پیراهنی که به جای موزه به احمدی نژاد رسید!

محسن بهاروند، سرپرست سابق سفارت ایران در آرژانتین درباره محبوبیت مارادونا گفت: در آرژانتین معروف بود که مارادونا اگر بخواهد می‌تواند مردم زیادی را به خیابان بکشاند و با یک فراخوان میلیون‌ها نفر از مردم آمریکای لاتین را فرابخواند.

پیراهنی که به جای موزه به احمدی نژاد رسید!

این روایت یکی از مهمترین دیدارها در قالب دیپلماسی عمومی در دستگاه دیپلماسی دولت‌های نهم و دهم است که روایت می شود. روایتی صریح و پر از نکات جالب از زبان سرپرست وقت سفارت ایران در بوینس آیرس. دیپلماتی که برای اولین بار به عنوان مقامی ایرانی با اسطوره تازه درگذشته فوتبال جهان و آرژانتین ملاقات کرد. محسن بهاروند مسئول وقت سفارت ایران در آرژانتین که حالا معاون حقوقی دستگاه دیپلماسی ایران است، عصر پنجشنبه گذشته زمانی که هنوز مراسم تشییع جنازه مارادونا در آرژانتین انجام نشده بود، پاسخگوی سئوالات سرویس ورزشی خبرآنلاین شد.
او برای اولین بار در این گفت و گو از ماجرای پیراهنی رازگشایی کرد که مارادونا برای مردم ایران هدیه فرستاد اما به محمود احمدی نژاد رسید.

*چرا مارادونا؟
مارادونا در آرژانتین فرد بسیار محبوب و دوست‌داشتنی بود. مارادونا را باید در چهارچوب فرهنگ آمریکای لاتین و آرژانتین بدانید. البته این محبوبیت حق ایشان بود چون او با ورزش اعتماد به نفس مردم آرژانتین را تقویت کرد و تا زمانی که فوتبال بازی می‌کرد با توجه مهارت فوق‌العاده‌ای که در بازی فوتبال داشت هم برای مردم آرژانتین و هم برای بسیاری از مردم جهان فرد خیلی محبوبی بود و همه ایشان را دوست داشتند. مارادونا فقط در آرژانتین محبوب نبود و در کل جهان به خصوص آمریکای لاتین شهرت داشت و با بعضی از رهبران آمریکای لاتین مثل کاسترو، چاوز و مورالس و کلا رهبران چپ ارتباطاتی داشت. من در آن زمان بین سال‌های 1385 تا 1388 در آرژانتین بودم و رییس نمایندگی ایران در کشور آرژانتین بودم. معمولا دیپلمات‌ها به خاطر دیپلماسی عمومی و برقراری ارتباط با مردم آن کشور سعی می‌کنند با اشخاصی که در میان مرد محبوبیت دارند، ارتباطاتی را برقرار کنند.
در آرژانتین معروف بود که مارادونا اگر بخواهد می‌تواند مردم زیادی را به خیابان بکشاند و با یک فراخوان میلیون‌ها نفر از مردم آمریکای لاتین را فرابخواند. ما هم نیاز به افرادی داشتیم که با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم چون ایران تحت تحریم‌های بسیار شدیدی بود و سعی می‌کردند ما را منزوی کنند؛ لذا ما هم بنا به وظیفه با با شخصیت‌های مهم آرژانتین ملاقات می‌کردیم. یک کار رسمی داشتیم که کار دیپلماتیک بود و یک کار غیررسمی داشتیم که با شخصیت‌هایی که در دولت کشور میزبان نبودند ارتباط برقرار می‌کردیم. این وضعیت مارادونا باعث شد که من به این فکر بیفتم که باید با ایشان ملاقات کنم و با ایشان صحبت داشته باشم. فراموش نکنید که مارادونا سیاستمدار نبود ولی فعال سیاسی بود. فردی بود که عقاید خودش را داشت و درون احزاب و دولت‌ها قرار نمی‌گرفت. یک سری عقاید شخصی خودش را داشت و به خاطر سوابق خانوادگی و فقری که در بچگی داشت و هم‌چنین چون فردی بود که اصولا آزادی‌خواه بود، عقاید و حرف‌های ویژه خودش را داشت. من اولین باری که با او برخورد کردم که عکس‌های همان موقع هم هست، قراری که باهم گذاشته بودیم این بود که آن‌ها یک بازی فوتسال داشتند و قرار شد من هم با همکارانم و پسر کوچکم به سالن برویم و ایشان را ملاقات کنیم. لذا به سالن ورزشی رفتیم و منتظر ماندیم مسابقه تمام شود، در آن مسابقه هم اکثر پیشکسوتان فوتبال آرژانتین حضور داشتند که در میان آن‌ها مارادونا می‌درخشید و یادم است که بازی خوبی هم انجام داد.
*ماجرای اولین ملاقات دیپلمات ایرانی با مارادونا
در اولین ملاقاتی که با ایشان داشتم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و خوشم آمد. او چهره فتوژنیکی ندارد و در فیلم‌ها و عکس‌ها چهره واقعی او منعکس نمی‌شود. اولین چیزی که برایم تعجب‌آور بود همین چهره ایشان از نزدیک بود که چهره‌ای زیباتر و مهربان‌تر داشت. ایشان فردی بسیار احساساتی، مهربان و قابل احترام بود و خیلی با ما که از ایران بودیم خوب برخورد می‌کرد. وقتی وارد سالن شدیم در گوشه‌ای از سالن وزیر کار آرژانتین نشسته بود که مارادونا حاضر نبود با او ملاقات کند چون خیلی از سیاستمدارها سعی می‌کردند با ایشان عکسی بگیرند که در آینده برای انتخابات از آن استفاده کنند یا اعتباری برای خودشان جور کنند ولی مارادونا علاقه‌ای به سیاستمداران نداشت و بیشتر انقلابیون را دوست داشت.
*دشواری های گرفتن چند عکس!
قبل از اینکه ما برای اولین ملاقات برویم، خبرنگاری هم در آرژانتین از شبکه پرس تی وی بود که اصرار کرد با ما بیاید و در ملاقات حضور داشته باشد.
کسانی که کارهای مارادونا را انجام می‌دادند و اطرافش بودند مخالف حضور خبرنگار و هم‌چنین گرفتن عکس و فیلم بودند چون می‌گفتند انحصار گرفتن عکس و فیلم از مارادونا در اختیار شبکه فاکس است و ایشان اجازه ندارد جای دیگری عکس بگیرد.
زمانی که رفتیم متوجه شدیم آن خبرنگار یک دوربین کوچکی را مخفی کرده و با خودش به اتاق آورده و آنجا دوربین را بیرون آورد و خواهش کرد که از ملاقات عکس و فیلم بگیرد. این برای اطرافیان مارادونا قابل قبول نبود ولی خود مارادونا اجازه گرفتن عکس و فیلم را داد که البته چون دوربین خیلی باکیفیتی نبود، فیلم گرفته شده خیلی جالب نبود. وقتی با مارادونا ملاقات کردیم او به مردم ایران ابراز علاقه می‌کرد و اینکه ایران در مقابل امپریالیسم مقاومت می‌کند و تسلیم نمی‌شود خیلی مورد توجه او بود وبه مردم ایران علاقه داشت. ایشان مرتب تکرار می‌کرد من ملت ایران را خیلی دوست دارم و این را از ته قلبم و جدی می‌گویم که مردم ایران را دوست دارم.


*ملاقاتی که برای صدا و سیما مهم نبود اما در آمریکای لاتین خبرساز شد!
بعدها آن خبرنگار فیلمش را برای صدا و سیما فرستاده بود که ان‌ها گفتند ارزش خبری ندارد یا کیفیتش پایین است و با پخش آن مخالفت کرده بودند؛ درحالی که این دیدار در خود آمریکای لاتین و مطبوعات آرژانتین بازتاب خیلی زیادی داشت و حتی یادم است که یکی از روزنامه‌های معتبر آرژانتینی تیتر زده بود:« یک پوئن دیگر برای ایران علیه آمریکا» که اشاره می‌کردند من با آقای مارادونا ملاقات کردم. بعدا دوستانی که این موضوع را از نظر دیپلماسی عمومی مهم می‌دانستند به صدا و سیما فشار آوردند و فکر می‌کنم که نهایتا صدا و سیما به صورت گذرا این فیلم را پخش کرد. بعدها آقای رییس جمهور احمدی‌نژاد فرش کوچکی به همراه چند خوراکی مخصوص ایران و یک نامه برای مارادونا ارسال کردند و من این بسته را به مدیر برنامه‌های ایشان تحویل دادم که به دستش برساند که امیدوارم رسانده باشد.
*مارادونا می‌گفت احمدی‌نژاد را دوست دارد چون آدم با دل و جراتی است!
در آن زمان آقای احمدی‌نژاد رییس جمهور بودند؛ البته برای ما دیپلمات‌ها سیاست‌ورزی و جناحی بودن ممنوع است، برای ما فرقی نمی‌کند که چه کسی رییس جمهور باشد. ما یک سری وظایفی داریم که در هر شرایطی آن را انجام می‌دهیم. مارادونا به ما گفت اقای احمدی‌نژاد را دوست دارد که من از او پرسیدم چرا که مارادونا گفت چون آدم با دل و جراتی است که البته یک عبارت عامیانه اسپانیانی به کار بردند که منظورش این بود.
*پیراهنی که به مردم ایران هدیه شد: از صمیم قلب برای ملت ایران
بعد از صحبت کوتاهی که باهم کردیم ایشان پیراهنی با نام خودش و شماره ده را اهدا کرد و روی آن نوشت:« برای ملت ایران، از صمیم قلب.» و این پیراهن را داد به عنوان هدیه به مردم ایران.
بعدها ولی دوستان گفتند که مارادونا این پیراهن را به دکتر احمدی‌نژاد هدیه کردند که اینگونه نبود و جمله‌ای که گفتم را روی آن پیراهن نوشت و به عنوان نماینده ایران ، آن پیراهن را به من سپرد.
*پیراهنی که هدیه مارادونا به مردم بود، جای موزه به احمدی نژاد رسید!
بعد از چند ماه برای سمینار سفرا به تهران آمدم و پیراهن را با خودم آوردم که آن زمان آقای متکی وزیر امور خارجه بودند و آقای سبحانی مدیرکل منطقه آمریکای لاتین بودند و این پیراهن را به آقای سبحانی دادم. نظرم این بود چون به مردم ایران داده شده و من هم نماینده بودم، این را به موزه هدایای وزارت امور خارجه بدهیم که ظاهرا ایشان هم به آقای متکی داده بودند. در سمینار که بودم آقای احمدی‌نژاد دستور داده بودند که سفرای آمریکای لاتین با ایشان جلسه‌ای داشته باشند که ما رفتیم در جلسه شرکت کردیم. محل صندلی من طوری بود که از ایشان، آقای متکی و آقای سبحانی که در راس جلسه بودند فاصله نداشت.

راستش من شاید اشتباه می‌کردم ولی نظرم این بود که آقای رییس جمهور نباید وارد این برنامه‌ها شوند و روی پیراهن نوشته شده برای مردم ایران و فکر نمی‌کنم در شان رییس جمهور باشد که ما بخواهیم این پیراهن را به رییس جمهور اهدا کنیم. وقتی در سالن منتظر بودیم ایشان به جلسه بیایند، رییس تشریفات ریاست جمهوری من را صدا کرد و پرسید که این پیراهن را می‌خواهید چه کار کنید؟ من گفتم نمی‌دانم احتمالا هم موزه هدایا بدهیم؛ بالاخره لازم نیست رییس جمهور را درگیر چنین مسائلی کنیم. رییس تشریفات یک مقدار دلخور شد و به من گفت شما به جلسه بروید که ما ببینیم چه کار می‌کنیم.
ما هم نشستیم در جلسه تا آقای رئیس جمهور وارد شدند. ایشان از سفرا درباره مسائل مختلف پرسیدند تا نوبت به من رسید. من هم در پاسخ به سئوال‌شان توضیحات مفصلی درباره روابط و شرایط مان در آرژانتین دادم.
در پایان ، ایشان پرسیدند ظاهرا چیزی با خودتان از آرژانتین آوردید ؟ من جواب دادم بله یک پیراهن امضا شده مارادونا را آوردم که به آقای سبحانی مدیرکل مربوطه تحویل داده ام . من نمی دانستم که پیراهن مارادونا را به جلسه آورده اند. عکاس‌ها را صدا کردند ، آقایان متکی و سبحانی دو طرف پیراهن را گرفتند و در حضور عکاسان پیراهن به آقای احمدی نژاد اهدا شد.
من چون اعتقادی به این مسئله نداشتم، سر جای خودم نشسته بودم و در عکس هم نیستم. ولی دوستان خبرنگار چون مرا نمی شناختند، اشتباها با تصویر آقای سبحانی ، نوشتند مسئول سفارت آرژانتین این پیراهن را به آقای احمدی‌نژاد داده است. درحالی که من مشارکتی در این کار نداشتم. بعد از آن هم دیگر خبر ندارم سرنوشت آن پیراهن چه شد.


*می رفتند که مارادونا با دست خدا، شفای شان دهد!
مارادونا به این صورت ادامه داد و خیلی مورد توجه مردم آرژانتین و منطقه بود. در همان زمان هم معروف بود که مارادونا از موارد مخدر استفاده می‌کند ولی این برای مردم آرژانتین اصلا مهم نبود و در قالب فرهنگی آن‌جا مساله شخصی محسوب می‌شد. ضمن اینکه کسی که اینطور غرور و اعتماد به نفس را به مردم خودش از طریق ورزش هدیه داده بود، اگر ضعف کوچکی هم داشت به خاطر بردباری که در مردم آن‌جا وجود دارد اعتیادش خیلی عیب بزرگی محسوب نمی‌شد. مارادونا بعد از فوتبالش در زمینه‌های تبلیغاتی حضور داشت و محبوب مردم بود و به ایشان «دست خدا» می‌گفتند. حتی من شنیده بودم بعضی‌ها که بیماری لاعلاج دارند، فکر می‌کنند اگر مارادونا به او توجه کند، شفا پیدا می‌کند! در این حد به شان و شخصیت مارادونا قداست داده شده بود ولی مارادونا در آن‌جا متوقف نشد و ظاهرا خیلی در موارد مخدر غرق شده بود و تدریج افولش آغاز شد. به یک چاقی عجیبی هم دچار شد که دلیلش را نمی‌دانم و ظاهرش هم تغییر کرد.
*جوانترهایی که دیگر مارادونا را ستایش نمی کردند!
افرادی که سنشان بیشتر است و آن‌ها خاطرات و احساس غروری که مارادونا در آن‌ها ایجاد می‌کرد را به یاد داشتند هنوز عاشق مارادونا بودند ولی گاهی در شبکه‌های اجتماعی آرژانتین و جوانانی که دوران اوج او را درک نکرده بودند و سن کمتری داشتند، می‌بینم آن علاقه شدید را کمتر داشتند چون آن‌ها دوران افول مارادونا را بیشتر دیده بودند که به نظر خودم در شبکه‌های اجتماعی بین جوانان و نوجوانان محبوبیت قدیم را نداشت و بیشتر محبوبیتش در میان کسانی بود که دوران اوجش را درک کرده بودند.

*مرگ افسانه مارادونا را دوباره زنده کرد
به هر حال مارادونا مثل هر انسان دیگری در 16 سالگی شروع به ورزش کرد و مثل هر قهرمان دیگری در اوج خودش قرار گرفت و مثل هر قهرمان دیگری به افول خودش هم رسید و خیلی زود دنیا را ترک کرد. هرچه بود برای مدت زیادی سهم خودش را به عنوان یک ورزشکاه برای کمک به کشور و ملتش انجام داد و مسئولیتی به اندازه خودش که یک ورزشکار و فوتبالیست بود بر عهده گرفت و از پس آن برآمد و به افتخار ملت خودش تبدیل شد. در هر صورت مارادونا هرچه بود از این دنیا رفت ولی فکر می‌کنم نام مارادونا و بازی‌های او و کارهایی که کرد در یادها خواهد ماند و فکر می‌کنم خاطرات او یک بار دیگر پس از مرگش زنده می‌شود و باعث می‌شود یک بار دیگر در میان افکار عمومی در اوج خود قرار گیرد و همه یک بار دیگر آن هیجانات و افتخاراتی که با او دیده بودند، بار دیگر مرور کنند و مارادونا همیشه در قلب مردم آرژنتین به عنوان اسطوره خواهد ماند. ما هیچ قضاوتی نمی‌توانیم درباره او داشته باشم و فقط خداست که می‌تواند قضاوتش کند ولی می‌توانیم بگوییم که خدایش بیامرزد.

ارسال نظر