ارحام به روایت ارحام

امروز مصادف است با هشتمین سالروز درگذشت رضا ارحام صدر. او همچنان از محبوبترین چهره‏های تاریخ شهر اصفهان محسوب می‏شود. بریده‏هایی از نقل رخدادهای زندگی‏اش، از زبان او در اینجا گرده آمده است. گفته‏ هایی درباره تشکیل تئاتر ارحام، ورودش به سینما، برنامه‏هایش در خارج از کشور و البته نقلی از او درباره نگاهش به هنر و اصفهان.

شهاب غزالی/اصفهان امروز: ارحام در خصوص نحوه شکل گیری گروه تئاترش زمانی گفته بود: «بعد از سه سال بیکاری، عده‌اي از جوان‌ها به خانه ما آمدند. هنرمندان جواني مثل مرحوم خندان، خدادوست زارع، محمد گلستان، منصور جهانشاه كه تازه وارد تئاتر شده بودند و با عشق كار مي‌كردند. آمدند خانه من و گفتند تو كه به اصطلاح جلوداري، تو كه پيشكسوتي و سابقه‌ات از ما زيادتره، تو كه براي ما كارگرداني مي‌كردي، ما كه عاشق اين كار هستيم، چه كار كنيم؟ گفتم هر كاري مي‌خواهيد بكنيد. گفتند ما مي‌خواهيم يك گروه تئاتر آزاد تشكيل دهيم به نام گروه هنري ارحام. خودمان‌هم رفتيم با سينما پارس در جلفا كه متعلق به ارامنه است صحبت كرديم و آنها حاضرند صبح تا ساعت ‌٥/٨ بعدازظهر فيلم نمايش دهند و از آن به بعد سالن را به ما بدهند تا شبي يك برنامه بگذاريم.»
به همين ترتيب گروه هنري ارحام از سال ‌43 در جلفاي اصفهان شروع به كار كرد و برنامه‌ها يكي پس از ديگري با موفقيت تمام و استقبال شديد مردم مواجه شد.
«سه تا از نمايشنامه‌هاي ما در آن زمان آخرش «ها» داشت. اولش گذاشتيم «بوقلمون‌ها»، يعني كساني كه براي چند روز گذران زندگي يك مرتبه در هر مورد ‌ ١٨٠ درجه خودشان را عوض می‏کنند، اسم دومي‏اش را گذاشتيم «رسواها»، اشاره مان هم به كساني بود كه تظاهر مي‌كنند به خداشناسي و از اين راه در هر حال و هر رقم كه مي‌توانند در اجتماع به اصطلاح بدون رعايت منافع مردم فقط براي منافع جيب‌شان كار مي‌كنند، و اينها رسواهاي اجتماع هستند، از آن هم استقبال شد. سومي‏اش را گذاشتيم «دلقك‌ها»، هر سه هم موفق شدند و يكي از يكي بهتر.»
«از اينجا به بعد سعي ما در اين بود كه نمايشنامه‌ها ‌١٠ درجه از نمايشنامه‌هاي قبلي بالاتر باشد چه از لحاظ طرح و دكور و چه از لحاظ متن‏نويسي و نقش هنرپيشه‌ها. گروه ما و تئاتر اصفهان به مديريت مرحوم فرهمند که در رقابت بودیم سعي مي‌كرديم نمايش‌هاي خوبي را اجرا كنيم. در واقع اين دو تئاتر در عالم رفاقت با هم دوست بودند، ولي در كار رقيب بودند و آن موقع مردم بهترين تئاترها را در اصفهان ديدند تا اينكه كم‏كم مرحوم فرهمند مريض شد و نتوانست ادامه دهد و بنا كرد پيش پرده آوردن و ساز و آواز و موسيقي و ... گذاشت و ما هم اين طرف شروع كرديم و يك سري نمايشنامه‌هاي كمدي گذاشتيم. تقريبا گروه تئاتر اصفهان از بين رفت و تئاتر صدري هم كه تبديل به سينما شد و فقط گروه هنري ارحام ماند به اتفاق بنده و يك سري جوان‌ها كه تا يك سال قبل از پيروزي انقلاب به اجراي برنامه پرداختيم و آخرين نمايش هم كه اجرا كرديم نمايش كمدي، انتقادي «من مي‌خوام» بود.
ورود به سينما با شب‌نشینی در جهنم
ارحام صدر، درباره فعالیت‌های سینمایی خود می‌گوید: «یک‌شب مهدي ميثاقيه كه بعدها استوديو ميثاقيه را در تهران تاسيس كرد، آمد اصفهان تا نمايش وادنگ را ببيند. بعد از نمايش بلند شد و با صداي بلند گفت:‌ اي مردم اصفهان قدر اين تئاترتان را بدانيد. اين تئاتر علاوه بر اينكه خيلي خنده‌دار است، بسيار آموزنده، اخلاقي و اجتماعي است. مردم او را تشويق كردند و با اتفاق هم به‌سوی دفترمان رفتيم. ميثاقيه گفت: من نمایشنامه «وادنگ» را مي‌خواهم فيلم كنم و اين را به من بفروشيد. به مميزان گفتم نسخه اضافي داري؟ گفت: بله. از كيفش درآورد و يك نسخه «صحراي محشر» كه بعد اسمش را به وادنگ تبديل كرده بوديم به آقاي ميثاقيه فروختيم. ميثاقيه نمایشنامه را به تهران برد و به حسين مدني كه آن موقع كتاب طنز پرفروشي به نام «اسماعيل در نيويورك» نوشته بود، داد تا آن را تبديل به سناريو كند. آن‌هم نوشت و نتیجه شد اثر «شب‌نشینی در جهنم». از من هم دعوت شد تا رُل حاج جبار را بازي كن. آن موقع در تئاتر شرايط خيلي خوبي داشتم. اسم من كه براي نمايش روي تابلو مي‌رفت، تمام سالن پر مي‌شد و حتي تئاتر ما طوري بود كه از همه جاي ايران به اصفهان مي‌آمدند تا روز ابنيه تاريخي و شب تئاتر ما را ببينند. وجود تئاتر ما به اقتصاد شهر هم كمك مي‌كرد؛ مثلا يك خانواده پنج نفره مي‌آمدند و بليت براي ‌١٥ شب ديگر گيرشان مي‌آمد، مي‌خريدند و ‌١٥ شب در اصفهان مي‌ماندند. بنابراين هزينه‌هايي كه براي هتل، غذا، اياب و ذهاب و چيزهاي ديگر مي‌دادند به اقتصاد شهر كمك مي‌شد و واقعا چرخ‌هاي اقتصاد شهر ما را يك تئاتر مي‌چرخاند و اين چيزي بود كه آن موقع روزنامه‌نویس‌ها و منتقدين همه در جرايد منعكس مي‌كردند. حتي شب‌هايي كه من در نمايش حضور نداشتم فروش کل از ‌١٠، ‌١٥ هزار تومان به ‌٣٠٠، ‌٤٠٠ تومان مي‌رسيد، اما ناچار بودم و مي‌خواستم وارد سينما شوم. به‌هرحال آمدم و براي «شب‌نشيني در جهنم» گريم شدم. آن‌وقت گريمورهاي قدرتمندي مثل معيري و محتشم نداشتيم. آقاي كنعاني بود كه هم گريم مي‌كرد و هم خودش هم بازيگر بود. اينها هر كاري كردند كه صورت جوان ما را پير نشان بدهند و بتوانم رل حاج جبار را بازي كنم نشد. فيلم را مي‌گرفتند و شبانه ظاهر مي‌كردند. مي‌انداختند روي پرده اكران، مي‌ديدند صورت من فقط خط‌خطی است. آن‌وقت‌ها مي‌خواستند پير نشان بدهند، يك خط قهوه‌اي مي‌كشيدند، يك خط سفيد هم زيرش مي‌كشيدند. يعني يك چروك است. ولي وقتی‌که كلوزاپ مي‌گرفتند و مي‌افتاد روي پرده كاملا معلوم بود يك جوان است كه صورتش را خط‌خطی كرده‏اند. يك روز آقاي باقري كه مدير تهيه اين فيلم بود، آمد و گفت: يك آقاي ايروني كه در تئاتر شوروي فارغ‌التحصيل شده و رشته تئاتر خوانده بازيگر بسيار خوبي است. پير هم هست و اصلا صورتش گريم هم نمي‌خواهد. اما یك مقدار فارسي‌اش به خاطر اين مدت كه در شوروي بوده ضعيف است. گفتيم برو بياورش. رفت و عزت‌الله وثوق را آورد. ديديم اين نقش مال آن است و فقط براي اينكه نشان دهند، خسيس و هوسباز است، به‌وسیله‌ كمي خمير دماغش را سربالا كردند. قرار شد من هم به اصفهان برگردم. ميثاقيه جلويم را گرفت و گفت: من روي اسم تو تبليغات كرده‌ام و پيشنهاد كرد رل ابراهيم، نوكر حاج جبار را بازي كنم. به‌هرحال قبول كردم و كار را شروع كرديم. از سال ‌٣٦ كه «شب‌نشيني در جهنم» را بازي كردم تا سال ‌٤٠ و حضور در فيلم «علي واكسي»، پيشنهادات خيلي زيادي داشتم من فقط جواب مي‌دادم كه براي سينما ساخته نشده‌ام. من كارم تئاتر است و بايد برگردم به تئاتر خودم. درمجموع ‌١٧ فيلم و ‌سه سريال بازي كردم كه از آن جمله می‌توان به فیلم‌های جوجه‌فکلی، ستاره‌ای چشمک زد، کی دسته‌گل به آب‌داده، اکبر دیلماج، لج و لجبازی، یک اصفهانی در نیویورک، جاده زرین سمرقند، داماد فراری، پریزاد، مردان خشن، ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو، جعفرخان از فرنگ برگشته، نصف جهان و افسانه شهر لاجوردی اشاره کرد.»
اجراي برنامه در خارج از كشور
ارحام اضافه می‌کند: «حسن رجايي، پسر برادر شهيد رجايي كه رياست انجمن خدمات فرهنگي ايرانيان خارج از كشور را به عهده داشت، من را دعوت به کار کرد و تعدادي نمايش را در سراسر دنيا اجرا كرديم. نمايش آقا معلم را در سراسر آلمان برديم كه با استقبال خيلي زيادي مواجه شد. همچنين نمايش خواستگاري را در سراسر آمريكا و اروپا اجرا كرديم. يك نمايش هم به همراه امير شروان و ناصر سپهرنيا به نام ارحام صدر رئیس‌جمهور مي‌شود را در طول ‌٤٤ شب در سراسر آمريكا و كانادا به روي صحنه برديم كه با توجه به نزديك بودن انتخابات رياست جمهوري در ايران با استقبال خيلي خوبي مواجه شد.» ارحام صدر رمز موفقیت خود را اینگونه بیان می‌کند: «همه‌چیز را می‌شود رونوشتِ برابر اصل کرد، غیر از هنر.» «من از هیچکس تقلید نکردم، هیچ‌گاه اصفهانی را ضعیف، حقیر، بی‌عرضه و خسیس نشان ندادم.» گروه هنری ارحام سیزده سال بر صحنه تئاتر پارس اجرا داشت، ما با نمایش «دیوانه» پرده را باز کردیم و با نمایش «من می‏خوام» پرده را کشیدیم و با صحنه وداع کردیم.»
ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار