نجات با رهایی در اکنون
داستان زندگی در زمان حال موضوع کتابهای زیادی قرار گرفته است. «نیروی حال» یکی از تأثیرگذارترین و معروفترین این کتابها است که اکهارت تول، نویسنده آلمانی که معلمی معنوی است، نوشته و نشر ذهن آویز آن را با ترجمه مسیحا برزگر منتشر کرده است.
داستان زندگی در زمان حال موضوع کتابهای زیادی قرار گرفته است. «نیروی حال» یکی از تأثیرگذارترین و معروفترین این کتابها است که اکهارت تول، نویسنده آلمانی که معلمی معنوی است، نوشته و نشر ذهن آویز آن را با ترجمه مسیحا برزگر منتشر کرده است.
او در این کتاب، انسانها را به دستیابی به آگاهی درونی از خود دعوت میکند و میکوشد تا نیروی مثبت زندگی و ثروت بزرگی به نام زمان حال را به آنها یادآور شود. نویسنده معتقد است که تمام عذابهای ما به دلیل مداومت بخشیدن به افکار گذشته و آینده پدید میآید درحالیکه آرامشی که به دنبال آن هستیم، همیشه در دسترس ما بوده و خودمان منبع آن هستیم. تمام کاری که باید انجام دهیم این است که در زمان حال زندگی کنیم. البته رسیدن به این آگاهی و قالب شدن تفکر زندگی در زمان حال برای بسیاری از ما به این سادگی حاصل نمیشود و نیازمند تلاش مداوم و خودشناسی است. این کتاب که ده فصل دارد دارای تمرینات ذهنی زندگی در لحظه حال است که عبارتاند از: تو ذهن خود نیستی/ آگاهی: راه رهایی از درد و رنج/ سفر به ژرفای لحظه حال/ نقشههای ذهن برای فرار از لحظه حال/ ساحت حضور/ کالبد درونی/ درهایی گشوده به ذات غیرمُتَجلی/ رابطههای روشن/ دلآسودگی: فراسوی غم و شادی/ معنای تسلیم.
در بخشی از کتاب میخوانیم: به طور کل، زندگی هیچکس رها از درد و رنج نیست. آیا مسئله آن نیست که باید با درد و رنجهای خود کنار بیاییم، نه اینکه از آنها اجتناب کنیم؟ بخش عمده درد و رنجهای آدمها بیهوده است. تا زمانی که ذهن اداره امور زندگی تو را به عهده گرفته است، این درد و رنجها هم هستند.
درد و رنجی که تو در لحظه حال میکشی، شکلی از عدمپذیرش توست، صورتی از مقاومت ناآگاهانه در برابرِ آن چیزی است که هست. در سطح فکر، مقاومت، صورتی از قضاوت است. در سطح عواطف و احساسات، مقاومت، صورتی از منفیبافی است. شدت درد و رنج تو به میزان مقاومت تو در برابر لحظه اکنون بستگی دارد. میزان مقاومت تو نیز بهشدت همذاتپنداری تو با ذهنت بستگی دارد. ذهن مدام میکوشد که لحظه حال را انکار کند و از آن بگریزد. به تعبیری دیگر، هرچه بیشتر خود را با ذهن خود یکی بپنداری، بیشتر رنج میبری. اینگونه هم میتوان بیان کرد: هرچه بیشتر لحظه حال را مغتنم بدانی و آن را بپذیری، از درد و رنج رهاتر میشوی و نیز رها از ذهن نفسانی.چرا ذهن نمیخواهد لحظه حال را بپذیرد؟ زیرا لحظه بیزمان اکنون، تهدیدی برای ذهن است. ذهن، به گذشته و آینده گرهخورده است. اگر از گذشته و آینده بیرون بیفتد، میمیرد. ذهن و زمان هرگز از هم جدا نمیشوند.فرض کن زمین از آدمیان خالی باشد. فرض کن فقط گیاهان وجود داشته باشند و حیوانات. آیا گذشته و آیندهای باقی میماند؟ در چنین وضعیتی، آیا میتوان از گذشته و آینده سخن گفت؟ قطعاً دیگر چنین پرسشهایی بیمعنا میشدند:
«ساعت چند است؟» یا «امروز چه روزی است؟» البته، اگر کسی باشد که چنین پرسشهایی را مطرح کند. برای درخت بلوط یا عقاب، پرسش از زمان تعجببرانگیز خواهد بود. زیرا آنها خواهند گفت: «خوب، معلوم است! زمان، همین حالا است! جز لحظه حال، مگر زمان دیگری هم هست؟»
آری، ما به ذهن و زمان نیاز داریم تا معاش و معیشت خود را در این دنیا سامان بدهیم، اما گاهی این ذهن و زمان زندگی ما را در دست خود میگیرند. در این صورت است که اختلال در زندگی، درد و رنج و اندوه به وجود میآید.