شرکت فولاد مبارکه اصفهان
شرکت فولاد مبارکه اصفهان، بزرگترین واحد صنعتی خصوصی در ایران و بزرگترین مجتمع تولید فولاد در کشور است، که در زميني به مساحت 35 كيلومتر مربع در نزديکی شهر مباركه و در 75 كيلومتری جنوب غربی شهر اصفهان واقع شده است.
عمليات اجرايي اين مجتمع در سال 1360 آغاز گرديد که دارای ظرفیت تولید سالانه ۱۰/۳ میلیون تن (پایان سال ۹۷) در گروه فولاد مبارکه شامل انواع محصولات فولادی تخت، گرم و سرد نوردیده، قلعاندود، گالوانیزه و رنگی از ضخامت ۰٫۱۸ تا ۱۶ میلیمتر میباشد .
گروه شرکتهای فولاد مبارکه اصفهان در حال حاضر مواد اولیه بیش از ۳۰۰۰ کارخانه و کارگاه تولیدی کشور در صنایع لوله و پروفیل، نفت و گازو پتروشیمی، خودرو، موتورهای الکتریکی، لوازم خانگی، فلزی سبک و سنگین، ساختمانی، غذایی، کشتیسازی و سازههای دریایی و… را تأمین مینماید.اولين كوره قوس الكتريكي واحد فولادسازي اين مجتمع در مهر ماه سال 1370 راه اندازي شد و در 23 ديماه سال 1371 خطوط توليد اين كارخانه بزرگ توسط رئيس جمهور وقت افتتاح گرديد، با ورود محصولات فولادي اين شركت به بازار و افزايش تدريجي توليد تا سقف ظرفيت اسمي 2/4 ميليون تن بخش عمده اي از نياز كشور به اين كالاي استراتژيك بر طرف گرديد.
اين شركت در سالهاي پس از رسيدن به ظرفيت اسمي با كسب تجربه و توانمندي اقتصادي براي پاسخگويي به نياز روز افزون بازار داخلي و خارجي و استفاده بهينه از تجهيزات و ماشين آلات توليدي موجود اقدام به برنامه ريزي براي افزايش توليد در قالب طرح هاي توسعه نمود و با استفاده از منابع مالي حاصل از فروش داخلي و ارزي شركت و استفاده از اعتبارات مالي، ريالي و ارزي اولين مرحله طرحهاي توسعه را اجرا نمود به نحوي که با اجراي اين طرحها، توليد شرکت براي رسيدن به ميزان حداقل 11/3 ميليون تن مذاب برنامهريزي گرديده و در حال انجام ميباشند.
تاریخچه مدیران شرکت
محمد حسن عرفانيان | از تازیخ 1360/09/16 الي 1373/05/25 | |
احمد علي هراتي نيک | از تاریخ1373/05/25 الي 1379/02/11 | |
محمود اسلاميان | از تاریخ 1379/02/11 الي 1385/02/20 | |
محمد رجايي | از تاریخ 1385/02/20 الي 1389/07/05 | |
محمد مسعود سميعي نژاد | از تاریخ 1389/07/05 الی 1392/09/05 | |
بهرام سبحانی | از تاریخ 1392/09/05 تا 1397/07/14 | |
حمیدرضا عظیمیان | از ۱۳۹۷/۷/۱۴ تا کنون |
|
||||||||||||||||||||||
روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 الی 16 پاسخگوی تماس های شما هستیم.
|
|
تلفن: 03152733838 فکس: 03152733922 آدرس: اصفهان کيلومتر 75 جنوب غربي کدپستي 8488111131 وب سایت: ایمیل: saham@msc.ir |
چه کسانی فولاد مبارکه را ساختند؟
٧٦ سال پیش در خانوادهای نسبتا متوسط به دنیا آمد. پدرش کارمند گمرک و مادرش دبیر دبیرستان بود. سروش کامیاب بزرگشده محله شیخهادی تهران است که خانواده او جزء طبقه متوسط پیش از انقلاب به شمار میآید. او در سال ١٣٣٧ وارد دانشگاه تهران شد و سال ١٣٤١ در رشته مهندسی مکانیک درجه کارشناسی خود را از این دانشگاه گرفت. بعدها با ادامه تحصیل در این رشته به اخذ درجه دکترا موفق و در دانشگاه آریامهر سابق (شریف کنونی) به تدریس مشغول شد.
کامیاب در اوایل دهه ٥٠ وقتی شاه تصمیم به توسعه صنعت فولاد ایران گرفت، به عنوان مدیر پروژه فولاد بندرعباس منصوب شد. بعد از انقلاب در ایران ماند تا شورای انقلاب را راضی کند که این پروژه به اجرا برسد. استدلالهای او اگرچه موردتوجه مدیران انقلابی وقت قرار نگرفت اما توانست با توجه به انتقال این کارخانه به مبارکه اصفهان، اجرائیشدن آن را به نظاره بنشیند و در ایجاد آن نقش داشته باشد. اکبر ترکان، مشاور رئیسجمهور، یکی از شاگردان او در دانشگاه شریف بوده است که بعد از انقلاب نیز به کمک استاد خود آمد تا او را در زندهنگهداشتن این پروژه کمک کند. او هنوز هم به توسعه فولاد در ایران دل خوش کرده و در هر مراسمی که درباره صنعت فولاد ایران برگزار میشود، حضور مییابد. کامیاب در گفتوگو با «شرق» توضیح میدهد که چرا شاه تصمیم گرفت فولاد بندرعباس را بسازد و به چه سبب انقلابیهای وقت آن طرح را به اصفهان انتقال دادند.
شما در سال ١٣٥٣ وارد صنعت فولاد ایران شدید و توانستید به عنوان مدیر پروژه فولاد بندرعباس مشغول به کار شوید. این پروژه چه اهدافی داشت و چرا نتوانست موفق شود؟
من در اوایل دهه ٥٠ در دانشگاه آریامهر سابق سه سال استادیار بودم و دکتر رضا امین هم در سال اول حضورم هنوز رئیس دانشگاه بودند. ایشان بعدها شرکت ملی صنایع فولاد ایران را ایجاد کرد که به عنوان ذوبآهن گازی (احیای مستقیم فعلی) معروف شد. به کار صنعتی خیلی علاقهمند بودم و متوجه شدم اگر در دانشگاه بمانم، نمیتوانم کار اجرائی کنم. مورد دیگر اینکه در سال دوم، معاون دانشکده مکانیک بودم و یک مقدار بحثهای سیاسی به وجود آمده بود که ترجیح دادم از آن محیط بیرون بروم و در دیداری که با دکتر امین داشتم، از ایشان خواستم که وارد حیطه فولاد شوم و نهایتا در سال ١٣٥٣ به عنوان کارشناس فولاد وارد این شرکت شدم. بعد از اینکه کارم را در شرکت فولاد شروع کردم، به من گفته شد یک گروه ایتالیایی حاضر هستند در ایران کارخانهای سهمیلیونتنی در بندرعباس شروع کنند و در این کارخانه حاضر به سرمایهگذاری هستند.
ذوبآهن اصفهان در آن سالها تولید خود را آغاز کرده بود. اما ظاهرا عدهای با توجه به گرایشهای سیاسی که داشتند، این کارخانه را محصول تفکر کمونیستی میدانستند. آیا فولاد گازی که ریشه در تکنولوژی غربی داشت، برای تعدیل این تصورات در ایران ایجاد شد؟
ذوبآهن در سال ١٣٥٢ کارش را شروع کرد. این بحث در جامعه ایران بود که شرکت ملی صنایع فولاد ایران غربی و ذوبآهن شرقی است و متأسفانه اثرات بدی داشت. هنوز هم گاهی این بحث مطرح میشود که چرا نباید تولید فولاد به روش کوره بلند را دنبال کنیم؟ درواقع کوره بلند را که شورویهای سابق در ایران اجرا کردند، روش خوبی است و باید دنبال شود اما به شرطی که زغال داشته باشیم. اما اگر کشوری گاز دارد، دلیلی ندارد به روش کوره بلند و با استفاده از زغالسنگ به تولید فولاد بپردازد. در هر صورت بحث شرقی و غربی وجود داشت اما از نظر کارشناسی به صلاح بود که ما به سمت تولید فولاد به روش گازی برویم. گروه ایتالیایی در بندرعباس قرار بود کارخانه فولاد را راهاندازی و ورق تولید کنند و از روش احیای مستقیم استفاده میکردند و من کار کارشناسیام را در رابطه با این پروژه شروع کردم. دکتر امین به من گفت ایتالیاییها به ما پیشنهاد دادهاند واحد فولادسازی سهمیلیونتنی در بندرعباس داشته باشند. البته این در قالب یک طرح بود که در قالب شرکت ملی صنایع فولاد ایران وجود داشت و میخواستند خودشان هم در این واحد سرمایهگذاری کنند. قرار شد من با ورود به شرکت ملی صنایع فولاد ایران در جلسات مربوط به این سرمایهگذاری شرکت کنم.
چرا ایتالیاییها وارد این پروژه شدند؟ آیا شورویها در این میان سنگاندازی نکردند؟
چیزی که میدانم این است که شرکت Italian p&t یک شرکت دولتی است. سازمان Italian p&t مدیری داشت که یک شخص فلسطینی بود و در فرانسه بزرگ شده بود. فراماسون هم بود و کلا شخصیت عجیبی داشت. زبانهای فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی و عربی را بلد بود. بههرحال ایشان رئیس Italian p&t بود که به همراه شورای سرمایهگذاری به ایران آمد. شاه با پسر پادشاه مخلوع ایتالیا آشنایی داشت و ایشان این شخص و مجموعه را به شاه معرفی کرده بود. تا جایی که اطلاع دارم، مذاکرات اولیه در سنموریس در سفر اسکی شاه اتفاق افتاده بود. این دو با هم از دانشگاه ظاهرا همکلاسی بودند و گفته بودند ایشان میتواند برای شما فولادسازی راه بیندازد و برنامه این کار چیده شده بود و اینکه خودشان هم سرمایهگذاری کنند که مورد قبول واقع شده بود. آنچه مسلم است؛ قبل از ورود من به فولاد، دکتر امین به ایتالیا رفته و توافقنامهای بر این اساس امضا شده بود.
چه کسی این توافقنامه را امضا کرده بود؟
آقای امین و اگر اشتباه نکنم آقای نجمآبادی وزیر صنایع. البته شکی نیست که ایشان ساپورت کرده بود اما دکتر امین این توافقنامه را امضا کرده بود. این پایه درستی بود که گذاشته شده بود. قرار بود مهندسی این کار را Italian p&t انجام دهد و نورد را هم سینسیور سرمایهگذاری کند.
آیا شما اطلاع دارید که بالاخره تا سال ١٣٤٠، از دوره امیرکبیر و قبل از آن به دنبال آوردن تکنولوژی به داخل کشور بودیم و با تکنولوژی آهن آشنا بودیم؛ اما تا سال ١٣٤٠ موفق به این کار نشدیم و بیشتر از اینکه ما سراغ روسها برویم، آنها سراغ ما آمدند. سال ٥٠ بعد از جشنهای شاهنشاهی، شاه روسها را پس زد و آمریکاییها آمدند. به نظر شما دلیل این اتفاقات چه بود؟ چطور ایتالیاییها که تا قبل از سال ١٣٤٠ اجازه چنین کاری نداشتند، در ایران این کار را انجام دادند؟
بهلحاظ سیاسی نمیتوانم پاسخی بدهم؛ اما آنالیز شخصی من سادهتر است. ایتالیاییها خودشان مشغول ساخت تورنتو بودند و در سال ١٣٤٠ کارخانه خودشان را میساختند و در آن موقعیت دادن یک کارخانه به ایران که هم انرژی و هم سنگ آهن دارد، برایشان یک رقیب به وجود میآورد که با دست خودشان ایجاد میکردند. وقتی بازار خودشان اشباع شد و در آن بازار دیگر مطرح نبودند مسئله اقتصادی حکم میکرد که از بازار بیرون بروند. آقای ارهارد که به ایران آمد و از او خواستند کارخانه ذوبآهن به ما بدهد و ایشان موافقت نکرد، به دلیل نفع اقتصادی نبود، به این دلیل بود که برای خودشان منفعت نداشت.
آقای ارهارد به ایران آمد و خیلیها سعی کردند ایشان را به ساختن یک کارخانه فولاد در ایران ترغیب کنند که ایشان قبول نکرد. تا جایی که خاطرم هست سال ١٣٣٨ و قبل از ذوبآهن بود. آقای ارهارد به پدر اقتصاد آلمان معروف بود و میخواستند از او برای اقتصاد ایران کمک بگیرند. بههرحال آنالیز من این است که برای خودشان منفعت نداشت که در ایران کارخانه فولاد را راهاندازی کنند. آلمان و ایتالیا هیچکدام سنگ آهن ندارند، آلمان زغال دارد ایتالیا هم کمتر؛ بنابراین وقتی این دو از لحاظ کارخانه فولاد به بازار مسلط بودند، مایل به تأسیس کارخانهای در ایران نبودند، مگر اینکه دیگر در بازار جایی نداشته باشند و برای اینکه کار جدید برای خودشان ایجاد کنند بخواهند این کارخانه را در جای دیگری راهاندازی کنند. ممکن است بحث سیاسی هم باشد؛ اینکه چون روسها در ایران کار میکردند شاید خواستند عقب نمانند، اما آن زمان در ایتالیا کارخانه فولادی در دست ساخت نبود و باید یک بازار جدید برای خودشان پیدا میکردند.
پس آمریکاییها هم خبر داشتند.
تجربه Italian p&t در کوره بلند بود و خودش هم اصرار داشت در این حوزه وارد شود ولی اینجا از نظر اقتصادی آنالیزی که من هنوز هم به آن اعتقاد دارم و به خاط تعصب هم نیست، این است که هر کشوری که گاز دارد و زغال ندارد یا کم دارد، تنها راهش احیای مستقیم است. هر کشوری که زغال دارد و گاز ندارد، تنها راه برای آنها کوره بلند است و کشوری که هر دو را دارد، باید بسیار با دقت آنالیز اقتصادی کند که کدام بهصرفهتر است.
اینکه ایتالیاییها به وسیله شاه معرفی شدند و این کار اتفاق افتاد، اینکه آنها دانش کوره بلند داشتند و مایل به این کار هم بودند، چه کسی در این میان مقاومت کرد و منجر به احیای کوره مستقیم شد؛ با وجود اینکه این دانش را نداشتند و با توجه به اینکه این قرارداد بعد از انقلاب بسته شد؟
شرکت ملی صنایع فولاد ایران در ابتدا ذوب آهن گازی بود و بعد نامش تغییر کرد و بعد که با ذوب آهن ادغام شد، نامش به شرکت ملی فولاد ایران تغییر پیدا کرد.
این تصمیم را چه کسی گرفت؟
این را واقعا نمیتوانم بگویم اما آنچه مسلم است، تشکیل آن شرکت براساس این بوده. یعنی شاه، دکتر امین را خواسته و گفته بود این کار را انجام دهید. این عین همان است که در چند کلمه در ابتدای ورود به سازمان شنیدهام. وقتی انسان وارد شرکتی میشود و هدفی در آنجا تعیین میشود، شروع به خواندن مقالات و آنالیزش میکند. نبودن زغال در ایران مسئله مهمی بود. این یک واقعیت است. به موضوع مهمی در اینجا اشاره میکنم. زمانی در دانشکده فنی درس میخواندم؛ دکتر امیرعلی شیبانی به دانشجویان معدن درس ذوب آهن میداد. وقتی ایشان با ماشینش میآمد، به نام ذوب آهن دولتی ایران که قسمتی در وزارت اقتصاد یا وزارت صنایع ایران بود، میخندیدیم؛ چون ذوبآهنی در کار نبود. این داستان در زمان ١٣٣٩ و زمان ورود ارهارد به ایران است. با این وضعیت این سازمان تشکیل شده بود اما دکتر شیبانی با سابقهای که در فرانسه داشت، دو نکته در فکرش بود. راه، کوره بلند است. قبل از جنگ جهانی دوم گاز مطرح نبود. این مطلب ابتدا در مکزیک مطرح شد و آنها شروع به استفاده از گاز کردند و سیستم HYL را راهاندازی کردند و آمریکاییها هم به دنبال آن میدرکس را راه انداختند. آلمانها هم موفق نبودند. زمانی که کارها را انجام داده بودیم (دکتر امین هم از شرکت صنایع ملی فولاد ایران رفته و آقای نجمآبادی رئیس شرکت بود) تا زمان دکتر امین مسئلهای نداشتیم اما آقای نجمآبادی اطلاع دادند که قرار است دکتر شیبانی برای دیدن کارها بیایند که بنده هم خیلی استقبال کردم. ایشان آمدند و از من خواستند کارهایم را به ایشان نشان دهم. من هم کارهایی که آماده بود از جمله نقشه بندرعباس، ورودی سنگ آهن، کوره احیای مستقیم، ذوب ریختهگری و... را آوردم و ایشان گفت به جز نقشه نبرد، بقیه را دور بیندازید. ایشان به کوره بلند اعتقاد داشت و نظرش هم درست بود. البته یک اشکال داشت؛ قبل از جنگ جهانی دوم مسئله ذوب آهن گازی مطلقا وجود نداشت. دوم اینکه در کتابهای درسی قبل از جنگ جهانی دوم که تمام این استادان آنها را خوانده بودند، نوشته بود با کوره الکتریکی نمیتوانید ورق تغییر فرمپذیر بسازید؛ چرا؟ چون ذوب کوره الکتریکی حدود هشت ساعت طول میکشید و ترانسفورماتورها ضعیف بود و آن زمان نداشتند. بنابراین در ذهن دکتر شیبانی دو مورد وجود داشت که از نظر خودش هم درست بود. یکی اینکه بحثی به جز کوره بلند وجود نداشت. دوم اینکه کوره الکتریکی درست است اما با آن نمیشود ورق تغییرپذیر ساخت؛ بنابراین هر دو بهعنوان یک خیانت در سطح بالا تلقی شد.
آن زمان چرا روسیه به سمت گاز نمیرفت درحالیکه منبع گاز داشت.
روسیه که آنقدر زغال دارد و آنقدر فروش گاز برایش بهصرفه است، چرا چنین کاری انجام دهد؟ روسیه منابع بسیار زیاد زغال دارد. دوباره تکرار میکنم؛ نمیگویم ما زغال نداریم، خود ما معدن زغال طبس را داریم اما به نظرم به اندازه کافی در ایران زغال نداریم. الان در ایران زغال ککشو کم داریم درحالیکه زغال حرارتی تا بخواهید داریم. هنوز هم در حال واردکردن زغال هستیم چرا باید زغال وارد کنیم اما از گازی که داریم استفاده نکنیم؟ اگر گاز داریم و زغال نداریم، احیای مستقیم تنها راه است، اگر زغال داریم و گاز نداریم، کوره بلند راهحل است، اگر مثل روسیه هر دو را داریم، باید آنالیز اقتصادی کنیم که کدام بهصرفه است. آنالیز اقتصادی برای روسیه واضح است. روسیه حتی احیای مستقیم هم انجام داد اما دید فروش گاز به اروپاییها به نفعش است.
فرمودید دکتر شیبانی از منظر علمی با این کار مخالفت میکردند اما آیا احتمال داشت بهنوعی با تحریک روسیه این کار را انجام دهند؟
به نظرم ایشان واقعا به کارش اعتقاد داشت. به ایشان خیلی احترام میگذارم. ساخت ذوب آهن در ایران تحولی در کشور ایجاد کرد که خیلی از داشتههایمان در این زمینه نشئتگرفته از این تصمیم ایشان است. نمیتوانیم بگوییم نبود. حرکت صنعتی واقعی ایران از ساخت ذوب آهن شروع شد. به دکتر شیبانی شخصا اعتقاد دارم. مسئله سیاسی این مطلب ممکن است بعد از انقلاب به وجود آمده باشد اما قبل از انقلاب دکتر شیبانی اعتقاد داشت این کار اشتباه است.
اما دکتر شیبانی خیلی در دربار نفوذ داشت. نمیدانم دکتر امین هم این مقدار نفوذ داشت یا نه.
نکته مهمی درباره دکتر امین به شما میگویم و به بحث برمیگردم. وقتی دکتر امین در شرکت صنایع ملی فولاد ایران وزیر شدند، از ایشان پرسیدیم این چه کاری بود که شما کردید؟ شما که سیاسی نبودید که وارد این حوزه شدید. ایشان جملهای گفت که عینا نقل میکنم. میگفت موقعی بود که عدهای چه کارها که نمیکردند تا یک دقیقه برسند خدمت اعلیحضرت، من وقتی تلفن میکردم، به من فوری وقت میداد. امروز که او از من تقاضای کمک کرده، دستش را رد نمیکنم. میخواهم درباره کاراکتر دکتر امین برایتان بیشتر توضیح دهیم؛ اول اینکه بسیار از نظر مالی روراست بود. اتفاقی هم برای من افتاد که توضیح خواهم داد. در تمام مذاکراتی که گروه کارشناسی انجام میداد، از ایشان خواستیم که خودش قیمت را آنالیز کند.
ایشان بعد از انقلاب از ایران رفت و در بانک جوانی کارشناس بود و نکته جالب اینکه از ایشان درباره بهترین خاطرهاش در این دوره پرسیدند که اعلام کرد کاری که برای کارشناسی در ویتنام انجام داده بهترین خاطرهاش است.
سال ٥٣ شروع شد و اول سال ٥٤ طرح توجیه فنی اقتصادی را به سازمان برنامه بردیم و شهریور ٥٤ سازمان برنامه آن را تأیید کرد و قرارداد مهندسی با Italian p&t هم امضا شد که به اواخر سال ٥٤ رسیدیم که از سازمان برنامه خواستیم در بودجه سال بعد مبلغی را به ما اختصاص دهند تا کار را دنبال کنیم که البته انجام نشد. آن سال دولت بودجه کافی نداشت.
سال ٥٢ زمینی به این کار اختصاص داده شده بود؛ یعنی برنامه این بود که در سال ٥٢ شرکت ادیبی و همکاران که شرکت مهندسی مشاور بود، طرح جامع بنادر ایران را ارائه دهد و در این طرح، منطقهای را در ٣٠کیلومتری بندرعباس به فولاد اختصاص دادند. این منطقه در کنار کوه گچی بود که حاوی اورانیوم است. یک منطقه جزرومدی واقعا پرت که وقتی ما متوجه شدیم و به آنجا رفتیم، فهمیدیم روی زمین خشک اما زیر آن لجن است.
بعد از اینکه تمام کارها انجام شده بود، متوجه این اشکالات شدیم و مورد دیگر اینکه حرکت کوه گچی و گنبد نمکی است که منجر به زلزله میشود.
پرتوزایی هم داشت؟
آن زمان کسی به دنبال این مطالب نبود و سنگهای رنگارنگ آنجا برای ما جالب بود اما به بحث اورانیوم فکر نمیکردیم. بههرحال متوجه شدیم این زمین اصلا جوابگوی کار ما نیست. نوروز ٥٥ به بنده مأموریت دادند که اگر این زمین ایراد دارد، باید در بندرعباس مکان مناسبی را پیدا کنم و باید زمینی خوب و کنار دریا میبود که منطقهای در کنار توانیر انتخاب شد که کنار دریا بود و در زمین پشت آن هم امروزه پالایشگاه و فولادسازی و آلومینیوم بندرعباس پیاده شده است. زمین برای استفاده آماده شده بود و شرکت هیوندایی آمد. خیلی سریع چند سوله زدند و تیمشان را آوردند و مانند سیستم نظامی هشت صبح با سوت، پرسنل بیرون آمده و تا ساعت ١٢ کارشان را انجام میدادند. دو نفر بودند که وقتی استاد کار میکرد، چتر آفتابگیر را روی سر او نگه میداشتند و از ساعت ١٢ تا سه استراحت کرده و دوباره تا شب کار میکردند.
در آن گرما که همه فراری بودند، اینها در آن شرایط کار میکردند که برای ما خیلی عجیب بود. این کار ادامه داشت تا اوایل سال ٥٧ که حواشی انقلاب شروع شد. از نظر احیای مستقیم هم اهواز سه مورد HYL، میدرکس داشت اما با اتفاقاتی که در اهواز افتاد و با مسافرتهایی که داشتم و جاهای دیگر را دیدم، متوجه شدیم باید به سمت کار با میدرکس برویم. میدرکس با اینکه آمریکایی است اما امتیاز این کار را به شرکتی در آلمان داده بود که این شرکت یک واحد احیای مستقیم هم در هامبورگ گذاشته بود و پرسنل اهواز در هامبورگ دوره کارآموزی دیده بودند و ما هم بررسی کرده بودیم و همینها باعث شد متوجه شویم که متد موردنیاز ما همین است. اما با وجود همه این موارد، مناقصه را انجام دادیم که از شرایط باخبر باشیم. درنهایت میدرکس انتخاب شد اما همزمان با مسائل انقلاب شد و قراردادی منعقد نشد. آلمانیها این امتیاز را داشتند که این کار را در ایران انجام دهند نه آمریکاییها.
زمانی که انقلاب پیروز شد، بهنوعی همه چیز را ازدسترفته نمیدیدید؟
یک داستان شخصی برای شما میگویم؛ ممکن است به نظر شما ربطی به این موضوع نداشته باشد. زمانی که اعتصابات انقلاب در آذر ٥٧ شروع شده بود، مدیر بندرعباس بودم. کار شروع شده بود و کار آبشیرینکن هم در حال انجام بود. اولین نقطه شمشیر هم من بودم و میآمدند برخلاف سیستم صحبت میکردند و من هم میخواستم جوابی به آنها بدهم اما نمیتوانستم. بههرحال این روابط تلخ بود چون آنها من را به عنوان مدیر سیستم میشناختند. یک روز مقابل دوستان صحبت میکردم؛ به من خبر دادند راننده شرکت در بندرعباس تصادف کرده و حالش هم خوب نیست. خواستم خیلی زود به او رسیدگی کنند. گفتم خدایا در این اعتصابات و جریان گفتوگوها باید به این بنده خدا هم برسم. گرما هم هنوز در آنجا غوغا میکرد. سوار ماشین که شدم، خیلی داغ شده بود و همان زمان یک زنبور من را نیش زد. همان لحظه از خدا معذرتخواهی کردم که اعتراض کرده بودم. همین موضوع یک درس به من داد که دیگر غر نزنم. خوشبختانه به آن راننده رسیدگی شد و مشکلی پیش نیامد. در آن مدت برای بندرعباس اتفاقات زیادی افتاد ولی عاقبت خوبی پیش آمد.
نکتهای را فراموش کرده بودم. آن زمان به ما اعتراض میشد که مگر شما چقدر تجربه داشتید که پیشنهاد ایتالیاییها را برای کار در ایران قبول کردهاید؟ کروپ به عنوان مهندسان مشاور با ما همراه بودند و این دو شرکت ایتالیاییها را آنالیز کردند و ما هم به عنوان شاگرد کار را از آنها یاد گرفتیم. بحث هم درست بود چون من سال ٥٣ به عنوان کارشناس وارد این کار شدم و ٥٦ قرارداد امضا کرده بودم.
در بازجوییها از شما میپرسیدند؟
بله، چند دوره محاکمه داخل شرکتها بود. این ایراد اساسا درست بود اما واقعا اینطور نبود و این دو سازمان با ما همراه بودند تا نتیجه نهایی به دست آمد.
کار تقریبا متوقف شده بود و دیماه ٥٧ عملا کاری انجام نمیشد. انقلاب که شد، مدیریت شرکت ملی صنایع فولاد برداشته شد و گروهی آمدند که شامل آقای مالکی از ذوبآهن، دکتر حسنعلی شیبانی (برادر عباس شیبانی که مرحوم شده) و آقای بزرگمهر بودند. آقای آشتیانی مدیرعامل ذوبآهن شد و اولین کسی که آنجا آمد، آقای احمدزاده بود و در آن زمان دکتر احمدزاده که آمده بود، بحث این بود که وزارت فولاد میخواهیم اما آقای آشتیانی مدیرعامل ذوبآهن بود و آقایان گروه هیأتمدیره آمدند و مدیرعامل هم مهندس جعفری برای شرکت مهندسی ملی صنایع فولاد ایران تعیین شد. من به عنوان یک مدیر از سیستم قبل در سازمان مطرح بودم اما به عنوان کارشناس در کار باقی ماندم.
زمانی که دکتر امین در شرکت ملی صنایع فولاد ایران بود، دکتر اردبیلی مدیرعامل ایویتک شد. بعد آقای نجمآبادی آمد و از شرکت ملی صنایع فولاد ایران رفت و دکتر اردبیلی مدیرعامل این شرکت قبل از انقلاب شد و از ایویتک خارج شد. البته ما هم مایل به این کار بودیم چون به کار سیستم آشنا بود. تا زمان انقلاب که ایشان و دکتر امین رفتند؛ اولین بحث در سطح کشور شروع شد؛ اینکه فولاد بندرعباس محلی از اعراب ندارد چون کار شاه است. گفتم کار بدی که نکرده، کارخانه فولاد آورد. حالا چرا مخالفت میکنید؟ گروهی در داخل شرکت ملی صنایع فولاد ایران (که هنوز شرکت ملی فولاد ایران ایجاد نشده بود) کار را ادامه میدادند تا مهندس جعفری آمد. من هم جزء تیم ایشان بودم. آقایی به نام مهندس طالقانی بود و دکتر احمدزاده با ایشان آشنا بود. در نهایت آقایان به این نتیجه رسیدند که فولاد بندرعباس باید حتما منتقل شود اما من مخالف این کار بودم. با بودن کارخانه فولاد مشکلی نبود اما میخواستند در بندرعباس نباشد. چون میگفتند برای شیرینکردن آب هزینه گزافی باید صرف شود. اما من میگفتم باید تجهیزات را وارد و از بندر به جایی که شما میخواهید حمل کنیم که هزینه زیادی دارد. دیگر اینکه نیمی از سنگ آهن را باید وارد کنیم چون نمیتوانیم سنگ آهن را به بندرعباس بیاوریم و از آنجا به اصفهان حمل کنیم. بعد هم این کار براساس یک فلسفه و نقشه ایجاد شد اما به هر حال قرار شد کارخانه به اصفهان منتقل شود. دلیل انتخاب اصفهان هم این بود که در داخل شرکت ملی صنایع فولاد ایران قرار بود مجتمعی به نام فولاد اصفهان تشکیل شود که نورد سرد داشته باشد و آنها هم کارشان را شروع و تحقیق کرده بودند؛ البته از فولاد مبارکه کوچکتر بود که گفتند این کار محلی از اعراب ندارد و کار باید متوقف شود. البته من در این میان بازنده بودم چون قرار شد از گلگهر سنگ آهن بیاوریم. خوشبختانه چادرملو بعدها به صحنه آمد و منابع تأمین شد. اما بحث دیگر این بود که باید تمام قراردادها با Italian p&t بازنگری شود. چون مشخص نیست این قراردادها را چه کسی و چطور امضا کرده و این قراردادها باید به اصفهان منتقل شود و درنهایت کار به شورای انقلاب کشیده شد. تقریبا یک سال بعد مجددا کار با Italian p&t شروع شد و قراردادهای بندرعباس و فولاد مبارکه بسته و در شورای انقلاب تأیید شد که با یکسری تغییرات کار در فولاد مبارکه دنبال شود. در این مدت پرسنل فولاد اصفهان کار را هدایت میکردند و آقای حسنعلی شیبانی هم مجری طرح شد. شخصیت جالبی هم داشت و زمانی که کار گره میخورد، با گفتن یک لطیفه کار را پیش میبرد. خاطرم هست یک روز گفتند مدیر جدید، آقای حسنعلی شیبانی، قرار بود بیاید و همه هم از قبل جبهه گرفته بودند. ایشان که آمد، متوجه شرایط شد و یک نفر از ایشان پرسید شما با آقای شیبانی ذوبآهن چه نسبتی دارید؟ ایشان گفت من حسنعلی شیبانیکاشی هستم که از بام تا دستشویی مصرف دارد. (با خنده) این کار ایشان واقعا یک هنر بود که با یک جمله جو جلسه را تغییر میداد. یک بار با مدیریت کشتیرانی آریا (بعدها جمهوری اسلامی) برای بازدید از تجهیزات فولاد مبارکه رفتیم و آقای شیبانی آمدند و به حرفهای ما گوش کردند. من نمیتوانستم خودم را قانع کنم حرفهایی که میخواهم را نزنم.
اعتقاد شخصی من این است که این پروژه نباید از بندرعباس منتقل میشد. اول اینکه میگفتند بندرعباس گرمای زیادی دارد اما بعدها پروژههایی مانند آلومینیوم و پالایشگاه و فولاد بندرعباس جدید و... گذاشته شد. مورد دیگر اینکه میگفتند مشکل آب وجود دارد که میتوانستیم با آبشیرینکن مشکل را حل کنیم. یا اینکه میگفتند خوردگی بالاست که من میگفتم خیلی از کشتیهای دنیا در این دریا در حال کارکردن هستند و باید آنها را جمع کرد در آن طرف دریا که عربها هستند و زندگی میکنند و جایی هم برای انتقال و رفتن ندارد. مشکل ما این است که برخلاف تمام دنیا از کنار دریاهایمان فرار کردهایم؛ یعنی از محل ثروت دور شدهایم. اروپاییها به خاطر دریاهایشان قدرت دارند.
شورای انقلاب براساس همین موارد این انتقال را به اصفهان قبول کرد.
بعضی از تجهیزات به اجبار باید تعویض میشد اما تصور کنید وقتی از ارتفاع صفر به ارتفاع هزارو ٦٠٠ متر میروید، موتورها تحتتأثیر قرار میگیرند اما دکتر نعیمی رقم درستی را مطرح کرده.
گفتند ٢٠ درصد هم کاهش بازاریابی داشتیم.
بههرحال با این انتقال یکسری تغییر و تحولات انجام شد؛ با اینکه قلبا اعتقاد داشتم این کار نباید انجام شود. اما تنها حسن این بود که اگر فولاد به اصفهان منتقل نمیشد، ساخته نمیشد. لابی اصفهانیها را فراموش نکنید. ایرادی به ما گرفته میشد و درست هم بود؛ اینکه به ما میگفتند شما از وقتی به بندرعباس آمدهاید، اجارهخانهها افزایش پیدا کرده و میخواستند ما از آنجا برویم. درحالیکه افزایش اجارهخانهها را میدیدند اما متوجه نبودند بودن کارخانه فولاد در آنجا چه تأثیری میتواند بگذارد. اما اصفهانیها متوجه این قضیه شدند و در مجلس هم قدرت داشتند و توانستند این پروژه را نگه دارند و بسازند اما در بندرعباس کسی از این کار حمایت نمیکرد و فقط عدهای بودند که میخواستند جلوی انتقال فولاد به بندرعباس گرفته شود. اما امروز هم اعتقادم این است در صورت انتقالنیافتن، این کارخانه ساخته نمیشد.
مستند فولاد مبارکه اصفهان
معرفی شرکت فولاد مبارکه اصفهان
تولید ورق گالوانیزه در فولاد مبارکه