جدال با کریستالهای یخار؛ گزارش یک صعود تاریخساز
در برودت 37 درجه زیر صفر یخچال هزاران ساله یخار بر فراز قله دماوند، گامهای مصمم میلاد ریاضیات و سینا حیدری، دو کوهنورد اصفهانی، چندان مشکلی با یخهای سرسخت ندارد. یک تاریخسازی در کوهنوردی ایران و صعود زمستانه از صعب العبورترین دهلیز دماوند در پیش است. مسیری که 34 سال پیش عباس جعفری گشود اما نتوانست آن را تا به قله ادامه دهد، کوهنوردی بلندآوازه از مشهد که سال 88 در رودخانهای در هیمالیای نپال دچار سانحه شد و هیچگاه پیکرش را پیدا نکردند.
میلاد ریاضیات و سینا حیدری، دو کوهنورد حرفهای اصفهان میخواهند نامشان را بهعنوان نخستینها در تاریخ صعود به صعب العبورترین یخچال دائمی دماوند ثبت کنند. ریاضیات 26 ساله، اوایل امسال صعود به قلل 7 هزار متری پامیر در قرقیزستان را در کارنامه دارد و حیدری 25 ساله یکی از چهار کوهنوردی است که تاکنون توانسته از صخره رعبانگیز علمکوه صعود کند. برنامهریزی چندماهه، آگاهی کامل به آبوهوا و تجهیزاتی که از وسایل یک گروه امداد هم بیشتر است، آنها را برای این کار آماده و مصممتر از همیشه کرده است. طوری که وقتی در ارتفاع 2هزار و400 متری، پای بلندترین قله ایران از ماشین پیاده میشوند و نگاهی به قله میاندازند، شاید هنوز استرسی در بدنشان بجوشد، اما این فتح چیزی نیست که بشود به این راحتیها از کنارش گذشت.
آنها میدانند هنوز بیش از سه کیلومتر راه با شیب بیش از 70 درجه را در پیش دارند. دمای هوا به منفی چهل درجه نزدیک است و وسایل و تجهیزاتشان آنقدر سنگین است که یکسوم انرژیشان را باید برای حمل تجهیزات صرف کنند. بااینهمه، راه صعود را شروع میکنند.
سینا که شهریور همین امسال یکبار به این منطقه و از دهلیز کناری، دماوند را فتح کرده، پیشگام میشود و شروع میکند به برفکوبی تا جای پا برای همراهش درست کند. جدال آنها با یخ و برف در روز نخست با طی بیش از 1500 متر موفقیتآمیز نشان میدهد و سینا و میلاد حالا در ارتفاع 3900 متری بام ایران هستند و طبق برنامهریزی، پنجروزهشان حداکثر تا دو روز دیگر باید به قله برسند. آبوهوا، مطلوب کوهنوردی است و بااینکه دما 30 درجه زیر صفر است، اما وزش باد و بارش برف آنقدر شدید نیست که باعث برگشتشان شود. میلاد پیشبینی این آبوهوا را یکی از رمزهای موفقیت در صعود میداند: «آبوهوا برای یک صعود موفق امری واقعاً مهم است. چراکه دلیل ناموفق بودن صعودهای قبلی از این مسیر برنامهریزی نادرست و ناآگاهی از آبوهوای پیش رو بوده است. برای همین ما از کارشناس آشنایمان در تهران پیشبینی آبوهوا را بهطور دقیق دریافت کردیم و البته میدانستیم که نباید خارج از برنامهریزی کارکنیم. چون ممکن است تا چند ماه دیگر آبوهوا در دماوند اینطور مطلوب نباشد.»
صبح روز دوم، ساعت نزدیک هشت صبح است که میلاد و سینا بار خود را برای ادامه صعود میبندند. همینکه چشمشان به سه تیغ آفتاب دماوند میخورد، برای یکلحظه احساس میکنند که در دنیایی دیگرند. دامنه سفید دماوند زیر پایشان است و فکر میکنند که از این زیباتر کجا پیدا میشود؟ این زیبایی انرژی عجیبی برای ادامه به آنها میدهد تا روز دوم صعود را با دست و پنجه نرم کردن با یخهای هزاران سالهای که از شدت ندیدن آفتاب رنگشان سیاه شده است، بگذرانند. سینا میگوید: «از ارتفاع 4700 متری شروع دهلیز عباس جعفری است که در آن کوهنورد با یخ کریستال باید درگیر شود. یخهایی که گاهی تبر در آنها فرو نمیرود.» اما شاید تبر در آن یخها فرو نرود، اما انرژی و اراده چیزی نیست که تکهای یخ در برابرش مقاومت کند.
به هر رو چندساعتی این جدال نابرابر ادامه دارد تا میلاد و سینا به ارتفاع 5150 میرسند و حالا باید برای استراحت کمپ بزنند. میلاد میگوید: «فقط جا کندن برای استقرار کمپ و چادر در آن ارتفاع، حدود دو ساعت از ما وقت گرفت. چونکه باید با بیل برف، در آن شیب یک جایی بکنی و بهزور کمپ را در آن جادهی. در عین اینکه باید هنگام کندن، عوامل محیطی را هم در نظر گرفت. چراکه این کندن داخل یخ و برف انجام میشود و هر آن احتمال ریزش برف و سنگ و حتی بهمن وجود دارد.» بالاخره کمپ زده میشود و البته فردا روز موعود است ... نکند آبوهوا ساز ناکوک بزند.
روز سوم فرامیرسد. ساعت هشت صبح است و دیگر راهی نمانده. چند متر باقیمانده از مسیر یخی را هم پشت سر میگذارند و از اینجا به بعد تقریبا کارشان راحتتر است. صعود به قله تا حوالی ساعت دو بعد از ظهر طول میکشد و حالا آنها در ارتفاع 5هزار و600 متری بر بام ایران هستند. میلاد پرچم را از کیف بیرون میآورد و میگذارد تا باد وزنده بر دماوند آن را به همه نشان دهد. آنها حالا نامشان را بهعنوان نخستین فتح کنندگان دهلیز شرقی دره یخار (مسیر عباس جعفری) ثبت کردهاند.
پسازاینکه چنددقیقهای در برودت 40 درجه زیر صفر قله میمانند، راه برگشت را در پیش میگیرند. همهچیز خوب است و احساس غرور درونشان میجوشد. در راه دو کوهنورد دیگر را میبینند که تازه میخواهند به قله برسند. دستی برایشان تکان میدهند؛ اما نمیدانند که سرنوشتشان تا چند ساعت دیگر با همین دو نفر پیوند میخورد.
پس از چند ساعتی به بارگاه سوم در دامنه جنوبی دماوند میسرند. جایی گرم که در ارتفاع حدود 5هزار و 200 متری برای استراحت کوهنوردان تختخواب و بوفه فراهمشده است و همینجاست که میفهمند آن دو کوهنوردی که در راه دیده بودند، لهستانی هستند. چراکه از تیم چهار نفرهشان، دو نفر هنوز در بارگاه مانده بودند. ساعت حدود دو شب است که دو نفر وارد بارگاه میشوند و یکی از آنها گویا لنگ میزند. میلاد میگوید: «بااینکه دیدیم او لنگلنگان میآید اما فکر کردیم به خاطر خستگی است و محل نگذاشتیم.»
در بارگاه سینا به اصفهان زنگ میزند و خبر سلامتیشان را به خانواده و دوستان میدهد و میگوید که تا دو روز دیگر اصفهان هستند و شب را با همین امید میخوابند؛ اما فردا صبح، هنگامیکه آنها بارشان را برای ادامه راه برگشت میبستند، صدای همهمهای از اتاق لهستانیها میشنوند. میلاد فکر میکند شاید اتفاق بدی افتاده باشد و داخل اتاق آنها میشود: «صدای همهمهای را از داخل اتاق لهستانیها شنیدیم. برای همین به داخل اتاقشان رفتیم و دیدیم که یکی از کوهنوردان لهستانی پای راستش بادکرده و دو برابر حالت معمولی شده است. دیگر همانجا تصمیم گرفتیم که بمانیم و به آنها کمک کنیم.»
میلاد و سینا که میبینند کسی بهجز دو مستخدم افغان، در بارگاه نیست، تصمیم میگیرند برای کمک به صدمهدیده بمانند. سینا میگوید: «فهمیدیم که دو روز است به علت ارتفاع زدگی غذا نخوردهاند و برای همین ما برایشان غذا درست کردیم. پای کوهنورد صدمهدیده را آتلبندی جزئی کردیم و برای امداد با امداد و نجات آمل، فدراسیون کوهنوردی، هیئت کوهنوردی اصفهان و همچنین سفارت لهستان تماس گرفتیم.» اما کار بازهم گره میخورد. هلالاحمر میگوید که به خاطر شرایط بد آب و هوایی امداد با بالگرد میسر نیست و باید گروه امداد از پایین کوه به آنها برسد. مضاف بر این، هیچگونه وسایل امدادی در بارگاه وجود ندارد تا حداقل مصدوم را تا مسیری پایین کوه حمل کنند. گروه امداد صبح روز بعد به بارگاه میرسد؛ اما امدادرسانان میگویند که حمل مصدوم روی یخ بسیار خطرناک است و احتمال دارد همه سقوط کنیم. برای همین با تهران تماس میگیرند و تقاضای بالگرد میکنند؛ اما تهران در جواب میگوید که به علت باد شدید، بالگرد اجازه ندارد در آن منطقه پرواز کند. در این زمان است که دیگر استرس و اضطراب در میان کوهنوردان و گروه امداد بالا میرود که در همین گیرودار خبر میرسد
کاپیتان گودرزی حاضر است باوجود باد شدید برای امداد به منطقه بیاید. میلاد میگوید: «به ما گفتند که کاپیتان گودرزی پروازهای پر ریسک را انجام میدهد و حاضر است برای امداد به منطقه شما پرواز کند و ایشان چند ساعت بعد به ما رسیدند.»
ولی بازهم مشکلی دیگری پیش میآید. گروه امداد برای حمل و بالا کشیدن مصدوم به داخل بالگرد وسایل موردنیاز را ندارد؛ اما میلاد و سینا آنقدر وسیله آورده بودند که خودشان بهتنهایی یک گروه نجات میشدند. سینا طناب و قلاب موردنیاز را میدهد و میلاد هم کلاه ایمنیاش به سر مصدوم میگذارد تا پاتریک گریگوری 35 ساله به بیمارستان میلاد تهران منتقل شود. این اتفاقات برنامهریزی کوهنوردان اصفهانی را یک روز به تأخیر میاندازد؛ اما میگویند که ارزشش را داشت. چراکه کوهنوردان در جنگ با صخره و برف و یخ، فقط همدیگر را دارند. صعود بیسابقه از دهلیز عباس جعفری دره یخار دماوند، آنهم در دیماه پاداشی بهتر از نجات جان کوهنورد لهستانی هم میتوانست داشته باشد؟ گو اینکه کلنگ طلایی فدراسیون، معتبرترین جایزه کوهنوردی ایران هم در انتظار این دو جوان قهرمان شهر باشد.