در معرفی مجموعه شعر از دل این سالخورده رود

خشکاندن یا خشکیدن؟ مسئله این است

اصفهان، مرکز طنز ایران امروز است. مرکز شکر و شکایت دلبرانه و رندانه. اگر اجازه می‌دادند و ولایت اصفهان زیر نظر طنزپردازان جسور و خوش‌فکر اداره می‌شد، باور کنید زاینده‌رود خشک نمی‌شد و اصفهان، کُلّ جهان بود نه نصف جهان.

خشکاندن یا خشکیدن؟ مسئله این است

اکبر اکسیر

اصفهان، مرکز طنز ایران امروز است. مرکز شکر و شکایت دلبرانه و رندانه. اگر اجازه می‌دادند و ولایت اصفهان زیر نظر طنزپردازان جسور و خوش‌فکر اداره می‌شد، باور کنید زاینده‌رود خشک نمی‌شد و اصفهان، کُلّ جهان بود نه نصف جهان.
اگر اجازه می‌دادند جعبه، بجای گز و سوهان و پولکی، فقط طنز شفاهی کوچه و بازار اصفهان را بایک قاشق مرباخوری لهجة دل‌انگیز این دیار به دنیا صادر می‌کردند، دنیا جای بهتری بود. اگر اجازه می‌دادند و بجای صنعتگران و هنرمندان راستة مُنبَت و مینا و خاتم و کاشی و طلاسازان و مس گرها، شاعران و طنزپردازان اصفهانی بر مس وجود می‌کوبیدند، زندگی قابل‌تحمل بود.
آقایان، بانوان محترم،
لطفاً اجازه بدهید یکی از صنعتگران اصفهان طنزآمیز را به شما معرفی کنم. سابقه‌اش از صف صفویان گذشته به عصر مِفرغ و آتش و لبخند می‌رسد. استاد محمود سلطانی را می‌گویم. کاشف فروتن طنز و طعنه و تمشک با طعم تازة لبخند. مردی که در اصل وکیل - الرعایای مردم مظلوم اصفهان در محاصرة معروف مغولان بوده ... نوشته‌های طنزآمیز استاد سلطانی مرهم زخم دل‌های داغدار سپیداران است. او مرثیه‌گوی زاینده‌رود و وکیل‌مدافع درختان چهارباغ است.
او را بنوازیم و دوست بداریم که شناسنامه و هویت فرهنگی اصفهان است. کتاب تازة استاد، «از دل این سالخورده رود»، مجموعة شعر شاعران اصفهان است. کاش چشم بینا و گوش شنوایی بود و این مجموعه را از بالای سر منارجنبان بر سر اصفهان می‌پاشیدند تا مردم زخم زاینده‌رود را به فراموشی نسپارند. آن‌قدر از بی‌آبی زاینده‌رود بگویند و بنویسند تا بی‌خوابی به سراغ مسئولین بی‌درد برود و آب و آبروی رفته، به زاینده‌رود بازگردد.
استاد سلطانی در مقدمة زیبایی بر این مجموعة شکیل می‌نویسد:
«. . . هر بار با خشک‌شدن زاینده‌رود زندگی و شادابی از چهرة اصفهان زدوده شده، روان مردم آشفته گردیده و آن‌همه زیبایی و شکفتگی که الهام‌بخش سرایندگان بود به پژمردگی گراییده است. در چنین سکوتستانی شگفت، هستند دلسوزان آگاه و خوش اندیشه‌ای که اندوه خود از پدیدة خشک‌شدن زاینده‌رود را غمگنانه سروده و سوگ‌نامه‌هایی را آفریده اندکه باید در ادبیات این کشور و در پروندة این رخداد شوم ماندگار شود... گفتنی‌ها در بارة زاینده‌رود پایان ندارد، هر کس با هر زبان و هر توان. فشرده سخن این که ما زاینده‌رود را زنده می‌خواهیم، زاینده‌رود را همیشه می‌خواهیم، زاینده‌رود را کامل می‌خواهیم، از سرچشمه تا پایاب.»
«از دل این سالخورده رود» حکایت پریشانی دوستداران محیط زیست است و چقدر رندانه عنوان دومی زیر نام مجموعه آمده است: نوسروده هایی دربارة خشکاندن زاینده رود! نه خشکیدن زاینده رود. استاد محمود سلطانی این کتاب را به سفارش جمعیت حمایت از منابع طبیعی و محیط زیست (پیام سبز) و در انتشارات نقش مانا به چاپ رسانده که امیدوارم دردمندان و سوگواران زاینده رود این مجموعه را به عنوان هدیه به تمام فامیل و دوستان اقصی نقاط گیتی بفرستند و کتاب را به چاپ های بعدی برسانند.


و اما نمونه‌هایی از شعرهای چاپ شده:
■ امیر بختیاری:
ارومیه خشک می‌شود. زاینده‌رود عقیم. گاوخونی کم‌خونی گرفته است از غم تالاب انزلی. درخت کتاب. کتاب کتاب خمیر پاکت سیگار. همین‌طور پیش بروید، من هم روزی شاعر می‌شوم.
این شعر فرانو مرا به یاد چند شعر خودم انداخت که در هوای اصفهان و غم زاینده‌رود سروده شده‌اند.
. . . . . . . . . . . . . . .
■ فضل‌الله شیرانی (سخا):
ما را به سینه شور و نشاط آنچه بود مُرد
انگیزة سرودن شعر و سرود مُرد
. . . . . . . . . . . . . . .
■ محمدعلی ابراهیمی انارکی (کویر):
رگ حیات کهن شهر اصفهان خشکید
نه اصفهان که بحق نیمة جهان خشکید
. . . . . . . . . . . . . . .
■ سعید بیابانکی:
شکست آینه و شمعدان ترک برداشت
خبر چه بود که اصفهان ترک برداشت
سی و سه پل وسط خاک‌ها و آجرها
به یاد تشنگی اصفهان ترک برداشت
■ فریبا امجد:
زنده رود اصفهان خشکید، چشمی تر کنید
یا که با فریادتان گوش فلک را کر کنید
. . . . . . . . . . . . . . .
■ مرتضی مشتاقی:
اصفهان بود و یکی زاینده‌رود
زنده رودش گشته اکنون مرده رود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ احمد خاتون‌آبادی:
زنده رود تشنه بی آب‌روان
غم به دل دارد ز جور مردمان
. . . . . . . . . . . . . . .
■ دلارام روحانی:
بخشیده‌ایم، هزاران بار بیشتر از اغیار که ما زیبایی‌مان را، زندگی‌مان،
زاینده‌رودمان را، به مردمان کویر بخشیدیم.
. . . . . . . . . . . . . . .
■ مرتضی نیکوکار (ندا):
با شعر تو زنده رود، اترک می‌شد
گر شعر تو بر ضمیرمان حک می‌شد
کِی کفتر و سیره سهم آبش سهراب،
این‌گونه نصیب آب‌دزدک می‌شد؟!
. . . . . . . . . . . . . . .
■ روح‌الله منصوری:
شهر، حجم مبهمی از آهن و سیمان و دود
اصفهان از دور، گویی اصفهان دیگر نبود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ سهراب پرواز:
کرده‌ام شق‌القمر تا این قمر آورده‌ام
راه ما را بازکن جانا که سر آورده‌ام
. . . . . . . . . . . . . . .
■ رحیم سینایی:
آن شنیدم که زنده رود عزیز،
اشک شوقت دوباره جاری شد
بار دیگر دوباره زنده شدی
قلب ایران من بهاری شد
. . . . . . . . . . . . . . .
■ مهران موسوی (آشنا):
اصفهان، اصفهان پیشین نیست
حال و روزش دوباره بد شده است
نبض زاینده‌رودش افتاده
زخم‌هایش چه بی عدد شده است
. . . . . . . . . . . . . . .
■ حسین مفیدی فر:
با وجود نعمت زاینده‌رود
اصفهان شهری خوش و سرزنده بود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ مهدی علیرضایی:
خدایا چه شد آب زاینده‌رود
که هستی ما بود از زنده رود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ عبدالعلی غفوری:
شد قحط‌سال عشق و شکفتن ز یاد رفت
لطفی دگر به ساحل زاینده‌رود نیست
آن شعله‌ای که در دل کانون عشق بود
خاموش گشت و حاصل آن غیر دود نیست
■ قمر الزمان درخشان:
صبح شد، پنجره‌ها گشاده‌اند و زندگی آغاز شده است؛ اما پرندگان تشنه در تب و تابند. باغبان شهر اندوهگین است. صدای زمزمة رود نمی‌آید. ماهی‌ها در بستر بی آب مرده‌اند و کلاغ‌های پیر جشن گرفته‌اند. خزان ناگاه در راه است؛ زیرا زاینده‌رود مرده است.
. . . . . . . . . . . . . . .
■ ادیب برومند:
خشک دیدم بستر زاینده‌رود
بی‌تأمل از سرم برخاست دود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ محمدعلی مهرکش:
زاینده‌رود نهر خروشان شهر بود
زاینده‌رود چشمة جوشان شهر بود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ محمد سلامتیان:
در سر مرا نشاط و سرود آنچه بود رفت
وقتی که زنده رود بخشکید و زود رفت
. . . . . . . . . . . . . . .
■ حجت‌الله طباطبایی:
آب را دزدیدند، زاینده‌رود خشکید،
ماهیان مردند، مرغابیان بی‌روزی، اندک آبی هست در بالادست،
آن را هم ذوب‌آهن و فولاد قورت می‌دهند.
. . . . . . . . . . . . . . .
■ بهروز بیضاوی (بیضا):
اصفهان بی زنده رودش مرده است
زنده هم باشد اگر افسرده است
. . . . . . . . . . . . . . .
■ منصور شاهنگیان:
وای از بی‌تابی زاینده‌رود
از هوای پرغبار و گرد و دود
. . . . . . . . . . . . . . .
■ فروغ زمانی:
قلب، یک‌لحظه بدون ضربان می‌میرد
زندگی، بی‌حرکت، بی‌هیجان می‌میرد
. . . . . . . . . . . . . . .
استاد سلطانی اما با اجازة حافظ شیرازی نقیضه و نظیره و تضمین را درهم‌آمیخته و غزل امیدبخشی سروده و به این مجموعه پیشکش کرده است:
«نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»
اصفهان بار دگر نصف جهان خواهد شد
می‌رسد مژده که باهمت جمعی، این شهر
نه فقط نصف جهان، رشک جنان خواهد شد
زنده رودی که به بیراهه کشاندندش، باز
سوی سرمنزل مقصود روان خواهد شد
جریان، بار دگر آب در آن خواهد داشت
تازه از آب‌روان، روح و روان خواهد شد
زندگانی، جریان بار دگر خواهد یافت
مایه سرخوشی پیر و جوان خواهد شد
تا دهد بر همگان میوه و بر، بذر امید
برزگر بار دگر دانه‌فشان خواهد شد
گر چه در باره این شهر، فراوان گفتند
نقل آن بیشتر از پیش بیان خواهد شد
گر مدیریت جامع بشود این حوضه
سود آن عاید هر خُرد و کلان خواهد شد
گر که این اصل، از امروز به فردا افتاد
هستی این جریان را که ضمان خواهد شد؟
حاصل جنگ و جدل، غیر پریشانی نیست
تفرقه در همه‌جا آفت جان خواهد شد
با طبیعت نستیزیم که آثار ستیز
گر چه گردیده عیان، بدتر از آن خواهد شد
آن تطاول که کشید از غم خشکی، این شهر
به بدی ثبت به تاریخ جهان خواهد شد
بار دیگر بشنید از دَم حافظ «آذین»
«نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»
با درود به همت والای جمعیّت حمایت از منابع طبیعی و محیط‌زیست (پیام سبز) که مدام در تلاش‌اند تا محیط‌زیست حرف اول مردم جهان باشد و اصفهان عزیز هم پیشاهنگ این حرکت مبارک. دعا می‌کنیم زاینده‌رود زاینده‌تر از همیشه، رگ حیاتی اصفهان باشد و آب و آبادانی، گوارای وجود مردم مؤمن و اندیشمند نصف جهان.
برای استاد محمود سلطانی عزیز و بزرگوار هم که طنز اصفهان به همّت والایش به یاری محیط‌زیست برخاسته سلامتی و کامیابی آرزومندم و امیدوارم بپاید و بپوید و آنچه دل‌تنگش می‌خواهد بگوید.

ارسال نظر