فروتن: مرگ فیتیله از لحظهای اتفاق افتادزنده اجرا نشد
گروه فیتیلهایها نسبت به سیاستهای موجود در برنامهسازی تلویزیون انتقاد دارند. آنان میگویند مرگ برنامهاشان از زمانی رقم خورد که از حالت زنده خارج شد. آنان از وعدههای مالی برآورده نشده گلایه میکنند.
گروه فیتیلهایها نسبت به سیاستهای موجود در برنامهسازی تلویزیون انتقاد دارند. آنان میگویند مرگ برنامهاشان از زمانی رقم خورد که از حالت زنده خارج شد. آنان از وعدههای مالی برآورده نشده گلایه میکنند.
نمایش «چتر سفید» عنوان نمایشی است دو چهره از گروه عموهای فیتیلهای که این شبها در تالار هنر تهران روی صحنه میرود. نمایشی که برای نسلی یادآور کارهای خلاقانه تلویزیونی چون «دالی» و «ناجورها» است، این بار در قامتی تئاتری حلول کرده است. البته آن نگاه نیز ریشه در منشا تئاتری حمید گلی، علی فروتن و محمد مسلمی داشته است. نمایش «چتر سفید» تصویری از صلحطلبی کودکان و نبرد آنان با جنگ و جنگطلبی است.
اجرایی نمایش و گریز از کلام باعث میشود به سراغشان برویم از بازگشتشان به تئاتر بپرسیم. با این حال حرف دل گروه آنچنان است که ابعاد تازهای پیدا میکند. گفتهها نشان از آگاهی یک گروه هنری و غفلت مسئولان فرهنگی در حوزه کودک میدهد. آنچه میخوانید بخش نخست میزگرد تیم «چتر سفید» با حضور حمید گلی، علی فروتن، رامین کهن و مهدی نیکروش در خبرگزاری تسنیم است.
***
امسال یک نمایش خیلی موفق به اسم «موش تا موش» داشتید که به خاطر استقبال مخاطبین تمدید هم شد. از طرفی هم زمان با این نمایش، پایاننامهات را که در حوزه روانشناسی کودک بود در مقابل بهترین استادهای تئاتر کودک دفاع کردید. دو سال پی در پی هم در بخش خردسال به عنوان نفر اول جایزه گرفتید. با این همه چقدر به شما برای کارهای بیشتر مراجعه شد؟
رامین کهن: متاسفانه باید بگویم خیلی سعی کردند همین «موش تا موش» که شما میگویید اجرا نشود.
چرا؟
رامین کهن: میخواهم این قضیه را باز نکنم؛ چون شاید کمی شخصی باشد. خانم مقتدی از کار دعوت کرد تا برخی از این مشکلات حل شدند.
همانطور که گفتی مریم معترف و امثال او کمک میکنند کسانی که در این حوزه کار میکنند دیده شوند، آیا برای شما هم چنین واسطهای وجود داشته است؟
فروتن: جدیداً پس از اینکه کشف میکنند، بلافاصله دفن میکنند!
در دهه هفتاد نسبتاً حمایتهای خوبی از گروهها میشد. آیا در دهه نود نیز چنین اتفاقی میافتد؟
رامین کهن: خیر نمیافتد، من تا به حال 83 اجرا رفتم، در اولین کارم مسائلم کمتر بود و در همین تالار هنر بیشتر از من حمایت میشد. بروکراسی کمتری وجود داشت و من خیلی راحتتر بودم. برای هر چیزی نیاز نبود درخواستی بدهم و در کل همکاری بیشتری اتفاق میافتاد. آن موقع از آموزش و پرورش و مدارس میآمدند و کارها را میدیدند. عصرها هم اجرا داشتیم سالن هم تنها یک سانس اجرا داشت بنابراین لازم نبود بعد از اجرا با عجله دکور را جمع کنیم.
ولی امروز تئاتر مخاطبین بیشتری دارد.
رامین کهن: ببینید امروزه در دانشگاه تئاتر چقدر ورودی میگیرند. بالاخره باید فارغ التحصیلان این رشته سالن برای اجرا داشته باشند؛ ولی این سالنها وجود ندارند. سالنهای خصوصی هم که ساخته شده عموماً قبلاً کاربری دیگری داشته و فضای کوچکی دارد.
فروتن: واقعاً باید از حمامهای قدیمی تشکر کنیم؛ چون اکثراً این اماکن امروز سالن نمایش شدهاند. در حالی که هنوز صدای «خشک» در آن زنده است، هنرمند میگوید «بودن یا نبودن مسئله این است»!
رامین کهن: در تالار هنر هم وضعیت به گونهای است که اگر امسال کار کنی تا دو سال دیگر اجرا در آن داشته باشی. انگار سهمیه شما پر میشود! یعنی ممکن است هنرمند ایده داشته باشد؛ ولی چون در سال 96 اجرا رفته تا سال 98 باید صبر کند. از طرفی کسی که هیچ ایدهای ندارد چون نوبتش است و اگر امسال اگر کار نکند دوباره عقب میافتد، هر طور شده یک کار را روی صحنه میبرد! این نوع برنامهریزی منطقی نیست. وقتی ایده خوبی داریم ما خودمان میرویم دنبال قضیه را میگیریم که سالن بگیریم؛ ولی میگویند تا سال 98 پر است. اما بعد میبینید که سالنها از مخاطب خالی است. این موضوعات هنرمند را عملاً بیانگیزه میکند.
هیچ وقت خارج از تئاتر به شما رجوع نکردند مثلاً مثل تلویزیون؟
رامین کهن: خیر. آن زمانی که ما وارد کار عروسکی شدم که بخش سریالهای عروسکی در تلویزیون کمرنگ شد.
بهترین متنها باید برای کودکان باشد به نظر شما چقدر این اتفاق در ایران میافتد؟
مهدی نیکروش : قبل از هر چیز باید بگویم خیلی کم دست به قلم میشوم و بیشتر سعی میکنم ایدهپردازی کنم. از سال 74 مشغول به کار هستم و در رشتههای مختلف مثل بازیگری، کارگردانی و تهیه کنندگی تلویزیون فعالیت کردهام. متاسفانه باید بگویم متن خوب به خصوص برای کودک خیلی کم است و فقر متن وجود دارد. از آنجایی که خیلی از دوستان نمیتوانند بنویسند الان اساتید بیشتر به سمت ترجمه متنها رفتهاند.
حتی در مورد کتاب کودک هم همین وضع پیش آمده است.
مهدی نیکروش : آنکه اصلاً کپیکاری است. من وقتی بعضی از کتابها را میخوانم تعجب میکنم چطور به آن مجوز دادهند. یک بار دخترم از عکس کتابی خوشش آمد و من آن را برایش خریدم. نویسندهاش به ظاهر دکتر بود؛ ولی متاسفانه وقتی بازش کردم با انبوهی از غلطهای نگارشی مواجه شدم. تئاتر هم همین وضعیت را دارد. یعنی نظارتی که به اعطای مجوز اجرا برای آن منتج میشود بیشتر از محتوا به اینکه چیز بدی گفته نشود دقت نظر دارد.
همین طور است برخی از نمایشها اصلاً حرفی برای گفتن ندارند.
مهدی نیکروش : همین طور است وقتی با یک نمایش ضعیف روبهرو میشوید، پیش خود میگویید اگر در خیابان قدم میزدم بهتر بود. البته باید به این نکته هم اشاره کنم که هنر هرگز بدون حمایت نمیتواند شکوفا شود. اگر شاه جهانی وجود نداشت، شاید حافظی هم نبود. بعید میدانم هنرمندی بدون حمایت، اثرش به جایی رسیده باشد. امروز هم هنر نیاز به اقتصاد دارد ولی وقتی اقتصاد یک مملکت دچار مشکل است کسی از هنر و هنرمند حمایت نمیکند. وقتی هنرمند دغدغه دارد و هزار جا باید کار کند، قطعاً ذهنش جواب نمیدهد که بخواهد اثری در خور توجه بنویسد. بنابراین برای گرفتن اطلاعات در مورد اثرش به اینترنت مراجعه میکند و آنجا هم پر شده از آدمهای بیسوادی که اطلاعاتی دمدستی و غلط را به اشتراک میگذارند.
همین مسئله در متون ما تأثیر میگذارد. برخی افراد هم از جایی متنی را بر میدارد، دست کاری میکند و به خورد مردم میدهد. از آنجایی که ناظر هم مطالعه ندارد نمایش را تایید میکند. نتیجه این تصمیم گیریهای اشتباه سالنهای خالی نمایش است. وقتی ما یک ماه زودتر اجرا میرویم میگوییم آمدیم بازبینی تعجب میکنند؛ چون عادت کردند یک هفته به اجرا بازبینی میگذارند. همه اینها دست به دست هم داده که ما برویم به سمت کارهای بدون برنامه، بدون پشتوانه. پشتوانه برداشته شده ایت و نویسنده دارد باری به هر جهت میشود تا به نان برسد. هروقت هنرمند را مثل کشورهای تامین کردیم میتوانیم از او بخواهیم که کاری در خور بیافرینند. با این حال متاسفانه هنوز حتی در بیمه هنرمندان گیر کردهایم.
در همین مورد بیمه به خاطر وضعیتی که امسال پیش آمده، کمپینی بوجود آمد که حرف دوستان هنرمند در آن این است که مدیران اگر نمیخواهند برای بیمه تکمیلی قدمی برداند آن را شفاف عنوان کنند نه اینکه دائم بگویند ما داریم از هنرمندان حمایت میکنیم! اتفاقی که در کشورهای دیگر میافتد این است که گروههای هنری تحت حمایت شهرداریها و دیگر نهادهای دولتی قرار میگیرند. شبیه بودجهای که مجلس برای ادارات و برای نهادها تعیین میکند برنامهاش را میدهد تا شهرداری برایش بودجه تعیین میکند.
ما امسال به جشنوارهای در کره دعوت شده بودیم و تمام هزینههای ما را به غیر از بلیط هواپیما را ستاد آن جشنواره تقبل کرده بود. ما با جشنواره به چانهزنی پرداختیم تا آنها بلیتمان را هم تهیه کنند؛ ولی آنها از این چانهزنی تعجب کردند و گفتند مگر کشورتان از شما حمایت نمیکند؟
قسمتی از بودجه وزارتخانهها باید صرف امور فرهنگی شود و معمولاً این نهادها راغب هستند تا این بودجه را در حوزه تجسمی صرف کنند؛ چرا که معتقدند این آثار ارزش افزوده پیدا میکند!
مهدی نیکروش : واقعاً اقتصاد دارد ضربه اصلی را به ما میزند. به غیر از آن، متاسفانه خیلی راحت هنرمندان را از دست میدهیم. یک مثال کوچک میزنم. انیمیشن شکرستان آیا انیمشین خوبی هست؟ مردم خوششان آمده؟ بخش عمدهاش در طراحی کاراکترهاست، طراحش کجاست؟
از ایشان خبری نیست.
مهدی نیکروش : ایران نیست، نیویورک است. خانم راشین خیریه آثارش را ارائه کرد گفتند بلند شو بیا. ایشان هم رفت. الان هم آنجا درس میخواند. راشین خیریه طراح شکرستان است و اصلاً تمام آن چه دارد اتفاق میافتد، در آن دوبله، کار اوست. اصلاً فرم کاراکترها جور دیگری بود. یعنی وقتی ما با این انیمیشن روبهرو شدیم یک فرم دیگری شد. چرا؟ چون آن موقع آنها با عشق و علاقه کار کردند. طرف دغدغه آن را داشت. وقتی برای نان این کار را انجام دهد کار خوبی در نمیآید، انگار خدا برکتش را از او میگیرد. الان بحث نان است. وقتی برای نان کار میکنی دیگر خوب در نمیآید.
کهن : فاجعه دیگر در مورد شکرستان، این بود که خانم خیریه طراح کاراکتر بود؛ ولی سریال عروسکی شکرستان را خواستند بسازند و کار خیلی بدی شد و موفق هم نبود چه کردند. آن بود.به عروسکسازها گفتند شما بنشینید همان انیمیشنها را ببینید از روی آنها یک چیزی بسازید.
به خانم خیریه نگفتند که بسازد؟
مهدی نیکروش : خیر دسترسی نداشتند. البته کاری هم برای ارتباط برقرار کردن هم نداشتند
کهن: این در حالی است که همه کسانی که کار عروسکی میکردند حتی خود سازندهها گفتند همه جذابیت شکرستان به دو بعدی بودنش است و اگر عروسک شود مسخره میشود.
سریال شکل نگرفت؟
نیکروش : خیر. اصلاً شکست خورد. هنوز هم کلی بدهی دارد.
بعضی معتقدند چون صدا و سیما سازمان بسیار قدرتمند است، هیچ کدام از شرکتها یا افرادی که برای آن کار میکنند نمیتوانند از زاویهای برابر با آن تعامل داشته باشند، بنابراین سازندگان اثر نمیتوانند در مورد تعیین سرنوشت اثرشان تصمیم گیر باشند!
نیکروش : بخش عمدهای از مشکلات به خاطر تصمیمات ناگهانی و سلیقهای برخی مدیران است. مثلاً یک مدیر ناگهان اعلام میکند که ما میخواهیم بخش انیمیشن را متوقف کنیم. کسانی که این تصمیم را میگیرند اصلاً به این فکر نمیکنند که چند شرکت ممکن است ورشکسته شوند. بعد از آن میبینی که مدیرعامل آن به خاطر ورشکستگی دارد گریه میکند چرا که با متوقف شدن پروژه چند میلیارد ضرر کرده است. برای همین خود من هرگز ریسک نمیکنم که همچین مجموعهای را راهاندازی کنم. برای چه باید آدمهایی را به عنوان تهیهکننده بیاورم، تعهد ایجاد کنم که من تامینتان میکنم؟ بعد من به کجا وصل هستم؟ به جایی که هر آن ممکن است نخ را ببرند و بگویند برو؛ بنابراین من هیچ وقت اینکار را انجام نمیدهم و از بس چنین چیزهایی دیدیم میترسیم. میگوییم بگذار من آهسته آهسته بروم جلو، این راحتتر از آن است که بیایی ریسک کنی و یک مجموعهای را تولید کنی و بعد در آن بمانی. خیلی راحت یک دفعه یک مدیر خوشش نمیآید میگوید نه و یک نه تمام پروژه را میخواباند و شما میلیاردها تومان ضرر میکنی.
در صورت تشکیل شدن این گونه شرکتها محلی برای جلوگیری از ضرر و زیان آنها وجود ندارد؟
نیکروش : تا وقتی سلیقهای عمل میشود دستت به هیچ جا بند نیست. اصلاً قراردادی که شما میبندی، وقتی میخوانی میبینی که به لحاظ قانونی شما کمترین امتیازها را داری. امتیازها همه یک طرفه است. یک بار نمیگوید اگر من پول شما را سر موعد ندادم چه کار با من میتوانی بکنی.
اینها مثل یک قانونی است که به نظر نمیتوانیم راجع به این مسائل صحبت کنیم. دیگر قانون شده است. باید راجع به این صحبت کنیم چرا بدترین و بیکیفیتترین انیمیشنها دینی و مذهبی هستند. از انیمیشنی در برنامه خودم استفاده میکردم که کلاً سه تا پلان نقاشی بود و مدام زوم میکردند و میگفتند روزی امام باقر (ع) و این زوم میشد میآمد و بعد دوباره یک نخل نشان میداد. طراحی افتضاح بود. انگار کسی نبود لیاوت بزند.
با وجود برندسازی توسط هنرمندان در تلویزیون، چرا تلویزیون از ایدههای خارجی با ذوق تقلید میکند و ایده خوب آنها را هم خراب میکنند.
این یعنی یک برنامهسازی عجول، یعنی یک پولی آمده و دو سه نفر جمع شدهاند تا یک برنامه بسازند. گویی که جذب مخاطب برایشان اصلاً مهم نیست. متاسفانه آمار بینندهها به دلیل همین بیتوجهی هر سال افت پیدا میکند. ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهر برنامههای گفتگو محوری پخش میشود و شب هم یک سریال که برای 15 سال پیش است برای چندمین بار بازپخش میشود.
چون خوراک مناسبی به مخاطب نمیدهیم، فاجعهای به وجود میآید که در فضای مجازی هر مسئله جدی را هم به مسخره گرفته میشود تا فقط بخنداند!
شاید بتوان گفت برنامهسازی در تلویزیون همانطور که شما گفتید عجولانه یا فستفودی شده است. شما برای هر قسمت از برنامه فیتیله چقدر زمان میگذاشتید؟
فروتن : برنامه فیتیله زاییده ذهن سه نفر ما و یک تیم حداقل پنجاه شصت نفره است که پانزده شانزده نفر نویسنده داشت. من همیشه گفتم برنامه فیتیله حتی به آن کسی که چایی جلوی عوامل میگذاشت مدیون است. من، حمید گلی و محمد مسلمی طرح فیتیله را که بر پایه یک تجربه 27 ساله اجرا در دوردستترین نقاط کشور بود آماده کردیم و به سازمان پیشنهاد دادیم. در این سالها هر کجای ایران که بگویید ما حضور داشتیم. برای همین آشنایی زیادی با اقوام مختلف کشورمان بدست آوردیم. از سوی دیگر قوام تئاتر باعث شد فیتیله اینگونه مورد استقبال قرار گیرد. اگر من، حمید و محمد بازیگر تئاتر نبودیم، تولید فیتیله شاید سال دوم متوقف میشد.
ما شاید یک ساعت و یا کمتر برای هر برنامه تمرین میکردیم؛ ولی چون تربیت شده نمایش هستیم مشکلی نداشتیم. این تربیت حاصل آن شب تا صبح خوابیدنهای ما در تریلی کانون پرورش فکری کودکان و اجرای برنامه در روستاهای افغانستان است. حاصل در جادههای سرعین خوابیدن است. لب اتوبان خوابیدن است. در دهات و در روستا، در چادری در افغانستان کنار اردوگاههای افغانستان کنار طالبان خوابیدن است. اینها آن تزریق است؛ ولی تنها برای ما نیست.
در فیتیله هم تیم است که همانند تیم فرمول یک اول میشود؛ وگر نه ساختن یک مجله تصویری مثل برنامه فیتیله را خیلیها میتوانند انجام دهند. خیلیها بعد از ما آمدند این کار را انجام دادند؛ ولی فیتیله نبود، یک چیز دیگری بود. بد نبود؛ اما چون با فیتیله قیاس میشد میتوانستی تکلیفت را با آن روشن کنی. فیتیله کاری بود که سه تا آدم با یک نگرشی با کلی آدم با نگرش دیگر تولید شد؛ ولی برنامههای دیگر اینگونه نیست.
ما حتی وقتی با هم در ماشین بودیم ملودیهای قدیمی گوش میدادیم تا بتوانیم شعر روی آن بگوییم. مثلاً روی ملودی که برای پدربزرگان نوستالژی داشت، شعری کودکانه با محتوای اخلاقی گذاشتیم تا هم بچهها از آن لذت ببرند و هم مسنترها. این استفاده درست از داشتههایمان است. آیتمهایی که ما استفاده میکردیم کارهایی بود که همگی قبلاً در تئاترهای سنتی و روحوضی و کارهای عروسکی اتفاق افتاده بود.
از طرفی یک تیم خیلی خوب کنار ما قرار داشت و آدمهایی که دلشان میخواست یک اتفاق خوب برای بچهها بیفتد. با توجه به این موضوع بود که چهارده سال این برنامه روی آنتن بود و همچنان روند رو به رشدش ادامه داشت. من فکر میکنم به خاطر ضعف مدیریتی فیتیله ایها متوقف شد.
آنتن رفت. مدیران صدا و سیما در گذشته از برنامههای موفق دفاع میکردند و برای ماندگاریشان میجنگیدند. فرضاً وقتی در مجلس یا دولت به یک برنامه ایرادی گرفته میشد، مدیر سازمان برای جوابگویی میرفت و پشت هنرمندش را خالی نمیکرد ولی امروز این اتفاق خیلی چشمگیر نیست.
نگرش مدیران جدید صداو سیما به شما چگونه است؟
فروتن : ما تا به حال موفق به دیدار آنها را نشدهایم.
از طرف مدیران رسانه ملی تا به حال سراغی از شما گرفته شده است؟
فروتن : خیر هیچکدام. میدانید همه میگویند دوستتان داریم؛ ولی در حوزه عمل هیچ کدام سراغی از ما نمیگیرند. من فکر میکنم نه فقط ما بلکه اساتیدی مثل خانم برومند هم که سالها است کار کودک میکنند امروز چندان مورد توجه مدیران نیستند.
خانم برومند همیشه مملو از ایده هستند. ایدههایی که گاه و بیگاه مثل اختتامیههای متفاوت جشنواره عروسکی خود را نشان میدهد. خانم برومند د ر همین شرایط سنی پر از خلاقیت است؛ ولی گویا دوستان خیلی دنبال پیدا کردن خلاقیت نیستند!
فروتن : باید بگویم جلسه زیاد میگذارند که دوباره فیتیله را شروع کنیم؛ ولی فقط ما را میبرند و میآورند. به من میگویند برو پول بیاور و برنامه بساز! مگر پدر من بساز و بفروش است که آقدر پول داشته باشم؟ اصلاً اگر من پول داشتم دیگر با آنها کار نمیکردم، خودم برنامه میساختم. اگر پول داشته باشم چرا برای جایی کار کنم که هم ممنوعم میکنند هم دعوایم میکنند و هم ساعت پخشی که دوست دارند به من میدهند؟
روزی به یکی از دوستانم در سازمان گفتم که شما این همه هزینه صرف تجهیز استودیوهای خود به کابل نوری و دوربین دیجیتال کردهاید که یک برنامه با کیفیت ارائه دهید. اما هوای هنرمندانی که قرار است در این استودیوها برنامهسازی کنند ندارید.
شاید باورتان نشود، یک بار سر پخش زنده فیتیله سیم کابل برق را در اتوبان به خاطر بدهی قطع کرده بودند که برنامه هم روی آنتن نرفت. به نظرتان چه شد؟ بریم یه برنامه دیگه ببینیم. یعنی انگار اصلاً کسی دغدغه مخاطب ندارد. ما به خبرگزاریهای بسیاری صحبت کردیم؛ ولی آب پاکی را روی دستتان بریزیم. شما هیچکدام نمیتوانید کمکی به هنر این مملکت کنید.
شما همیشه سه نفر بودید ولی چند وقتی است که در بینتان آقای مسلمی نیست. این موضوع چه دلیلی دارد؟
گلی : ما ابتدای هر سال شمسی جلسهای سه نفره بین خودمان داریم که راجع به آیندهای که در ید اختیار خودمان است گپ میزنیم. اگر اشتباه نکنم یک سیزده سالی بود که بنا به دلایل مختلف نتوانسته بودیم تئاتر کار کنیم. این جزو علاقهمندیهای ما بود پس تصمیم گرفتیم امسال به این موضوع اهمیت بیشتری دهیم. ولی آقای مسلمی درگیر دو سه پروژه تصویری بودند برای همین نتوانستند با ما در فضای نمایش حضور داشته باشند.
فضای کار تئاتری پیشین شما به چه نحوی بود؟
گلی : به خاطر سارا را کار کردیم. بعد لپ گلی را کار کردیم. بعد دوباره لپ گلی را یک بار دیگر به اجرا بردیم. از به خاطر سارا و لپ گلی خیلی فاصله میگیریم تا این وسط چشم چشم دو ابرو هم کار کردیم. لپ گلی میشود دهه هشتاد. یک تصمیمی گرفتم گفتم من میخواهم هر طور شده امسال یک کاری را تمرین کنیم.