شهر به مثابه اثر هنری
شاید باید بیش از آنچه به طول زندگی بیندیشیم، در ابتدای امر به عرض آن و در نهایت به قدمت و خاطرات به وجود آمده در حد همین عرض بنگریم. به زیست جاها و مکان هایی که در آنها به سربرده و زندگی کرده ایم. به فضاهای شهری، پارک ها، مراکز خرید، بافت تاریخی و هر آنچه که توانسته چهره ای از یک شهر را در ما عینیت ببخشد. حالا چشم هایتان را ببندید و شهرتان را به مثابه یک اثر هنری تصور کنید. آیا از وجود این تصور در ذهنتان لذت می برید یا آنکه تصاویر نامناسبی به خاطرتان می آیند؟
شاید باید بیش از آنچه به طول زندگی بیندیشیم، در ابتدای امر به عرض آن و در نهایت به قدمت و خاطرات به وجود آمده در حد همین عرض بنگریم. به زیست جاها و مکان هایی که در آنها به سربرده و زندگی کرده ایم. به فضاهای شهری، پارک ها، مراکز خرید، بافت تاریخی و هر آنچه که توانسته چهره ای از یک شهر را در ما عینیت ببخشد. حالا چشم هایتان را ببندید و شهرتان را به مثابه یک اثر هنری تصور کنید. آیا از وجود این تصور در ذهنتان لذت می برید یا آنکه تصاویر نامناسبی به خاطرتان می آیند؟
فیزیک شهری و زیست فرهنگی
یک طراح فضاهای شهری معتقد است: «ما بیشتر از آنکه با فیزیک شهر سر و کار داشته باشیم، با تاثیر آنچه امر فیزیکی بر روان شهروندان خوانده می شود سر و کار داریم.» اسفندیار احمد لو ادامه داد:« به همین جهت است که کلیت فیزیکی شهر یا مکانی خاص در آن، به هنگام جدایی حجم عظیمی از خاطره را در ذهن شهروند باقی می گذارد. خاطراتی که ممکن است به دلیل ساز و کار ذهن اندکی تحریف شوند، اما برای همیشه به یادگار خواهند ماند.» وی با اشاره به این نکته که به جز قشر توان خواه که اوقات کمتری را با فیزیک شهر درگیرند، همه افراد جامعه یک شهر در طول شبانه روز با شهرشان درگیر هستند، ادامه داد:«شما نمی توانید کسی را بیابید که از شهر بی نصیب باشد چرا که همه شهروندان به آن و خدمات جنبی آن برای ادامه حیات و ابراز هویت خود جهت شناسایی نیازمندند و به همین خاطر است که نگهداری از فضای بصری شهر به عنوان یک میراث فرهنگی و یک پشتوانه روانی از واجبات حوزه شهرداری و شهرسازی مدرن در شهرهای جهان است.»احمدلو با مطرح کردن شهر به عنوان یک میراث فرهنگی گفت: «زمانی می توانیم از شهر به مثابه ابراثر هنری زنده و پویا صحبت کنیم که در ساختن خاطره های مشترک با شهر
سهیم شده باشیم. این موضوع بدین معنی است که توانسته باشیم با شهرمان علاوه بر ارتباط فیزیکی، ارتباط روحی و روانی هم برقرار کنیم و این مسائل جز با خلق دوباره این آثار به کمک ذهن های زیبا شناس و ورزیده هنرمندان ممکن نیست.» وی با ارائه مثال هایی در این زمینه یاد آور می شود: «معماران، طراحان فضاهای شهری، آرشیتکت ها و تجسمی کارها به دلیل تخیل تجسمی شان به خوبی با آثار هنری و از آن جمله نقاشی و ادبیات ارتباط برقرار می کنند.» وی افزود:«ذهن این دسته از هنرمندان به دلیل شناخت احجام، ذهنی است که به خوبی قادر به خلق حجم از روی توصیفات است و به همین خاطر است که پاریس، سن پترزبورگ، دوبلین، لندن و خیلی از پایتخت های مهم جهان یا شهرهای فرهنگی بارها و بارها توصیف شده یا از روی آنها طراحی و نقاشی شده است.» این موضوع اما کمتر در ادبیات معاصر و نقاشی ما نمود یافته چنانکه این طراح فضاهای شهری معتقد است:«اگر به پوسته ظاهری شهر به عنوان نماد و نشانه هایی برای بازیابی آن شهر در ذهن شهروند اشاره کنیم، به این نتیجه می رسیم که ادبیات داستانی ما با حفره ای در این زمینه مواجه است. حفره ای هویتی که ممکن است به دلیل بی توجهی نویسنده یا
هنرمند به زیستمکان خود باشد یا ماحصل گرویدن به اندیشه ای که اکنون را برای او بی اهمیت جلوه می دهد.»وی با مهم خواندن آسیب شناسی زیست نویسنده و هنرمند در شهر ادامه داد: « ما برای هرگونه ساخت و ساز یا آفرینش نیازمند تخیل هستیم، تخیلی ورزیده که رئوس مطالب را در ساختار خود حفظ کرده و شکل اولیه یا پلان و پی رنگ یک پدیده را در طول تاریخ به ما انتقال دهد که بهترین شیوه آن استفاده از هنر یا فن «دید موی شکافانه» است، همان مزیتی که نویسندگان و نقاشان از آن بهره مندند.»
موشکافی هنری و ریاضی مهندسی
محمد حسن اشتهاردی، معمار و مرمت کار آثار تاریخی در زمینه طرح های سه گانه سامان دهی چهره فیزیکی شهر نیز اظهار کرد:«باید این تیزبینی و موشکافی هنری را خوانش ریاضی مهندسی شهر بدانیم و شاید اینگونه نگاه هنری در ساخت و ساز و ساختار شهر را بتوانیم به طرح هایی که هر شهری بنا به برنامه ریزی های برنامه ریزان شهری ساخته می شود نسبت دهیم.» او این طرح ها را طرح هایی سه گانه در جهت سامان دهی فیزیکی شهر در حد استاندارد خواند و ادامه داد:«طرح های هادی، جامع و تفصیلی سه طرح مصوبی هستند که همچون یک سند چشم انداز برای سامان بخشی یک شهر تا رسیدن به نقطه ایده آل در نظر گرفته شده که در هر کدام از آنها، چهره شهر نمایان تر و در نتیجه بهتر قابل شناسایی و به خاطر سپاری خواهد بود.» اشتهاردی افزود:« اما نقصان این طرح ها در آنجاست که نمی توانند الگوهای خود را با مادرشهرها و شهرهای کهن همخوان کنند و به همین خاطر است که در اجرای هرکدام از این طرح ها، قسمت های مهمی از ساختار شهر تخریب و تجزیه می شود تا جایی که ممکن است چهره یک شهر را به طور کلی تغییر بدهد.»
اصفهان قدیم: الگوی شهر پویا
احمد رنجبر، آرشیتکت و نقاش نیز در رویکرد شهر به مثابه یک ابر اثر هنری معتقد است:« قطعِ به یقین اصفهان همان ایده ایده آلی است که همه شهرسازان جهان می توانند از آن به عنوان یک الگوی پایه در طراحی های خود استفاده کنند.» وی در توضیح این نظر ادامه داد: «اصفهانِ تا زمان صفوی براساس نقاشی ها، طراحی ها و بعدها در زمان قاجار، در عکس ها ی سیاحان گویا تنها به یک سنگفرش اسلوب مند نیاز داشته تا زیبایی آن کامل شود چرا که طبیعت، طراحی شهری، تراکم جمعیت، نبود صنایع و رونق هنرهای مستظرفه در کنار رشد مذهب و اقتصاد، اتمسفری را به وجود آورده بودند که به خودی خود چرخ های شهر پویا را می چرخاند.»