برای گرفتن نقشهای بیشتر خودم را به در و دیوار نمیزنم
بازیگری و ظاهرشدن جلوی دوربینی که قرار است تصویرت را در برابر میلیونها چشم نشان دهد برای بیشتر آدمها وسوسهای انکارناپذیر است. حتی چهرههای خبره و مشهور سینما هم نمیتوانند در برابر پیشنهادهای خوب تصویری مقاومت کنند، چه برسد به بازیگران نوپایی که هزار راه را برای پیدا کردن روزنه ورود به دنیای بازیگری رفتهاند؛ درست مثل «پاوان افسر» که سالها تلاش کرد تا به رویای کودکیاش نه نگوید و بالاخره هم به هدفش رسید و حالا نامش بهعنوان بازیگر، خیلی جدیتر مطرح میشود.
بازیگری و ظاهرشدن جلوی دوربینی که قرار است تصویرت را در برابر میلیونها چشم نشان دهد برای بیشتر آدمها وسوسهای انکارناپذیر است. حتی چهرههای خبره و مشهور سینما هم نمیتوانند در برابر پیشنهادهای خوب تصویری مقاومت کنند، چه برسد به بازیگران نوپایی که هزار راه را برای پیدا کردن روزنه ورود به دنیای بازیگری رفتهاند؛ درست مثل «پاوان افسر» که سالها تلاش کرد تا به رویای کودکیاش نه نگوید و بالاخره هم به هدفش رسید و حالا نامش بهعنوان بازیگر، خیلی جدیتر مطرح میشود. او متولد ١٣٦٣ و فارغالتحصیل رشته مدیریت است، اما بعد از ١٠سال کارکردن در حوزههای مدیریتی، تصمیم گرفت مسیر متفاوتی را برای آیندهاش انتخاب کند، آنقدر متفاوت که حالا بسیاری از مردم او را با کاراکتر «پروین» از زنان دوره قاجار و همسر میرزا اسد شالچی در سریال بانوی عمارت میشناسند. پاوان که یکی از چهرههای جوان و جدید در تئاتر، تلویزیون و سینماست، فعالیت خود را در سینما با فیلم ایستگاه اتمسفر در سال ١٣٩٥ شروع کرد؛ در سال ٩٦ در فیلم در وجه حامل و فیلم دریازدگی حضور داشت. او این روزها مشغول بازی در فیلم جدید سروش صحت به نام «پیچ تند» است. با اینحال،
هر چند که او تجربه بازی در سریالهای تلویزیونی را در مجموعه زیر پای مادر دارد، اما بیشک نقشش در سریال تاریخی بانوی عمارت نقطه عطف کارنامه کاریاش خواهد بود. حالا او بعد از ٥سال تلاش در این هنر، فضای شهرت را بیش از گذشته تجربه میکند و با ایفای نقش«پروین» در بین مخاطبان سریال محبوبیت زیادی پیدا کرده است. با او درباره ورودش به هنر بازیگری، فراز و نشیبها، مخالفتها و موافقتها و ارتباطاتش برای رسیدن به جایگاه یک چهره شناختهشده در دنیای بازیگری گفتوگو کردم تا بدانیم او چطور پلههای ترقی را در عرض پنج سال طی کرد.
«پاوان افسر» حدود ٥سال پیش و در آستانه ٣٠ سالگی پا به دنیای هنر و بازیگری گذاشت. برای هنرپیشگی مانعی داشتی که تا دهه چهارم زندگی به سراغش نرفتی؟
من از بچگی عاشق بازیگری بودم؛ کلاس سوم ابتدایی بودم که برای درس انشا با موضوع «میخواهید چه کاره شوید؟» نوشتم میخواهم بازیگر شوم! (میخندد) و هنوز هم مادرم این انشا را نگه داشته. خیلیها میگویند ما از کودکی عاشق بازیگری بودهایم، ولی خانوادهمان اجازه نمیدادند؛ اما برای من واقعا اینطور بود، چون پدر و مادرم هر دو معلم بودند و قانون خانوادهام این بود که بچهها باید دکتر و مهندس شوند.
پس خانوادهات مخالف بازیگری بودند.
بله. یادم است در دوران مدرسه مادرم به معلم پرورشیام گفته بود که اگر در تئاترهای مدرسه از پاوان استفاده کنید، از شما شکایت میکنیم. برای همین این علاقه برایم در نطفه خفه شد و من هم در رشته مدیریت بازرگانی درس خواندم و فوقلیسانسم را گرفتم و اصلا فراموش کردم که میخواستم بازیگر شوم!
با این قوانین سخت خانوادگی و مخالفت پدر و مادر، چطور به سمت دنیای بازیگری کشیده شدی؟
زمانی رسید که در کار و زندگی کاملا مستقل شده بودم و تصمیم گرفتم به دنبال علاقه درونیام بروم. قبل از بازیگری من مدیر مالی یک شرکت بودم، هم استقلال مالی داشتم و هم وابسته خانوادهام نبودم. یک روز سینما رفته بودم که جلوی در ورودی سینما آزادی یک تراکت کلاسهای بازیگری هومن سیدی را به دستم دادند. همان موقع تصمیم گرفتم فردا بروم و در این کلاس ثبتنام کنم. راستش با خودم احساس کردم که بازیگری یکی از رویاهایم از دوران کودکی بود، اما هیچوقت فرصت انجامش را نداشتم. دو هفته بعد از اینکه به کلاس بازیگری رفتم، دیدم قضیه برایم جدی شده و دیگر نمیتوانم رهایش کنم.
الان پدر و مادرت تو را بهعنوان یک بازیگر پذیرفتهاند؟ یا هنوز هم مخالف کارت هستند؟
هنوز هم مخالف هستند. شاید باورتان نشود، ولی در این چند سالی که در تئاتر بازی کردم، حتی یک بار هم پدر و مادرم برای دیدن نمایشم نیامدند. فقط الان که سریال بانوی عمارت پخش میشود، هرازگاهی میبینم پای تلویزیون مینشینند و کمکم حس میکنم از دیدن بازیام لذت میبرند. هرچند همچنان سکوت خوفناکشان ادامه دارد و هیچ چیزی نمیگویند. (میخندد)
گفتی کلاس بازیگری میرفتی. سالهاست که انواع و اقسام کلاسهای بازیگری وجود دارد و سالانه هزاران هنرجو میگیرند که معلوم نیست بالاخره از این تعداد علاقهمند چند درصدشان میتوانند وارد دنیای بازیگری شوند. کلاسهای بازیگری به تو چقدر کمک کرد؟ از همین آموزشگاهها به پروژههای سینمایی معرفی شدی؟
در کلاسهای بازیگری استادهای خیلی خوبی داشتم. من شاگرد پانتهآ پناهیها، وحید جلیلوند و حسن معجونی بودم. میخواهم بگویم در دورههای بازیگری از کسانی که خودم خیلی قبولشان داشتم، آموختم. ولی راستش آموزشگاههای بازیگری من را به هیچ جایی معرفی نکردند و خودم به تنهایی برای کار کردن تلاش کردم.
«به تنهایی» چطور میتوان برای نقش گرفتن در فیلم و سریال تلاش کرد؟
در همان دورانی که کلاس بازیگری میرفتم، توصیه هومن سیدی این بود که برویم و تئاتر کار کنیم. من فکر میکنم تاکید بسیار درستی بود، چون روزی که کلاس بازیگری رفتم، دغدغه تئاتر نداشتم، ولی الان یکی از بزرگترین دغدغههایم رفتن روی صحنه است و هر اتفاقی که تا امروز برایم افتاده از نمایش شروع شده است. منظورم این است که سر هر کار تصویری که رفتم، به خاطر این بوده که در یک تئاتر اجرایم دیده و بعد از آن به من پیشنهاد کارشده است.
خیلی از بازیگران معتقدند فضای کار کردن در سینما و تلویزیون محفلی شده و باید جزو یکی از باندهای مافیایی بازیگری باشی تا نقشهای بیشتری بگیری. تو این فضاها و باندها را در حرفهات میبینی؟
باید اعتراف کنم تا حالا تجربهاش نکردهام! واقعیتش این است که اصلا بازیگر خیلی پرکاری هم نیستم که برای گرفتن نقش نیاز باشد وارد فضاهای محفلی شوم. من سالی یکی دو تا فیلم یا سریال بازی میکنم که طبیعتا این تعداد پیشنهاد بازی در طول سال برای یک بازیگر عادی است و هیچوقت هم اصراری برای بیشتر نقش گرفتن ندارم و خودم را به در و دیوار نمیزنم. درنهایت هم فکر میکنم یک بازیگر باید از نظر مالی به این هنر وابسته نباشد، تا مجبور باشد به خاطر پول سر هرکاری برود و هر نقشی را بازی کند. البته به اساتیدی که حرفهای این کار هستند، احترام میگذارم و حسابشان جداست، اما خودم دلم نمیخواهد از نظر مالی نیازمند بازی در هر نقشی باشم. دلم میخواهد همیشه بتوانم انتخاب کنم.
خودت از نظر درآمد به بازیگری وابسته نیستی؟
نه اصلا. من یکجوری زندگی میکنم که از نظر مالی، وابسته این حرفه نباشم. وقتهایی که هر نقشی را قبول نمیکنم و اصطلاحا بیکارم، از درسی که خواندهام و بخش مدیریتی که در آن تخصص دارم، استفاده میکنم و پروژههای مختلف میگیرم.
به نظرت ارتباطات، یا زدوبند برای گرفتن نقش و بازیگری موثر نیست؟
ارتباط دو وجه مثبت و منفی دارد. من معتقدم در هر حرفهای ارتباطات موثر است، یعنی اگر یک نفر در شرکتی کار مدیریتی هم انجام میدهد، میتواند از ارتباطاتش استفاده کند. حالا میتواند این ارتباطات مثبت و در جهت درست باشد، میتواند منفی باشد! به نظرم اگر درست از ارتباطات استفاده شود، کار بدی نیست! مثلا من یادم است سر فیلم سینمایی ایستگاه اتمسفر یک سکانس در مقابل خانم ژاله صامتی بازی کردم و همین سکانس باعث شد چند ماه بعد آقای بهمن کامیار به من زنگ بزند و برای یکی از کارهایش به من پیشنهاد بازی دهد، بنابراین اگر ارتباطات این است که خیلی هم لذتبخش است.
زنان قاجار به زیبایی بازیگران سریال نبودند!
برویم سراغ بخش دیگری از گفتوگو. در چند سال گذشته چند فیلم و سریال بازی کردی، اما ظاهرا نقش «پروین» در سریال بانوی عمارت نقطه عطف کارنامه کاریات است .چطور برای این نقش انتخاب شدی؟
مشخصا بازی در سریال بانوی عمارت به این دلیل به من پیشنهاد شد که دستیار آقای حمیدنژاد اجرای من را در تئاتر آشپزخانه حسن معجونی دیده بود و برای بازی در سریال بانوی عمارت از من دعوت کردند.
نقدی که به کاراکتر بازیگران زن سریال بانوی عمارت وارد شده این است که مگر زنان قاجار اینقدر زیبا بودهاند؟! واقعیت هم این است که عکسهای واقعی آن دوران نشان میدهد زنها هیکلهای درشتتری داشتند و از نظر زیباییشناسی امروزی شباهتی با بازیگران بانوی عمارت نداشتند.
راستش من هم وقتی فیلمنامه را میخواندم، شخصیت پروین را یک زن چاق و مهربان تصور میکردم! (میخندد) هرچند نقدهایی به چهره بازیگران زن سریال میشود و میگویند قیافه زنان قاجاری این شکلی نبوده، اما عزیزالله حمیدنژاد حقیقتا آنقدر مطالعه داشته که میدانست چه کاری میکند. تصویر یک مدیوم خاص و زیباشناسی دارد که باید با زمان الان بهروز شده باشد. حرفهایها این شکل دراماتیزهکردن داستان و کار را متوجه میشوند. شما در سریالهای تاریخی دیگر هم نگاه کنید همین را میبینید. یا سریالهای هالیوودی. شاید سریال ویکتوریا را دیده باشید. یا فیلمها و سریالهایی که درباره هنری هشتم میسازند. معلوم است که آن بولین و دیگر زنان آن دوران از نظر امروزیها زیبا نبودهاند و بازسازی امروزی چیز متفاوتی است. اما کاری که ما میکنیم نمایش است.
بازی در یک سریال تاریخی سخت نیست؟ منظورم این است که باید نقش آدمهایی را بازی کنی که هیچوقت شخصیت و سبک زندگیشان را از نزدیک ندیدهای.
تجربه خیلی جذابی است و به نظرم هر بازیگری در طول دوران کاریاش بازی کردن در این فضا را تجربه نمیکند. وقتی تو در عمارت طباطباییهای کاشان قرار میگیری، لباس زنان قجری را میپوشی و ابروی زنان قاجاری را داری ناخودآگاه احساسش میکنی. خود را در آن فضا تصور میکنی. توصیفش ساده نیست. انگار یک جور سفر در زمان است.
برای رسیدن به این نقش کار خاصی انجام دادی؟
متنهای متعددی را خواندم و عکسهای مربوط به آن دوران را دیدم. البته عکسها کمک زیادی به من نمیکرد!(میخندد) چون همانطور که صحبت کردیم گریم ما به خاطر همان اتمسفری که باید در تصویر رعایت میشد خیلی شبیه ظاهر زنان قاجار نبود. اما در کل در همان دورخوانیهای اول خیلی به فضای کار تاریخی نزدیک شدم.
کار کردن کنار بازیگران قدیمی و مطرح این سریال چه حال و هوایی داشت؟ اعتماد به نفس بازیگر جوانی مثل تو در کنار آنها بالا بود؟ یا نه، یک جاهایی حس کردی در مقابلشان کم میآوری.
اصلا سخت نبود. به نظر من وقتی یک بازیگر از تئاتر میآید و یک رزومه تئاتری دارد آدمها قبولش میکنند. همین باعث اعتماد به نفس میشود. من نخستین سریالی که کار کردم نقش دختر آقای داریوش ارجمند را بازی میکردم و ایشان وقتی فهمیدند من از تئاتر آمدهام خیلی به من احترام گذاشتند و حتی خیلی وقتها سرصحنه از من تعریف میکردند. .
در این سریال کاراکتری بود که دوست داشتی به جای نقش پروین، آن را بازی کنی؟
سریال که نقشهای جذاب زیادی دارد ولی من نقش خودم را خیلی دوست دارم.
به هر حال بعضی از کاراکترهای زن این سریال پر رنگتر از نقش پروین هستند و هر کدام پیچیدگیها و ویژگیهای خودشان را دارند. میخواهم بدانم به جز نقش خودت کدام کاراکتر را بیشتر دوست داشتی؟
در این سریال ما ٣ تا نقش خوب داریم که بازیگرانش هم خیلی خوب از پس آن برآمدهاند. یکی نقش بانوی عمارت که مریم مومن بازی کرده، نقش افسرالملوک که خانم پناهیها بازی کردند و جواهر با بازی مینا وحید. این ٣ تا نقش آنقدر جذاب هستند که به نظر من هر بازیگری دوست دارد در دوران بازیگریاش این نقشها را بازی کند.
میخواهم تاثیرگذار باشم
پاوان افسر حالا بیشتر از هر زمان دیگری دارد دیده و شناخته میشود. در این فضای شهرت و چهره شدن چه چیزی را تجربه میکنی؟
فکر میکنم باید برای جایگاهم خیلی بیشتر تلاش کنم. اصلا اینطور نیست که فکر کنی تا یک نقشی بازی میکنی سیل پیشنهادات به سویت روانه میشود. تمام مدتی که سر تمرین و بازی جلوی دوربین نیستم، سر تمرین تئاترم. به نظرم یک بازیگر اگر میخواهد بماند فقط با تلاش و عرق ریختن میتواند. ما هیچکس دیگری را به غیراز خودمان نداریم.
شهرت چه تاثیری در زندگی شخصیات گذاشته؟ بههرحال الان در اجتماع که قرار میگیری خیلیها تو را میشناسند. حتی دور و بریهایت شکل دیگری به تونگاه میکنند.
راستش من خیلی جدیاش نمیگیرم. طبیعتا مردم خیلی بازیگران را دوست دارند و برای خیلیها، ما شخصیتهای عجیب و غریب هستیم. اما شخصا احساس میکنم هیچ تفاوتی نکردهام و امیدوارم این تغییر هیچوقت هم اتفاق نیفتد. من یک آدم معمولیام که فقط دنبال آرزوی خودم رفتهام و کمی، فقط کمی به آن نزدیک شدهام. یک خاطره بامزه تعریف کنم. من خیلی آفرود و سفر رفتن را دوست دارم و سالهاست که به یک منطقه بکر و زیبا در ماسال گیلان میروم. آنجا یک خانواده بومی و مهربان هستند که یکی از کلبهها را اجاره میدهند و من اغلب که به آن منطقه سفر میکنم پیش آنها میروم. آخرین باری که رفتم آنها سریال را دیده بودند و این دفعه من را شناختند و خیلی بیشتر تحویلم گرفتند! (میخندد) مرا بردند و کلی از زمینها و جنگلهای اطراف را نشانم دادند که هیچوقت من را نبرده بودند. خب این هم از مزایای شهرت است.(میخندد)
عدهای میگویند در طبقهبندی مشاغل سخت، بعد از کارگران معدن بازیگری از سختترین مشاغل است. واقعا بازیگر بودن اینقدر سخت است؟
بازیگری خیلی جذاب است، اما واقعا شغل سختی است. ببینید برای بازیگر بودن باید از همه زندگیات دل بکنی؛ در زندگی شخصیهزار دغدغه داری، اما وقتی میروی جلوی دوربین باید تمام حسهای درونیات را کنار بگذاری و حس آن نقشی را بگیری که باید بازیاش کنی! مثلا در غمگینترین حالت زندگیات هستی اما سرکار باید قهقهه بزنی! اینکه در قالب یک آدم دیگر جوری بازی کنی که مردم باورش کنند کار وحشتناکی است.
حالا که تجربه کار تصویری و بازی کردن جلوی دوربین را داری و خب طبیعتا بازخوردهایش هم از کار نمایش خیلی بیشتر است؛ باز هم معتقدی که باید تئاتر را ادامه دهی؟
راستش من فکر میکنم همه بازیگران تئاتر هم درنهایت دوست دارند یک روز جلوی دوربین بروند و یک نقش سینمایی بازی کنند. من هم همینطور. طبیعتا سینما را دوست دارم ولی بههرحال معتقدم تئاتر را همیشه باید در کنار کارمان تمرین کنیم. در تئاتر من میتوانم نقش یک گلدان یا حتی حیوان و درخت را هم بازی کنم ولی این امکان در کار تصویر وجود ندارد و برای همین هم دنیای این دو هنر خیلی متفاوت اما مکمل یکدیگر است.
به عنوان آخرین سوال میخواهم بپرسم نگاهت به کجاست. دلت میخواهد در کارت به کجا برسی؟
مولانا مصرعی دارد که میگوید، چیزی که تو را باید، افلاک همان زاید. این مفهومی است که من به شدت به آن اعتقاد دارم.دلم میخواهد به جایگاهی برسم که فرصت بازی در نقشهای محبوبم را پیدا کنم. یعنی به آن توانایی برسم که کارگردانانی که قبولشان دارم، نقشهای ویژهشان و آنهایی را که من دوست دارم را به من پیشنهاد کنند که خودم بتوانم انتخاب کنم و مجبور نباشم برای جلوی دوربین بودن به هر فیلمنامهای بله بگویم. بتوانم تاثیرگذار باشم و به اصطلاح برند خودم را داشته باشم و بعد بتوانم این جایگاه را حفظ کنم که میدانم نگه داشتنش از رسیدن به آن سختتر است. جوری که آقا یا خانم کارگردان درجه یک برای نقش درجه یک فیلمش بازی و اسم من را تصور کند و مطمئن باشد از پسش برمیآیم.
بازیگری این روزها همه جهان من است و جز بازیگری دغدغه دیگری ندارم و با تمام وجود تلاش میکنم در آن بهترین کارم را ارایه کنم. کلا آدم ایدهآلگرایی هستم و به نظرم بازیگری از آن شغلهایی است که ما نه از سر اجبار بلکه از روی عشق سراغش آمدهایم. پس باید همه انرژیمان را بگذاریم و قطعا برای من همین است. اگر در چند کلمه بخواهم بگویم، میخواهم تاثیرگذار باشم و کارم قابل ارجاع باشد. این در زندگی برایم از هر چیزی مهمتر است.
منبع: روزنامه شهروند