غمنامه ای برای یک شادی سراینده

در پیچاپیچ پستوی هنر طنز، درست واژگونه آن چیزی که بر ما پدیدار می گردد، راهی را بر ما گشوده که در انتها رنج، تردید و تامل را هویدا می سازد. طنز در این دالان هر آنچه که عدم تناسب در لایه های اجتماعی است متبلور می سازد تا فرایند خنده و خندیدن را در میان مردم تثبیت کند. پس طنز و طنز پرداز در واقع اندیشمندی است که تناقض ها و عدم تناسبات را در ذهن خود کشف می کند. به طنز و طنز پردازی اشاراتی کردیم، چون که طنازی آراسته به قلم چندی پیش با آخرین لبخند خود به سوی خالق خودشتافت.

غمنامه ای برای یک شادی سراینده

در پیچاپیچ پستوی هنر طنز، درست واژگونه آن چیزی که بر ما پدیدار می گردد، راهی را بر ما گشوده که در انتها رنج، تردید و تامل را هویدا می سازد. طنز در این دالان هر آنچه که عدم تناسب در لایه های اجتماعی است متبلور می سازد تا فرایند خنده و خندیدن را در میان مردم تثبیت کند. پس طنز و طنز پرداز در واقع اندیشمندی است که تناقض ها و عدم تناسبات را در ذهن خود کشف می کند. به طنز و طنز پردازی اشاراتی کردیم، چون که طنازی آراسته به قلم چندی پیش با آخرین لبخند خود به سوی خالق خودشتافت.

مرحوم امان الله کوشا، نویسنده، شاعر و طنز پرداز، متولد سال 1326 در شهرضا ومتوفی در 25 اسفند 1395 است.او فارغ التحصیل رشته حقوق دانشگاه تهران بود. وی مطالعات بسیاری در زمینه ادبیات، عرفان و تاریخ داشت، ولی نوع نگاه اش به این علوم آکادمیک و دانشگاهی نبود، بلکه هر چه می دید و به نگارش در می آورد، برخاسته از تجربیات شخصی خویش بود.در طنزپردازی، او را می بایست طنزپردازی شفاهی نامید، هر چند اشعاری طنز از او در آثارش برجای مانده، ولی نوع طنزپردازی او روایتی شفاهی در لحظه بود و خلق فضاهایی که گاه مسائل اجتماعی و تاریخی به هجو کشیده می شد.به طور کلی امان الله کوشا روایتگر خوبی بود و ردپای این روایت را در اشعار و داستان ها و از سویی در روایت شفاهی تاریخ و طنز مشاهده می کنیم.در زمینه شعر از او سه دفتر به نام های «دیوانه در خانه»، « بز کوهی» و «ترجمه منظوم دعای کمیل و عرفه» و در زمینه داستان کتاب «بمبو و خاطرات پراکنده» به جای مانده بود که نوع نگارش داستان نویسی او در واقع خاطره نویسی تجربه های خود با قلمی زیبا و بدیع همراه با نگاه خاصش به زندگی همراه بود.شعر کوشا با ساختار ساده زبانی خود، چند مشخصه عمده در خود دارد. اولین مولفه شعر او تداوم روایت و داستانگویی بوده که طرح موضوعاتی چون تاریخ و یا نگاه عرفانی، این زبان روایی را تقویت و تثبیت می کند.خط روایت در برخی اشعار به نوعی گفتمان با طبیعت تبدیل شده تا همدلی و همنوایی با طبیعت از مشخصات اساسی شعر او شود.همچنانکه گرایش و نزدیکی به طبیعت از مشخصه های آثار رمانتیک ها در ادبیات بوده و این گرایش در واقع نوعی واکنش در مقابل عقل مداری کلاسیک محسوب می شود، از این سو نوع نگاه کوشا (هم اشعار و هم داستان ها) بسان شعار روسو، مبنی بازگشت به طبیعت، در همین راستا قرار می گیرد.به عنوان نمونه در داستان کوتاه «عشق» (ازمجموعه بمبو) نویسنده خود را در میان کشتزارهایی توصیف می کند که در حال مطالعه کتاب قطوری از فلسفه و منطق است. در این نوشتار زیبا و توجه پذیر وقتی نویسنده در حال خواندن مباحثی از منطق همچون صغری، کبری، نتیجه، قیاس و استقراست، ناگهان توجه اش به طرف کفشدوزکی جلب می شود که در حال بالا رفتن از ساقه گندم است و در انتهای داستان در بخشی دیگر، راوی با کتاب فلسفه و منطق خود ضربه ای به یک پروانه زده که باعث شکستن بال پروانه می شود و این عمل در ناخودآگاه او باعث پشیمانی عمیقی می شود که پس از سال ها هیچگاه آن واقعه را فراموش نمی کند، اما نکته مهم دیگر نگاه طبیعت گرایانه اوست و اینکه مفاهیم فلسفی و منطقی را نخست باید در خود طبیعت جست و جو کرد، وگرنه چنین مباحثی ، تبدیل به قیل و قال هایی می شود که هیچگونه ارزش کاربردی برای انسان و دستاوردهای اخلاقی او ندارد. در این گذارست که به یکی از مهم ترین مشخصه های ادبی صاحب این قلم می رسیم که در واقع همان عرفانی ست که باید آن را «عرفان طبیعت گرایانه» نامید. این نوع نگاه در زبان ادبی کوشا با نوعی گفتمان و محاوره با طبیعت اعم از درختان، گیاهان، حیوانات و انسان (به عنوان جزئی از طبیعت) همراه می شود.در نمونه ای دیگر در شعری به نام «فرار» که باز هم در توصیف طبیعت و نقد رفتارهای انسانی است، شاعر با سوسماری گفت وگو کرده و در این محاوره ضمن نقد به برخی رفتارهای ناپسند انسانی، آموزه هایی زیبا و عرفانی را بیان می کند. گر که می دانستی تو زبان صحرا/ می شنیدی هر دم/ همه در تسیبح اند-صد چو شبلی و جنید/ به عبادت مشغول/ از فریب و نیرنگ، همگی بیگانه... (بخشی از شعر فرار از مجموعه دیوانه در خانه)امان الله کوشا آنچنان که طنزپردازی شفاهی بود، اندیشمندی شفاهی نیز محسوب می شد و کمتر به دنبال مکتوب کردن آرا و نظریات خود بود. به تعبیر برادرشان استاد ذبیح الله کوشا، او تفکرش را هزار پاره کرده و برای همین به جایگاهی دست نیافت تا برای همه بنویسد.بدون شک اندیشه های او، به دور از فضاهای آکادمیک و دانشگاهی محسوب می شد و مانند هم اندیشانی همچون سهراب سپهری و یا حسین پناهی، اندیشه اش حاصل استنتاجات تجربی زندگی خود بود و به نوعی او اندیشه را گفتمان و تجربه حاصل از طبیعت میدانست. مرحوم حسین پناهی نیز در دیدگاه هایی مشابه، نگاهی نقادانه به فلسفه و اندیشه های رایج داشته و مانند سپهری همنوایی با طبیعت را از ارکان اندیشه انسانی می داند.از آن سو با توجه به نگاه نبوغ آمیز کوشا در طنزپردازی، باید اشاره نمود انسان هایی که به دیدگاهی طنزآلود می رسند، عمدتا کسانی هستند که از غایت اندیشه ها، دردها و رنج های زندگی تامل و عبور کرده اند.امان الله کوشا از ترکیب درد و رنج با حقیقت، توانسته بود طنز را در سطحی توجه پذیر خلق کند، اما در ورای این اندیشه و نگاه، او را باید هنرمند نیز دانست؛ هنرمندی که در لحظه طنز را پرورش داده و به زبانی روایی و نمایشی آن را خلق می کرد. شاید والاترین یادگار انسانهایی چون او شاد کردن انسان ها بود. آن هم در حالی که به گفته ذبیح الله کوشا، در پس این خنده ها و طنازی ها، او به چهره غم انگیز و در عین حال مسخره روزگار نظر دوخته بود. مرحوم کوشا خود در شعری به نام کمدین (با اقتباس از یک اثر ادبی) که در واقع به نوعی توصیف خود و بسیاری طنزپردازان بوده، کمدینی افسرده را روایت می کند که نزد پزشکی رفته تا درخواست معالجه کند. طبیب به جای نسخه به او توصیه می کند که شبی به تئاتری در لاله زار رفته و نمایشی از کمدینی معروف را ببیند. غافل از آنکه مریض مذکور همان کمدین معروف است. کمدین خطاب به او در پایان می گوید:گفت با شرمندگی مرد مریض ای اوستاد/ من همان بازیگرم، پرده ز رازم اوفتاد اصولا در بررسی بسیاری پستوهای پنهانی طنز، طنزپرداز با اندیشه ای آمیخته با رنج همراه بوده و در واقع کشف این تضادها در بررسی لایه های عمیق طنز بسیار مورد توجه است. به تعبیری باید در یک کلام گفت امان الله کوشا طنز نمی گفت و زندگی را در واقع به طنز می دید...فهم عرفان و ذات طبیعت، نزد انسان هایی همانند کوشا، معنای واقعی زندگی را برای او پدیدار و مکشوف می سازد. زمانی که مفهوم همسانی با طبیعت ادراک شود، در می یابیم که عالم هستی نوری از انوار خدایی است، پس تمام پدیده ها باید زیبا و فرحبخش باشد. شاید بیش از هر کس، مولانا این مفهوم را در یافته باشد و درسرتاسر ابیاتش آکنده از شور و شادی و طرب و خنده است:جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن/ آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن/گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم /عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

ارسال نظر