ماجرای جوانی که به دام پیامک چوپان دروغگو افتاد

مدت هاست که پیامک هایی مبنی بر یافتن گنج ارسال می شود و از افراد خواسته می شود که به چوپانی که کوزه ای از سکه را یافته کمک کنند تا آنها را بفروشد اما چیزی جز کلاهبرداری پشت این موضوع نیست.

مدت هاست که پیامک هایی مبنی بر یافتن گنج ارسال می شود و از افراد خواسته می شود که به چوپانی که کوزه ای از سکه را یافته کمک کنند تا آنها را بفروشد اما چیزی جز کلاهبرداری پشت این موضوع نیست.

به گزارش ایمنا، شاید تاکنون پیامک های بسیاری در مورد گنج برای شما ارسال شده است که یکی از مشهورترین آنها به این صورت نوشته می شود: "سلام من سیدمراد بختیاری هستم ازترف استان لرستان شهرازنا مزاهمت شدم ماعشایر چادر نشین هستیم من و برادرم دونبال گوسفندا بودیم 1812سکه بادوتامجسمه داخل یک کوزه پیدا کردیم حالامیخوام بفروشیم ولی ماکسی نداریم برامون بفروش گفتم اگه میتوانی مسل یک برادر بزرگ برامون بفروش نسف شما نسف ما شماره شما استخاره قران گرفتیم تورابه قران برای کسی نگی به امام حسین حقیقت میگم اگه میتوانی کاری بکنی زنگ بزن".

بسیاری از ما بی اعتنا نسبت به این موضوع رد می شویم اما افرادی هم هستند که دنبال این موضوع می روند. روزنامه شهروند با یکی از افرادی که به دنبال گنج بوده و این پیامک او را وسوسه کرده تا به دنبال آن برود، گفتگویی داشته که سرنوشت عجیب او را نشان می دهد. امیر و دوستش از نخستین مالباختگان این پیامک ها بوده اند . این مصاحبه را در ادامه می خوانید:

چطور شد که به آن اس‌ام‌اس‌ها اعتماد کردی؟

سال ٨٧ بود که این اس‌ام‌اس روی خط همسر یکی از دوستانم آمد. درواقع دوستم رامین من را هم قانع کرد که این اس‌ام‌اس را پیگیری کنیم. همین شد تا ٦‌میلیون تومان را به باد بدهیم .

چطور؟

پنجشنبه بود که از تهران حرکت کردیم. آن طرف خط به ما گفت که باید به نزدیکی اراک برویم. اما بعد کم‌کم جلوتر رفتیم و به درود رسیدیم، بعد هم به یک بیابان رفتیم، یک کلبه‌ای وسط بیابان. آن جوان که خودش را چوپان معرفی کرده بود، ما را به آن کلبه کشاند. یک پیرمرد سپید مویی آن‌جا نشسته بود و یک کیسه بزرگی جلوی ما آورد، پر از سکه، دوتا از آن‌ها را به ما داد تا بعد از مشخص‌شدن قیمت بقیه را هم از او بخریم. آن پیرمرد از ما ٦‌میلیون تومان گرفت .

بعدش چه شد؟

هیچی وقتی به تهران رسیدیم، به منوچهری رفتیم، بعد هم به چند کارشناس دیگر مراجعه کردیم. سکه‌ها آن چیزی که ما فکر می‌کردیم نبود؛ مقداری طلا داشت که مجموعا یک‌میلیون و ٤٠٠‌هزار تومان خریدند .

سراغ همان پیرمرد و آن جوان چوپان نرفتید؟

تلفن را که جواب نمی‌داد. راستش ما ترسیدیم دوباره به آن‌جا برویم، درنهایت به پلیس شکایت کردیم، تا این‌که بعد از چند وقت متوجه شدیم آن جوان دستگیر شده است .

کی دستگیر شد؟

حدود ٦ ماه بعد از اداره آگاهی تماس گرفتند و ما به آن‌جا رفتیم. خیلی‌ها آمده بودند، همه هم مثل ما همان بلا سرشان آمده بود. بعد از کلی دوندگی به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم، یعنی هم پولمان رفت و هم وقتمان تلف شد. شاید این اتفاق لازم بود تا من و رامین کمی به خودمان بیاییم. بعد از آن اتفاق واقعا نگاهمان به زندگی تغییر کرد .

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار