهایی از قلیان کشیدن آنها به بیرون درز پیدا کرد. خبرهایی که به یک حاشیه بزرگ برای این زوج طلایی تبدیل شد و آنها را در سراشیبی سقوط قرارداد. از آن زمان به بعد هم همین حاشیهها دیگر گریبان مسلمان و صادقیان را رها نکرد و سرانجام کار به جایی رسید که صادقیان چارهای جز ترک پرسپولیس در لیگ چهاردهم پیدا نکرد. در آن زمان برانکو نخستین فصل حضورش در پرسپولیس را تجربه میکرد و خیلی زود فهمید که صادقیان به درد تیمش نمیخورد و او را کنار گذاشت. صادقیان پس از ترک پرسپولیس در باشگاههای نفت تهران، صبای قم، ماشینسازی تبریز و عثمانلی اسپور ترکیه هم توپ زد اما هرگز نتوانست دوران پرفروغی که اواخر دهه هشتاد و اوائل دهه نود در ذوبآهن داشت را دوباره تکرار کند. سرنوشت محسن مسلمان هم بیشباهت با پیام صادقیان نیست. این بازیکن که یک نیمفصل دیرتر از صادقیان به پرسپولیس پیوست آنقدر حاشیه درست کرد تا سرانجام برانکو را مجبور کرد از توانایی فنی این بازیکن چشم پوشی کند و او را هم همچون صادقیان کنار بگذارد. مسلمان عاقبت صادقیان را در پرسپولیس دیده بود اما درنهایت همان مسیر همبازی دوران بچگی خود را پیمود و از چشم برانکو افتاد. اخراج مسلمان از ذوبآهن هر چند میتواند موقت باشد و درنهایت با یک جریمه مالی ختم به خیر شود اما به نظر نمی رسد با فرجام خوشی همراه شود. محسن مسلمان که نیمفصل نخست لیگ هفدهم با 9 پاس گل عنوان بهترین پاسور لیگ را به خود اختصاص داده بود در فصل جاری دوباره به باشگاه ذوبآهن بازگشت بلکه مسئولان باشگاه پرسپولیس را با بازیهای چشمنواز خودش پشیمان کند. اما تاکنون که تنها هشت هفته از لیگ هجدهم سپریشده است این بازیکن در اختیار کمیته انضباطی باشگاه ذوبآهن قرارگرفته تا پیرامون او تصمیمگیری شود. حال این پرسش مطرح میشود چرا بازیکنانی که فوتبال را بهصورت آکادمیک در ایران آغاز کرده و از سن کم در جریان و متن اصلی فوتبال ایران بودهاند همواره در مرز حاشیه قدم برداشته و اشتباهاتشان را چند بار تکرار میکنند؟ در این مورد چقدر مکانیزم آموزش در فوتبال ایران مقصر بوده و تا چه حد تقصیر متوجه خود مسلمان و بازیکنانی مشابه او است؟ چرا مسلمان، صادقیان و بازیکنانی نظیر آنها که انتظار میرود پختهتر و باتجربهتر از بازیکنانی که در سنین بالاتر از آنها به فوتبال حرفهای معرفیشدهاند، عمل کنند همواره در مرز حاشیه قدم برداشتهاند و هر آن احتمال فرورفتن آنها در باتلاق حاشیه وجود دارد؟ انگار که آنها فوتبال را نه برای لذت بردن که به خاطر زرقوبرقی که به زندگیشان میبخشد دوست دارند. انگار که اشباعشده از فوتبال و از دویدن مشتاقانه دنبال توپ در چمن استادیومهای ایران، بیشتر به دنبال نور فلش دوربینها و مصاحبههای پس از بازی هستند. انگار که بیشتر از دویدن و لذت بردن در تمرینها، از طی کردن مسیر خانه تا تمرین و برعکس آن پس از تمرین لذت میبرند.