کادر و آینه
اولین کادر تصویری توسط نقاشی بر بوم شکلگرفته و این محدودیت پرداخت در ذهن مؤلف، مرزی بین مخاطب و اثر تعیین کرد که تا به امروز بر صفحه مانیتور مشاهده میشود. اما اساس سینمایی کادر برگرفته از لنز دوربین و میزان نوری که وارد اتاق تاریک میشود بنانهاده شد و به همین دلیل آینه تنها فرمی است که خارج از محدوده تعیینشده نمیتواند خالق اثری باشد.
گروه فرهنگ و هنر: علی رفیعی وردنجانی
اولین کادر تصویری توسط نقاشی بر بوم شکلگرفته و این محدودیت پرداخت در ذهن مؤلف، مرزی بین مخاطب و اثر تعیین کرد که تا به امروز بر صفحه مانیتور مشاهده میشود. اما اساس سینمایی کادر برگرفته از لنز دوربین و میزان نوری که وارد اتاق تاریک میشود بنانهاده شد و به همین دلیل آینه تنها فرمی است که خارج از محدوده تعیینشده نمیتواند خالق اثری باشد. با توجه به گرایشهایی که چشم انسان نسبت به ابزار تصویربرداری پیدا میکند فیلمسازان بزرگی ازجمله اینگمار برگمن، آلفرد هیچکاک، رابرت آلتمن و ... استفادههای زیبایی شناسانه ابداع خود را از این وسیله ارائه کردهاند اما بهطور مشخص سینمای شرق باوجود آکیرا کوروساوا بهاندازه هزاران چشم دید تخیلی بهتری نسبت به سایرین به مخاطب عرضه میکند. کوروساوا در ایران با «هفت سامورایی» شناخته میشود اما به اعتقاد من «زیستن» نمونه بالغی از رؤیا و واقعیت یک زندگی پویا و هنرمندانه است که توسط یک فیلمساز آسیایی به نمایش درآمده. جدای از اینکه فیلم سازانی مانند اوزو، کوبایاشی، (در حوزه انیمیشن) میازاکی توانستهاند این نگاه را بومی اما سطحیتر به نمایش بگذارند، کوروساوا تا آنجایی استعداد خود را در کادر بندی نماها برای تعریف موقعیت، مکان و زمان به نمایش گذاشته که هیچ فیلمسازی قادر به رقابت با او نخواهد بود. برای بررسی بیشتر بهطور مشخص به نمونههای بهکاررفته در آثار وی اشاره خواهیم کرد و معنای تولیدشده از آن را در حد توان تشریح میکنیم.*پرده اول - در ستایش نور
به اعتقاد بسیاری از روشنفکران عالم پژوهش هنر آندری تارکوفسکی (فیلم ساز روس) نماهای رؤیا گونه خارقالعادهای در تولید معنای ابر زمینی برداشت کرده است اما باید یادآور شد که تولید معنا به روشهای فرا متنی و خارج از محدوده تفکر مخاطب میتواند همانند جدولی عمل کند که هرگز برای حل آن سؤالی طرح نشده باشد. نقطه مقابل این بورژوا منشی تارکوفسکی آکیرا کوروساوا را داریم که به دور از اغراقهای شاعرانه سعی در جذب مخاطب با چشم غیر مصلح است (یعنی کوروساوا بدون آنکه نشان دهد در حال فیلمبرداری داستان است) مخاطب را وارد دنیای موقعیت محوری میکند که در کادر دوربین بهخوبی جای گرفته و پاسخ مسئله مطرحشده از سوی مؤلف درون آن گنجانده میشود. در یکی از سکانسهای فیلم «زیستن» بهخوبی میتوانیم فیدبک های مؤلف را از دوران فعالیت اش در شهرداری (که بهعنوان مدیر در آنجا مشغول کار بوده) با گره داستانی که به وجود آمده (آنجایی که متوجه میشود به بیماری سرطان معده دچار است) مشاهده کنیم این فیدبک ها نه بهصورت خطی، بلکه بهصورت دوار در کل فیلم نهادینهشده است و نکته خارقالعاده آن این است که فیلم ساز این ابهام را با استفاده از کادرهای استیصال برانگیز خود به وجود آورده که ممکن است قهرمان داستان هرگز به بیماری دچار نشده باشد. پس در اینجا کوروساوا که علم در کنار مخاطب بودن را دارد سعی میکند نماهای لانگ شات خود را به مدیوم شات و کلوز آپ تبدیل کند تا باور پذیری احساس در لحظه برای مخاطب سهلتر باشد و عمیقاً فیلم ساز رشته تفکر خود را نمونهای از جامعهای که در آن میزیسته عنوان کند. من یکی از شماها هستم که علاقه به فیلم سازی دارم. جملهای است که میتوان از این اثر تماماً اجتماعی - دراماتیک برداشت کرد. از سوی دیگر در آخرین اثر این کارگردان (مادادایو) نیز همین نکته قابل لمس است که فیلم ساز نمیخواهد دوربین را در خدمت رؤیاپردازی خود قرار دهد بلکه دوربین را وسیلهای برای بهتر عنوان کردن داستان و نزدیک شدن مخاطب به شخصیتها میداند. چرا که معلم بازنشته ما هرگز در کلوز آپ هارد قرار نمیگیرد و احترامی که در فرهنگ آسیایی شرقی به همنوع خود گذاشته میشود در نماهای مدیوم لانگ به طوری به نمایش گذاشته میشوند که نه مخاطب اقلیمی را از دست بدهد و نه مخاطب جهانی را. در کل فیلم (مادادایو) مخاطب با چهره معصوم و رؤیاباف یک معلم روبرو میشود که هر ساله همراه با شاگردان وفادار در جشن تولد خود سخنرانی میکند و برای زیستن در یک سال آینده خود را امیدوار نشان میدهد. اما درست در جایی که این شخصیت قابلیتهای رؤیا پردازانه نامحدودی را بر دوش فیلم بردار قرار میدهد کارگردان با کنترل کادر و نماها ثابت میکند که یک روشن فکر سینمایی باید در کنار مردم قدم بردارد اما چند قدم جلوتر را به درستی پیش بینی کند. به همین دلیل فیلم ساز نور و کاربرد آن را در کادر خوب میشناسد، مهمتر از همه زاویهای که برای نوردهی به سوژههای خود انتخاب میکند بهترین زاویهای است که میتوان برای برداشت یک فریم از موقعیت داستانی انتخاب کرد. در این رابطه میتوان به سائقهای زیبایی شناسانه فیلم «پدرخوانده» اثری از فرانسیس فورد کاپولا اشاره کرد و وی را نمونه تکامل یافته در این زمینه یافت اما قبل از هر چیز باید عنوان کرد کوروساوا شاعرانگیهای خود را به زبان شخصیتها و موقعیتهای دراماتیک سپرده و تصویر را محدود به عناوین اجتماعی در جهت پیشرفت فرهنگ قرار میداد.
*پرده دوم - عمق میدان در دل پرسپکتیو
به لحاظ زیباییشناسی تصویر نمیتوان عمق میدان را که وسیلهای برای ایجاد توهم و خطای دید از سوی مخاطب است نمونهای از اعتدال گرایی مؤلف در پرسپکتیو داستانی برشمرد اما در ابتداییترین پلان فیلم پدر خوانده میتوان این نمونه را تشابهی از اثر «ریش قرمز» کوروساوا عنوان کرد به دلیل اینکه اقتباس بصری به اندازهای ایجاز متنی به وجود آورده است که نطفه شاهکار ورودیهای سینمایی به یک اثر داستانی را در دل تصویر کاشته و نتیجه آن ترک بک تاریخی فیلم پدر خوانده شده است. حال چگونه ریش قرمز توانسته بر ضمیر فیلمی همچون پدر خوانده اثر بگذارد. کادر مهمترین وجه زیبایی شناسانه کوروساوا در پرداخت این داستان به مخاطب است و همواره مانند دیگر آثارش در این امر موفق ظاهر شده اما این کادر به وجود آمده تنها با استفاده از حرکت دوربین روبه عقب (ترک بک) و حرکت دوربین روبه جلو (ترک این) میتواند نمونه بالغی از یک اثر نخیلی اما روبه واقعیت باشد که کاپولا این مکمل را به خوبی در پدر خوانده تزریق کرده است. مکملی که بعدها کوروساوا در سال 1980 با ساخت فیلم «شبح جنگجو» به تأیید آن پرداخت و در ستایش آن الگوهای تصویری کاپولا را یاد آور شد. جدای از بحث تلفیق محدودیت کادر در سینما و نگاه نقاشانه به یک رویداد داستانی باید نوشت که کوروساوا در زمینه طراحی و خط نیز به شکل سینمایی استاد تمام عیاری است. همانطور که در فیلم «رویاها» مشاهده میشود اثری که مارتین اسکورسیزی با افتخار در تهیه و پخش آن شرکت کرده است، کوروساوا در ابتداییترین نماهایی این فیلم که در حصار درختان واقع شده است تا انتهایی ترین آنان که کلبههایی را کنار رودخانه به نمایش میگذارد نگاه امپرسیونیسمی فیلم ساز به پدیده پاشیدن رنگ روی بوم باعث شده امید در تارو پود داستان غم انگیز این فیلم سرشار شود و ماهیت انتزاعی آن را به یک فلش درام بهم پیوسته شاهکار تبدیل کند. در این اثر شاید اولین بار باشد که ما زوم را از کوروساوا میبینیم کما اینکه زوم در فیلمهایی مانند «یوجیمبو» و «سانجیرو» شکل محتاطانهای به خود میگیرد. جدای از بحث زیبایی شناسی باید عنوان کرد که سینما مدیون عکاسی است و کادرِ نقاشی دلیل خوبی برای ارائه نظم و قانون در عرصه تبادل نظریات هنری شناخت میشود. کوروساوا نه تنها یک هنرمند خلاق است بلکه در همه اثارش فلسفه را به بهانهای برای پرداخت داستانهای اجتماعی و دراماتیک تبدیل کرده است و روشن فکری خود را دلیلی بر صحه گذاشتن فلسفیدن به وسیله دوربین قرار داده. پدیدهای که این روزها سینمای جهان از آن بری شده است و متاسفانه اثار سینمایی ارزش نمادین و زیبایی شناسانه خود را از دست دادهاند و صرفاً جنبه سرگرمی و سیاسی به خود گرفتهاند.