زنگ‌ها و کوچه‌ها

زنگ طبقه همکف و طبقه بالای خانه‌ای را می‌زند و سریع زنگ خانه کناری را هم به صدا درمی‌آورد. دو زن هم صدا با هم می‌گویند: «کیه؟» زن جوان که ظاهری فقیرانه دارد و پایش کمی می‌لنگد می‌گوید که قندی، چایی، برنجی، چیزی ندارند که به او بدهند؟

زنگ‌ها و کوچه‌ها

زنگ طبقه همکف و طبقه بالای خانه‌ای را می‌زند و سریع زنگ خانه کناری را هم به صدا درمی‌آورد. دو زن هم صدا با هم می‌گویند: «کیه؟» زن جوان که ظاهری فقیرانه دارد و پایش کمی می‌لنگد می‌گوید که قندی، چایی، برنجی، چیزی ندارند که به او بدهند؟ برای نذری می‌خواهد. یکی از دو زن پشت آیفون می‌گوید که چیزی ندارد و آن دیگری می‌گوید که کمی صبر کند تا دم در بیاید. تا زن صاحبخانه دم در بیاید، زن زنگ چند خانه دیگر را هم می‌زند و همان حرف را می‌گوید. چند پلاستیک کوچک در دستش است. در باز می‌شود و زن جوانی پلاستیک به دست دم در می‌آید. زن، لنگان‌لنگان خودش را به دم در می‌رساند، پلاستیک را می‌گیرد و تشکر می‌کند، بعد می‌گوید که کفگیر اضافی ندارند؟ شال یا روسری اضافی چی؟ زن صاحبخانه هم می‌گوید که کفگیر که ندارد؛ اما برای روسری باید ببیند چیزی هست یا نه؟ زن می‌گوید که دو روز دیگر هم به این محله می‌آید و سری می‌زند اگر لباس اضافی داشتند ممنون می‌شود که به او بدهند. زن به خانه می‌رود و در را می‌بندد و او هم زنگ درهای باقیمانده کوچه را می‌زند تا شاید آنها هم به دم در بیایند و چیزی بیاورند.
زن جوانی با سبد چرخ‌دار که خریدهایش را در آن گذاشته از کنار زن که مقابل خانه‌ای دیگر ایستاده و زنگ آن را می‌زند رد می‌شود. صدای مردی با عصبانیت از پشت آیفون می‌گوید که چیزی برای دادن به او ندارد و محکم گوشی را می‌گذارد. زن رویش را برمی‌گرداند و به‌دور شدن عابر با سبد چرخ‌دارش نگاه می‌کند. هوا سرد است و آسمان ابری است. زن که به انتهای کوچه بلند و پهن رسیده با چیزهای کمی که از خانه‌های این کوچه نصیبش شده کوچه را ترک می‌کند. در خانه‌ای باز می‌شود و زنی که پلاستیکی پر از لباس و چند جفت کفش دارد در کوچه سرک می‌کشد؛ اما کسی را نمی‌بیند، لباس‌ها را دم در می‌گذارد و در را می‌بندد.

ارسال نظر