پدر مرزبان اصفهانی: او را برگردانید

هر چند روز جمعه-۲اذرماه- مردم اصفهان بازگشت یکی از سربازان گروگان گرفته شده در میرجاوه را همراه با خانواده‌اش جشن گرفتند، اما در گوشه ای دیگر از اصفهان پاییزی، خانواده ای دیگر با چشمانی خیس و منتظر، آزادی فرزندنشان و البته همدلی بیشتر مسئولان و رسانه‌ها را طلب می کنند.

هر چند روز جمعه-۲اذرماه- مردم اصفهان بازگشت یکی از سربازان گروگان گرفته شده در میرجاوه را همراه با خانواده‌اش جشن گرفتند، اما در گوشه ای دیگر از اصفهان پاییزی، خانواده ای دیگر با چشمانی خیس و منتظر، آزادی فرزندنشان و البته همدلی بیشتر مسئولان و رسانه‌ها را طلب می کنند.

به گزارش ایمنا، با گذشت حدود ۴۰ روز از ربوده شدن ۱۲ نفر از سربازان وطن در منطقه مرزی میرجاوه توسط گروهک تروریستی موسوم به «جیش العدل»، رایزنی مسئولان کشوری به آزادی ۵ تن از اسرا انجامید، در این بین خانواده گروگانها که برای آزادی عزیزانشان لحظه شماری می کردند، هر کدام آرزو داشتند فرزند آنها نیز در بین آزاد شده‌ها باشد، اما این آرزو برای خانواده «کیانوش بابایی»، دیگر مرزبان ربوده شده که اصالتا از اهالی چهارمحال بختیاری اما ساکن اصفهان هستند، برآورده نشد. از این رو برای دلجویی از این خانواده و رساندن صدای آنها به گوش مردم و مسئولان، گفت‌و گویی ترتیب دادیم با محمود بابایی، پدر «کیانوش بابایی» که در ادامه می خوانید.

پسرتان متولد چه سالی است و میزان تحصیلات و تجارب کاریش چقدر است؟

کیانوش متولد ۱۳۷۷ و فوق دیپلم دندانسازی است، او سرباز اعزامی از طرف نیروی انتظامی اصفهان است.پسرم دوسال سربازی خود را درخط صفرمرزی در میرجاوه گذرانید و تنها ۴ ماه از خدمت سربازیش باقی مانده است.

در مورد اوضاع امنیتی میرجاوه تا چه اندازه اطلاع داشتید؟

قبلا وقتی که به گوشی کیانوش زنگ می‌زدم سر و صداهای زیادی می‌شنیدم کیانوش می‌گفت در اینجا فقط صدای زوزه باد می آید و گرد و خاک بلند می کند. از امنیت آنجا چندان راضی نبود، اما هر وقت به او می گفتم بالاخره چند تا آشنا دارم اگر بخواهی رو میزنم شاید بتوانم از طریق همین آشناها تو را به اصفهان بیاورم می‌گفت با اینکه اینجا خیلی سخت می گذرد، اما می‌خواهم درهمین جا خدمت سربازی‌ام را به پایان برسانم.

کیانوش از وضعیت منطقه خدمت خود هم حرفی زده بود؟

کیانوش گفته بود که تردد و رفت وآمد در میرجاوه امنیت چندانی ندارد، اما خیلی کم از آنجا برای من و مادرش حرف می زد، در طول یک سال و اندی که در میرجاوه خدمت می کرد، فقط چندبار به مرخصی آمد. من اگر می دانستم اوضاع میرجاوه اینقدر خطرناک وناامن است و فرزندم به گروگان گرفته می شود اصلا نمی گذاشتم ادامه خدمتش را در آنجا به پایان برساند. وی به برادرانش هم گفته بود زمانی که به مرخصی می آیم با خنده می‌آیم و هنگام رفتن با گریه می روم، ما هم در تمام طول خدمت نگران او بودیم و این دل آشوبی برای کیانوش مدام با ما همراه بوده است.

چگونه از خبر حادثه ربوده شدن فرزندتان مطلع شدید؟

از نیروی انتظامی، شهرک امیرحمزه به من زنگ زدند و این خبر را اعلام کردند زمانی که به من اطلاع دادند پشت فرمان بودم، فقط خدا می‌داند من با چه حالی به خانه برگشتم.نمی توانستم باور کنم؛ چند روزی بود که مدام به گوشی کیانوش زنگ می‌زدم؛ گوشی کیانوش خاموش بود و فقط صدای بوق ممتد می‌آمد دلم آشوب بود، انگار نوید بدی را به ما می‌داد، بعد از چند روز به یکی از آشنایان در میرجاوه زنگ‌زدم و او هم این خبر را تایید کرد از آن روز ما میان شب و روز گم شدیم وضعیت زندگی ما به هم ریخته است. نمی دانم گروه جیش العدل و جیش الظلم چه می خواهند، دولت نظرشان را تامین کند من بچه ام را می خواهم، من پسرم را می خواهم. پسرم را برای خدمت سربازی روانه کردم که به خاک وطنش خدمت کند ؛ گروهی از خدا بی خبر بچه من را به گروگان گرفته اند و معلوم نیست کجاست؟!

در این چهل روز هم هیچ کدام از ارگان‌های ذی‌ربط نیروی انتظامی، سپاه، حتی رسانه‌ها، مطبوعات و صداوسیما؛ که الحمدالله تعداد آنها هم در اصفهان کم نیست احوالی ازما نپرسیدند، انگار ما در این شهر غریبه‌ایم و انگار ما ایرانی نیستیم!

خود من برای دفاع از این آب وخاک جنگیده‌ام؛ درعملیات کربلای ۴ و فاوشرکت داشته‌ام و برای دفاع از وطنم اسلحه بدست گرفته ام، پسرم هم برای دفاع از این آب و خاک وخدمت به پرچم کشورش به میرجاوه رفته بود، اما در این چهل روز که فرزندم به دست گروهک تروریستی جیش العدل اسیرشده به تنهایی گریسته‌ام، یک چشمم اشک بوده و یک چشمم خون. هیچ کسی برای دلجویی از ما نیامد؛ فقط چند فامیل و همسایه مهربان.

خودمان دستمان را به زانو گرفتیم به این طرف وآن طرف رفتیم،اما چه فایده چون کسی جواب ما را به درستی نداد. حالا که من در تنگنا و دلتنگی هستم باید کسی حال واحوالم را بپرسد، دل تنگ و دل شکسته‌ام و مدام از خود می پرسم آیا اینجا ایران است؟ آیا اینجا وطن من است؟ به خدا من میان این همه آدم غریبه‌ام.خانم خبرنگار بنویسید تا حرف های مرا همه بخوانند درطی این چندروز فقط شما به من زنگ زدید و حال واحوال من و خانواده ام را پرسیده اید، خدا خیرتان دهد، خدابه خبرگزاری ایمنا هم خیر دهد.


از مسئولان چه توقع دارید؟

در طی این مدت هیچ کدام از مقامات استانی به سراغ ما نیامدند؛ چرا هیچ کس جواب ما را نمی‌دهد؟ چرا کسی صدای ما را نمی شنود؟ ما باید به کجا پناه ببریم؟ یعنی هیچ ضریحی نیست که ما به آن‌ دخیل ببندیم؟ آیا نباید از مسئولان مملکت توقع داشته باشم که ما را در این شرایط رها کرده‌اند؟ من یک کارگر ساده هستم حتی یکبار نیامدند احوالم را بپرسند! حتی یک بار هم به من تلفن نزدند و یک جواب درست و حسابی ندادند خدا را خوش نمی آید!

آیا خبر دارید که چگونه اسیر شده اند؟

به نظرم با کمک عامل نفوذی این کار را کرده اند واقعا این وضعیت تاسف باراست‌، سربازان صفر آمادگی مقابله با این شرایط را ندارند، باید نیروهای دقیق تر و با تجربه تری را برای حفاظت از مرزها و خط صفر مرزی بفرستند، سربازان صفر واقعا نمی‌توانند آن طور که باید و شاید از پس اوضاع خطرناک و امنیتی مرزها برآیند و شاهد ادعای من هم، همین مسئله که پیش آمده است.


انتظار شما از رسانه ها چیست؟
متأسفانه رسانه‌های اصفهان هر مسئله کوچک دیگری را در بوق و کرنا می کنند، اما در طی این چهل روزهیچ کدامشان از من وخانوده‌ام که در گوشه اصفهان مشغول گریه و زاری و خون دل خوردن بودیم حتی سراغ هم نگرفتند و سروکله هیچ رسانه ای پیدا نشد به جز شما. من فقط نگران فرزند خودم نیستم در این مدت غصه همه سربازان را خورده‌ام‌، از تلویزیون و رسانه ملی عمیقا دلگیر و گله مندم؛ حتی یکبار هم برای رضایت ما پدر مادرها وسربازهای دربند به سراغمان نیامدند و احوالمان را نپرسیدند، این شبکه خبر یا از قتل خاشقچی گفت، یا از آتش سوزی جنگل‌های کالیفرنیا، انگار بچه‌های ما از یک کره دیگر یا متعلق به کشور دیگری هستند.

خدای نکرده، زبانم لال؛ اگر همین حالا برای کشور؛ مشکلی پیش بیاید من کهنه سرباز و کارگر ساده برای دفاع از ناموس و آب و خاکم خواهم جنگید من در سالهای جوانی برای وطنم جنگیده‌ام!

درطی این ۴۰ روز تنها همدلی و همراهی مسئولان را خواسته‌ام، اما نه از رسانه ملی و نه از نحوه برخورد مسئولان راضی نیستم، نمی توانم چشم پوشی مسئولان و اهمال دولت و رسانه ها را ببخشم چون قابل بخشش نیست، این تلویزیون ما مدام سرش به کارها و مشکلات سایر کشورها گرم است و گزارشگرانش هم مدام از اخبار مردم دنیا در این طرف و آن طرف می‌گویند، اما یکبار هم برای رضای خدا و دلجویی از پدر ومادر مرزبانان اسیر شده نیامدند.

آیا خواسته و صحبتی با مسئولان ومقامات ارشد کشور دارید؟

از آقای ظریف و سایر مسئولان سپاه وارتش تشکر می‌کنم و تقاضا دارم هر کاری که می‌دانند و می‌تو انند انجام بدهند تا زودتر این قضیه ختم به خیر می شود، حالا که این گروه پنج نفره اسرای آزاد شده هم برگشته اند، کمی دلمان قرص و آرام ترشده است. امیدوارم سایر فرزندان وطن هم به دامن خانواده برگردند، از شادی پدر و مادر سرباز محمد معتمدی خوشحال شدم و اشک شوق ریختم، دعا کنید فرزند من و سایر اسرا هم به زودی برگردند.

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار