
اصفهان، شهری که خاک زیر پایش میلرزد
آنقدر نوشتیم که دستهایمان پینهبست؛ آنقدر قلم زدیم که مرکب در قلمها خشکید. فریاد کشیدیم، تحصن کردیم، هشدار دادیم، اما هیچ فریادرسی نبود. امروز، ترکهای دیوار خانهها، شکافهای خیابانها و صدای فرونشست زمین، بلندتر از هر فریاد مردم اصفهان سخن میگوید. نفسهای آخر این شهر، دیگر نه استعاره است و نه اغراق؛ حقیقتی تلخ است که هر روز عریانتر میشود.

اصفهان امروز_شهرزاد فلاح: آنقدر نوشتیم که دستهایمان پینهبست؛ آنقدر قلم زدیم که مرکب در قلمها خشکید. فریاد کشیدیم، تحصن کردیم، هشدار دادیم، اما هیچ فریادرسی نبود. امروز، ترکهای دیوار خانهها، شکافهای خیابانها و صدای فرونشست زمین، بلندتر از هر فریاد مردم اصفهان سخن میگوید. نفسهای آخر این شهر، دیگر نه استعاره است و نه اغراق؛ حقیقتی تلخ است که هر روز عریانتر میشود.
زایندهرود، رگ حیاتی اصفهان، سالهاست که بهجای جاری بودن، گروگان بیتدبیری و منفعتطلبی شده است. آبی که باید جانبخش باغها، کوچهها و خاک این دیار باشد، از دل شهر کشیده شد و بهجای دیگر هدایت گردید؛ به کارخانههایی که بیضابطه رشد کردند، به پروژههایی که غیرمهندسی ساخته شدند و به زمینهایی که فراتر از ظرفیتشان بارگذاری شدند. خون زمین را از رگهای اصفهان دزدیدند و در سکوت، ریههای شهر خشکید.
امروز در هر ساختمان، در هر برج و مجتمع مسکونی، پمپهایی بیوقفه میچرخند؛ پمپهایی که سفرههای زیرزمینی را میمکند و جان هزارانسالهٔ زمین را در چند سال نابود میکنند. این پمپها جای زایندهرود خشکیده را گرفتهاند؛ زایندهرودی که روزی نماد حیات بود، حالا با صدای خشک موتورهای فلزی جایگزین شده است. هیچکس از خود نپرسید این آب از کجا میآید، چه عمری دارد و تا کی میتواند دوام بیاورد.
کسانی که مسئول بودند، کوتاهی کردند. کسانی که باید زمین را میشناختند، چشم بستند. مهندسانی که باید نقشههای علمی میکشیدند، امضا کردند و رها شدند. کارخانههایی که مثل قارچ روییدند، بیهیچ مطالعهای بر ظرفیت آبوخاک. چاههایی که یکی پس از دیگری حفر شدند و ریههای شهر را سوراخسوراخ کردند. همه اینها امروز صورتحساب خود را روی میز مردم گذاشتهاند؛ مردمی نجیب که هیچ سهمی در این خطاها نداشتند.
این بحران ساختهٔ مردم اصفهان نیست. این مردم همیشه در صف اول بودند؛ در جنگ، در سازندگی، در میزبانی. همیشه حیات خلوت کشور بودند و بار سختترین روزها را به دوش کشیدند. اما امروز بهای بیتدبیریها را همین مردم میپردازند؛ با خانههایی که ترک میخورند، با مدارسی که باید تخلیه شوند، با خیابانهایی که فرومیریزند، با خطوط گاز و برق و آب که هر روز در معرض گسستگیاند. این نه فقط بحران خاک که بحرانی ملی برای امنیت کشور است.
فرونشست تنها ترک بر دیوار خانهها نیست؛ تهدیدی است علیه میراث جهانی این دیار. میدان نقشجهان، سیوسهپل، منارجنبان، پل خواجو و دهها اثر ثبتشدهٔ ملی و جهانی، همه امروز بر زمینی ایستادهاند که آرام، آرام فرومیرود. شکاف در دل خاک یعنی شکاف در دل تاریخ؛ و اگر این میراث از دست برود، هیچ مرمتی قادر به بازگرداندن اصالت و جان آنها نخواهد بود.
این فروپاشیِ تدریجی، ساکنان بسیاری از محلهها را ناچار به مهاجرت کرده است. خانوادههایی که سالها در خانههایشان زندگی کردند، امروز با ترس ترکخوردن دیوار و نشست زمین، به دنبال جایی امنتر هستند. مهاجرت اجباری مردم اصفهان، در واقع مهاجرت از تاریخ است؛ خروج از شهری که باید مروارید ایران باشد و امروز بدل به کابوس شده است.
اصفهان، حیات خلوت نظام و کشور بود؛ شهری که همیشه میزبان بوده، هم مهماننواز، هم مهاجرپذیر، هم صبور. اما صبر این شهر دیگر به پایان رسیده است. فرونشست اصفهان بمب ساعتی است که هر روز به لحظه انفجار نزدیکتر میشود. هر روز که بگذرد، نهتنها میراث جهانی و تاریخی این دیار، بلکه امنیت زندگی روزمرهٔ مردم هم بیشتر در معرض خطر قرار میگیرد.
مسئولان! شما میتوانستید و نکردید. شما دیدید و چشم بستید. شما شنیدید و خود را به نشنیدن زدید. آب را از اصفهان بریدید، زمین را خالی کردید، کارخانهها را گستردید، پروژههای بیپایه را امضا کردید. دولتهای پیدرپی آمدند و رفتند، اما هیچکدام کاری اساسی برای مهار این بحران نکردند. همه وعده دادند، همه شعار دادند، اما اصفهان روزبهروز تهیتر شد.
امروز وقت آن است که پاسخگو باشید، نه با وعده و شعار که با اقدام فوری و قاطع. بازگرداندن حقابهها، توقف ساختوساز بیضابطه، بستن چاههای غیرمجاز، مدیریت مصرف صنایع پرآب بر و شفافسازی در سیاستهای آبی، نه انتخاب، بلکه ضرورت است. اگر امروز اقدامی فوری نشود، فردا چیزی برای نجات باقی نخواهد ماند؛ نه سیوسهپل، نه نقشجهان، نه خانههای مردم، و نه اعتماد این شهر صبور.
تاریخ در مورد شما قضاوت خواهد کرد. یا امروز برای نجات اصفهان برخیزید، یا فردا نامتان در کنار کسانی نوشته خواهد شد که کهن شهر ایران را به دست نابودی سپردند.