احمد کیارستمی: پدرم خودش را بیشتر عکاس میدانست
نزدیک به یک سال از درگذشت عباس کیارستمی فیلمساز فقید سینمای ایران میگذرد.
به گزارش ایمنا،روز گذشته در بخش نمایشهای ویژه هفتادمین جشنواره فیلم کن، آخرین فیلم کارنامه او تحت عنوان «24 فریم» به نمایش درآمد. فیلمی که هر بخش آن با الهام از یک عکس به تصویر کشیده شده است. احمد کیارستمی فرزند کارگردان برنده نخل طلا (برای فیلم تحسینشده «طعم گیلاس» در 1997) هم در مراسم بزرگداشت و نمایش آخرین اثر کیارستمی در کن حضور داشت. گفتوگوی او با وبسایت رسمی جشنواره درباره حضور دوبارهاش در کن، اینبار در نبود پدرش و همچنین ویژگیهای «24 فریم» را بخوانید.
حضور در کن در کنار پدرتان، چه حس و حالی برایتان داشت؟
پدرم همیشه هنگام نمایش فیلمهایش اوقات سختی داشت. همیشه وقتی کسی سالن را ترک میکرد، حتی اگر برای رفتن به سرویس بهداشتی بود یا اگر صدای خنده تماشاگران به اندازه کافی بلند نبود، پدرم عصبی میشد. من اولینبار برای تماشای «کپی برابر اصل» به اینجا آمدم. اولینبار بود که فیلمی را بر روی چنین پرده بزرگی تماشا میکردم. واکنشها بعد از پایان فیلم شگفتانگیز بود و به یاد دارم پدرم بسیار خوشحال بود. در روزهای مانده به شروع جشنواره، حرف زدن با پدرم کار دشواری بود چون خیلی عصبی بود اما بعد از آن، خیالش آسودهتر شد.
اینبار که با آخرین فیلم پدرتان به کن آمدهاید، چه حال و هوایی دارید؟
بار سنگینی روی دوشم بوده. این فیلم متعلق به من نیست. در پنج ماه گذشته، درگیر مراحل پستولید فیلم بودهام. ناچار بودیم تغییراتی ایجاد کنیم، اما همواره سعیمان بر این بود که نظرات شخصیمان را دخیل نکنیم؛ باید خودمان را جای پدرم میگذاشتیم و حدس میزدیم اگر خودش بود چه نظری داشت. در حال حاضر، بسیار مضطربم و تازه میفهمم چرا نمیتوانستم با پدرم روز قبل از نمایش فیلمهایش حرف بزنم.
«24 فریم» درباره چیست؟ نگاه شخصی خودتان به موضوع چیست؟
پدرم بارها و بارها گفته بود از عکاسی بیش از هر چیز دیگری خوشش میآید چون مجبور نیست قصهای برایش تعریف کند. این فیلم نقطه تلاقی هنر عکاسی او، فیلمها و شعرهایش است. این فیلم در نظرم به کتاب شعری میماند که میتوانید هر زمان دلتان خواست بازش کنید، هر صفحهای را که دوست داشتید ورق بزنید و فقط یک یا دو صفحهاش را بخوانید. بیست و چهار فیلم کوتاه پیش رویتان است. وقتی «24 فریم» را میبینید، نه فقط با یک فیلم، بلکه با ترکیبی همزمان از اینستالیشن (چیدمان)، فیلم، عکاسی و ... روبهرو هستید. نزدیکترین اثری که تا امروز دیدهام که بتوان با فیلم آخرش مقایسه کرد، همان فیلم «پنج»ِ خودش است. اما این فیلم یک قدم جلوتر است. خودش میگفت: «وقتی به تابلوی نقاشی نگاه میکنید، تنها صحنهای را میبینید که نقاش نقاشی کرده است. اما اتفاقات قبل و بعدش را نمیبینید.» به همین خاطر، تصمیم گرفت فیلمهایی بسازد که هر کدام با مدت زمان چهار دقیقه، اتفاقات قبل و بعد را به نمایش بگذارد. راستش، خودش اسمش را گذاشته بود: «قبل از لومیر و بعد از لومیر».
به عنوان فرزند یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ، رویکرد شخصیتان نسبت به سینما چیست؟
من مراحل مختلفی را پشت سر گذاشتهام. در مقطعی، از فیلمهای اکشن حتی بیشتر از فیلمهای پدرم خوشم میآمد. عاشق فیلمهایی هستم که او برای کودکان ساخته است. وقتی اولین فیلمی را ساخت که شبیه هیچ یک از فیلمهای قبلیاش نبود، خوب به یاد دارم. «کلوزآپ» بود. اصلا از آن فیلم خوشم نیامد. هجده سالم بود و عادت کرده بودم فقط درباره بچهها فیلم بسازد. الان، نظرم این است که بهترین فیلمش است.
پدر شما فیلمسازان جوان بسیاری را در سراسر دنیا آموزش داد. فکر میکنید وارثانی هم در سینما دارد؟ برای مثال، آناهیتا قزوینیزاده که امسال در کن حضور دارد، سینما را در یکی از کارگاههای آموزشی پدرتان آموخته است.
من عاشق آناهیتا هستم. بیصبرانه منتظرم فیلم جدیدش «آنها» را ببینم. بعد از آن که پدرم بستری شد، پیامها و ویدیوهای بسیاری از شاگردان سابقش دریافت کردم که برایش آرزوی بهبودی کرده بودند. اینجاست که متوجه میشوید تا چه اندازه عمیق زندگی آدمها را تحت تاثیر قرار داده بود. مسئله فقط فیلم ساختن نیست؛ بلکه چگونه نگریستن به زندگی است. هیچوقت خودش را فیلمساز ندانست. میگفت: «من کارهای مختلف انجام میدهم، بیشتر از آن که فیلمساز باشم، عکاس هستم.» در کلاسهایش عادت داشت بگوید: «من عکاسم. معمولا از عکاسی پول در میآورم، به همین خاطر میتوانم با فیلمهایم هر کار دلم خواست انجام بدهم.» وقتی با افرادی که سر کلاسهای پدرم حضور داشتند درباره تجربیاتشان حرف میزنید، میگویند نه تنها فیلمسازی، که چگونه نگریستن به زندگی را از او آموختهاند.