فضای مجازی تیغ دو لب!
بچه که بودیم شرایطمان برای در اختیار گرفتن اقلام تازه بسیار پیچیده و مشکل بود. قبل از سنین 5 تا ششسالگی حق و حتی جرأت استفاده از کاردهای بُرنده را نداشتیم و اگر مورد لطف والدین برای سرگرمی و اظهار بزرگی در میهمانیها قرار میگرفتیم تنها میتوانستیم از چاقوهای میوهخوری که بهقولمعروف آب را هم نمیبرید استفاده کنیم.
حسن روانشید- اصفهان امروز: بچه که بودیم شرایطمان برای در اختیار گرفتن اقلام تازه بسیار پیچیده و مشکل بود. قبل از سنین 5 تا ششسالگی حق و حتی جرأت استفاده از کاردهای بُرنده را نداشتیم و اگر مورد لطف والدین برای سرگرمی و اظهار بزرگی در میهمانیها قرار میگرفتیم تنها میتوانستیم از چاقوهای میوهخوری که بهقولمعروف آب را هم نمیبرید استفاده کنیم. جواب دادن به تلفن و حتی برداشتن گوشی آن برایمان آرزویی بیش نبود زیرا هنوز قدرت تشخیص و نحوه استفاده بیخطر اکثر ابزار وسایل زندگی آنروزها را که میزان مخاطرات آن کمتر از امروز بود نمیدانستیم. دلیل اصلی توجه والدین آنزمان به فرزندان خود برای آموزش قبل از استفاده فراغت بال بیشتر بود که میتوانستند علاقهمندی وافرتری را در مقابل کودکان خود حتی تا سنین جوانی و نوجوانی ابراز نمایند آنگونه که همسران آینده آنها را هم خودشان انتخاب میکردند تا این زندگی دوام بیشتری داشته باشد. امروز اکثر وصلتها فاقد زیرساختهای لازم برای امنیت اجتماعی است زیرا اگرچه جوانان این مرحله را ازنظر طول زندگی طی کرده و در آغازین سالهای میانسالی تشکیل خانواده میدهند اما پیداست هنوز هم قادر
نیستند روی پای خود بایستند. مفهوم زندگی و بخصوص از نوع مشترک آن را نمیدانند بنابراین نه یک طوفان بلکه بادی موسمی و زودگذر نیز میتواند زیرساختهای فاقد استحکام و امنیت آن را منهدم کند. زن و شوهر هر دو از جامعه پزشکان بودند، همسر ارتودنتیست و شوهر متخصص بیماریهای داخلی، علاوه بر رفاه اجتماعی از شهرت و احترام جامعه چیزی کم نداشتند، تنها به دلیل گرفتاریهای شغلی چند سال اول را در فکر داشتن فرزند به سر نمیبردند. مرد موقعیت شغلی زنی که تشابه با خود او داشت را بهخوبی درک نمیکرد بنابراین ارزش واقعی را در قالب یک همسر برای او قائل نمیشد و تمناهای او را نمیفهمید یا اگر درک میکرد نمیپذیرفت. همهچیز را در شبکههای اجتماعی فراگرفته بود منهای همسرداری که زیربنای آن محبت است. شبها پس از پایان کار در مطب بیشتر به رفاقت بازیهای دوران مجردی میپرداخت و زمانی به خانه برمیگشت که همسرش ساعتها پیش به خواب رفته بود. زن دندانپزشک بود که حرفهای پراسترس و خستهکننده است. پس از اتمام کار در مطب تنها تفریحش پناه به شبکههای اجتماعی و ورود به جرگهها و تیمها و گروههای مختلف بود که بهمرورزمان آثار منفی خود را نشان
میداد زیرا این فضا را در ذهن مجازی میپنداشت و باور نمیکرد در پشت آن واقعیتهای تلخی پنهان باشد! یکی از شبهای ساکت و تنها در پشت این شبکه با خانمی آشنا شد که همدرد تنهاییهای او بود. این آشنایی و چتها ادامه یافت تا جاییکه به ابراز اسرار خصوصی خانوادگی کشیده شد. نام مستعار این زن سیمین و طرف مقابل او که بعدها معلوم شد شوهر این زن است که در قالب ID خود را بهعنوان یک زن جا زده فریبا نام داشت. شوهر یعنی همان پزشک متخصص بیماریهای داخلی در یک مقطع حساس به پسورد همسر خود یعنی خانم دکتر ارتودنس دستیافته و متوجه میشود که سیمین نام مستعار همسر اوست. بازی را ادامه میدهند درحالیکه هر دو از همسران خود و از بیمهریشان شاکی هستند. فریبا یا همان آقای دکتر از سیمین میپرسد اوقات بیکاریش را چگونه میگذراند و خانم دکتر در عین صمیمیت اعتراف به روابط نامشروع با بعضی از بیماران خود میکند، آقای دکتر در قالب فریبا از سیمین میخواهد تا برای پی بردن به سلیقه او عکس خودش و افرادی که با آنها ارتباط نامشروع دارد را در فایل او بگذارد و این اتفاق بهراحتی میافتد. امروز پرونده شکایت از این خانم که توسط شوهرش تنظیم و تحویل
دادگاه شده مسیر خود را طی میکند تا بر اساس دادخواست شخص مجازی به نام فریبا و موجود حقیقی به نام دکتر که شوهر اوست به جزای گناه خود یعنی رابطه نامشروع برسد! همه این حوادث ناخواسته از عدم آشنایی فرزندان به فرآیند زندگی مشترک سرچشمه میگیرد که میتواند طرفین را قانع کند اگر نیازمند و ناچار به استفاده از فناوریهای جدید هستند چهبهتر که حداقل زن و شوهر از پسوردهای هم و خانمها از دخترانشان و آقایان از فرزندان پسر مطلع باشند تا با اینگونه معضلات تنش برانگیز روبرو نشوند. حادثه تأسفبار یکی از دبیرستانهای تهران نتیجه همین بیتوجهیها به فضاهای مجازی است که فرزندان در آن غرق میشوند!
ادامه دارد
ادامه دارد