شوخي نكنيد! نابغه‌كجا؟ من كجا؟

بعد از انقلاب يكي از حسن‌هايي كه موسيقي سينماي ايران پيدا كرد، ساخت موسيقي اورجينال براي فيلم بود. البته اين حركت خوبي بود اما هر فيلمي فضاي موقعيت مكاني و زماني خاص خود را دارد و بايد براي آن نيز بودجه در نظر گرفته شود. بودجه موسيقي فيلم «تاراج»٣٥٠ هزار تومان بود كه بايد از آن هزينه دستمزد نوازنده، اجاره استوديو و... نيز پرداخت مي‌شد و در آخر نيز چيزي براي من باقي نمي‌ماند جز ١٥ الي ٢٠ هزار تومان. اينجا است كه همان عشق و علاقه به موسيقي به ميان مي‌آيد و من براي اولين‌بار در موسيقي فيلم ساختم و نتيجه آن چيزي شد كه در حال حاضر نيز مي‌توانم به آن اشاره كنم.

بعد از انقلاب يكي از حسن‌هايي كه موسيقي سينماي ايران پيدا كرد، ساخت موسيقي اورجينال براي فيلم بود. البته اين حركت خوبي بود اما هر فيلمي فضاي موقعيت مكاني و زماني خاص خود را دارد و بايد براي آن نيز بودجه در نظر گرفته شود. بودجه موسيقي فيلم «تاراج»٣٥٠ هزار تومان بود كه بايد از آن هزينه دستمزد نوازنده، اجاره استوديو و... نيز پرداخت مي‌شد و در آخر نيز چيزي براي من باقي نمي‌ماند جز ١٥ الي ٢٠ هزار تومان. اينجا است كه همان عشق و علاقه به موسيقي به ميان مي‌آيد و من براي اولين‌بار در موسيقي فيلم ساختم و نتيجه آن چيزي شد كه در حال حاضر نيز مي‌توانم به آن اشاره كنم.
متاسفانه موسيقي فيلم در دهه ٦٠ بيشتر با اركستر كوچك و ٤ ويولن، يك آلتو و سولو ضبط مي‌شد؛ حتي درباره صدادهندگي در سريال «سربداران» ساخته فرهاد فخرالديني كه سريالي با آن عظمت است. بايد بگويم كه آن صدادهي اركستر، جوابگوي آن عمق صحنه و دكوراسيون را نداشت و اين از نقاط ضعفي بود كه هميشه من را ناراحت مي‌كرد.
البته آهنگساز تمام تلاش خود را كرده بود تا اركستر فضا را تامين كند و صدادهندگي بيشتري داشته باشد اما هميشه ضرر مادي آن متوجه آهنگساز بود. اين فرهنگ هنوز در تهيه‌كنندگان ما جا نيفتاده بود كه بودجه بيشتري بگذارند تا صدادهندگي بيشتري داشته باشند و به همان شكل قانع بودند. در سال ٦٩ كه دستگاه‌هاي الكترونيك وارد بازار شد، به صدادهندگي موسيقي فيلم نيز كمك كرد. در سال ٦٣ كه «اجاره‌نشين‌ها» و در سال ٦٧ كه «هامون» را كار كردم، با استفاده از ابزار الكترونيك توانستم صدادهندگي بهتر و با لذت بيشتري را به مخاطب القا كنم.
يك بخش بسيار مهم از موسيقي فيلم همين است و اگر صدادهندگي خوبي نداشته باشد، مخاطب بهره كافي را از فيلم نمي‌برد. به ويژه فيلم‌هايي كه موسيقي كمك بسياري به آنها مي‌كند. ما اين مشكل را هميشه در صدادهندگي فيلم‌ها در دهه ٦٠ داشتيم كه با ورود دستگاه‌هاي الكترونيك برطرف شد. البته من نيز به نوعي متهم شدم و برخي دوستان نوازنده مي‌گفتند: «ناصر اين دستگاه‌ها را آورد و ما را از نان خوردن انداخت.» در صورتي كه هدف من اين بود كه تهيه‌كننده را قانع كنم تا بودجه بيشتري براي موسيقي فيلم بگذارد. البته آنها هم استدلال خودشان را داشتند.
در برابر ورود دستگاه‌هاي الكترونيك مقاومت مي‌شد؟
بله، اما اگر آن دستگاه‌هاي الكترونيك نمي‌آمد و استفاده نمي‌شد، در حال حاضر حجم موسيقي‌ فيلم‌هاي ما اينقدر نبود. با همه اين احوالات دهه ٦٠ را مي‌توان با تمام كمبودهايش به عنوان يك دهه شاخص و خوش تاريخ به رسميت شناخت چراكه در دهه ٦٠ موسيقي فيلم‌هايي كه توليد شد بسيار باارزش‌بودند كه يكي از دلايل آن مي‌تواند همان آكوستيك بودن آن باشد چراكه نوازنده زنده با ساز دمده شده بسيار تفاوت دارد.
من وقتي ديدم كه موسيقي الكترونيك آمده و تهيه‌كننده زير بار تامين هزينه اركستر نمي‌رود، شروع كردم به استفاده كردن از موسيقي الكترونيك كه از دهه ٧٠ گه‌گاه از سازهاي آكوستيك هم مي‌گذاشتم اما صدادهندگي آن را با سازهاي الكترونيك انجام مي‌دادم و به اين نكته هم توجه مي‌كردم كه مخاطب چقدر با موسيقي فيلم‌هاي دهه ٧٠ ارتباط برقرار كرده است.
دهه ٦٠ نقطه عطفي براي موسيقي فيلم ايران بود، چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا و از حالتي كه قبل از انقلاب داشت به‌طور كلي مجزا شد و وارد جريان ديگري شد. ما در موسيقي قبل از انقلاب حضور فراوان ترانه را در موسيقي فيلم مي‌بينيم؛ يعني موسيقي ترانه طوري غالب بر موسيقي فيلم شده بود كه آهنگساز هم تم خود را از همان ترانه برمي‌داشت و به عنوان موسيقي متن استفاده مي‌كرد اما اين اتفاق براي موسيقي ترانه كمتر پيش آمد. از آنجا كه شما در هر دو حوزه حضور موفقي داشته‌ايد، درباره حضور ترانه در موسيقي فيلم صحبت كنيد كه آيا اين حضور خوب است و به فيلم و موسيقي فيلم كمك مي‌كند؟
موسيقي به فيلم از جنبه ديدگاه عمق فلسفي عرفاني، هنري و فاخر بودن فيلم كمك مي‌كند اما زماني كه جنبه سرگرمي و فانتزي پيدا كند موافق استفاده از موسيقي نيستم. اين ايده بيشتر از سينماي هند وارد معركه فيلمسازي ما شد. البته تاثير ترانه در فيلم‌‌هاي هندي در ارتباط با سوژه فيلم بود.
اما متاسفانه تهيه‌كننده‌هاي ما استفاده از ترانه در فيلم را به صورت فانتزي درآوردند. زنده‌ياد فردين كه يكي از شاخصه‌هاي ركوردشكن فيلم‌هاي ايراني بود، مدام در فيلم‌هايش ترانه مي‌خواند و اين به جز يك موسيقي بي‌ارزش سرگرم‌كننده‌اي كه فاقد ارزش هنري است هيچ كاركرد ديگري نداشت. اما وقتي در فيلمي مانند «سلطان قلب‌ها» والس معروف انوشيروان روحاني كه ملودي آن هم خوانده مي‌شود مي‌تواند تاثيرگذار باشد و طبيعتا از امتياز بالا و بيشتر هنري برخوردار است. برخي از دوستان در ترانه و سينما، اين ترانه‌ها را ارزشگذاري كردند، مانند آقاي كيميايي در «رضا موتوري» و آقاي امير نادري در فيلم «تنگنا». اين اقدامات قابل تحسين است و تاثير خود را نيز مي‌گذارد اما وقتي جنبه سرگرمي و جنبه وقت پركني داشته باشد كارهاي زايدي است كه متاسفانه در فيلم‌ها پيش مي‌آمد.
با واروژان كارهاي زيادي انجام داديد. به نظر شما او در موسيقي فيلم بهتر بود يا ترانه؟ چه تاثيري در موسيقي فيلم در ايران داشت؟
واروژان يكي از معتقد‌ترين و باوجدان‌ترين كساني بود كه براي فيلم‌ها ترانه كار كرد. او پلي زد به ترانه روز خارج از سينما و ترانه متن سينما كه مي‌توانست در فيلم پخش شود. عملا مي‌بينيم ترانه‌هايي كه مرحوم واروژان كار كرد جزو موسيقي متن هم بود و از جنبه بيروني سينمايي آن هم بسيار موفق بود و مورد پسند قرار
گرفت.
البته خود فيلم هم كمك مي‌كند. اين جور ترانه‌ها قابل قبول و قابل دفاع است و مي‌تواند جايگاهي داشته باشد ولي اينكه ترانه را تبديل كنيد به موسيقي متن، من طرفدار آن نيستم چراكه آنقدر موسيقي متن گستردگي دارد كه با ورود ترانه دست و بال آهنگساز بسته مي‌شود. همانطور كه گفتم ژانر ترانه‌خواني در سينماي ما از سينماي هندوستان وارد شد و مي‌بينيم كه در يك فيلم هندي از ١١٠ دقيقه فيلم بيش از ٧٠ دقيقه آن ترانه است.
در رابطه با موسيقي فيلم امروز ايران اوضاع را چطور مي‌بينيد؟
در ابتدا بايد به اين اشاره كنم كه قطعا نمي‌توانم بگويم در اين چهار دهه گذشته سير صعودي بوده. البته دو دهه اول يعني دهه ٦٠ و ٧٠ به وضوح، سير صعودي را شاهد بوديم و اين در همه ژانرها چه در بازي، چه در كارگرداني و چه در موسيقي فيلم مشخص بود اما بعد از دو دهه دچار سقوط و نقايصي شديم كه همه‌جانبه و ويروس‌وار به سينماي ايران وارد شد. درباره نسل آخري كه در حال حاضر كار موسيقي فيلم را در ايران انجام مي‌دهند بايد بگويم از آنجا كه متاسفانه به دلايل شخصي اكثر فيلم‌ها را نمي‌بينيم و دو سالي است كه به جشنواره‌ها نمي‌روم (چراكه در سال‌هاي اخير سبك‌ها و نگاه‌ها تكراري و غيرعادي بود)، بر همين اساس در حال حاضر درباره موسيقي‌هاي فيلم نظري ندارم و نمي‌توانم بگويم در حال سير صعودي هستيم يا نه. البته مي‌دانم كه متاسفانه در يك جايي متوقف شده‌ايم. من به دنبال سينماي ملي با هويت مي‌گردم تا از بازي خوب، كارگرداني خوب، موسيقي و در نهايت كليت يك فيلم خوب لذت ببرم.
پس اين آسيب را همه‌جانبه مي‌‌بينيد؟
من به خودم اجازه نمي‌دهم كه درباره تمام رشته‌هاي تخصصي سينما اين نظر را بدهم اما وقتي خودم را به عنوان يك تماشاچي فرض مي‌كنم، متوجه مي‌شوم كه من نمونه ديگري از اين فيلم را در جاي ديگري به صورت بهتر ديده‌ام يا اين كاراكتر شخصيتي نيست كه در اجتماع با آن مواجه مي‌شوم.
به عبارت ديگر كاراكتر مصنوعي ساخته شده و مشخص است كه اقتباس شده از يك شخصيت ديگري است. در حال حاضر برداشت‌ از فيلم‌هاي فرنگي در فيلم‌هاي ما ديده مي‌شود و خودساختگي و هويت در فيلم‌هاي ما كمتر شده. خوشبختانه اين موضوع نسبي است اما آن صعودي را كه بايد در سينما داشته باشيم، نداريم. اين روزها خوب و بد با هم در حال وقوع است و آن انرژي واحدي كه همه به سمت صعود برويم در سينماي ايران اتفاق نمي‌افتد.
اگر جوان‌ها علاقه‌مند به ساختن موسيقي فيلم هستند اولين قدم براي فراگرفتن موسيقي فيلم چيست؟
علم چيزهايي را به اثبات رسانده كه آموختن آنها ضرورت دارد و طبيعي است كه بايد براي آن وقت گذاشت و فراگرفت. صحبت يك‌سال و دو سال يا پنج سال هم نيست، مگر اينكه طرف آموخته‌هايش را در كارش نيز نمايان كند و مورد تاييد قرار بگيرد. اما ضرورت بعدي آن استعداد است كه بايد با خلاقيت خود را نشان دهد. چراكه پس از آموزش، تجربه بسيار لازم است و مي‌تواند كمك‌كننده باشد. ما پس از مدرك گرفتن بايد ببينيم به اندازه مدرك، تجربه هم در پشت سر داريم يا نه؟ بعد وقتي آموزش‌هاي لازم را ديديم بايد ببينيم با چه تجربه‌اي مي‌خواهيم از آن استفاده كنيم؟ معتقدم در آموزش هنر به ويژه موسيقي قدم‌هاي بسيار بسيار مثبتي برداشته شده ولي در جمع و در يك نظر جمعي بايد ببينيم به نقطه‌اي رسيده‌ايم كه بتوانيم موسيقي‌مان را به دنيا عرضه كنيم و دنيا بگويد اين موسيقي ايران است و در همه جا پخش شود يا نه؟ جوانان بايداز استعدادهاي خود به خوبي استفاده ‌كنند و جواب اين استعدادها را بگيرند و ارگان‌هايي كه در اين زمينه قدم برمي‌دارند، البته وزارت ارشاد، تمام سعي و كوشش خود را دارد و اميدوارم كه اين كوشش‌ها جواب دهد و ايران ما مانند هميشه سربلند و سبز و پر از روح انساني و بشردوستانه و مدافع صلح و نمونه انسان‌هاي برتر اين كره خاكي باشد. من هميشه به اساتيدم احترام گذاشته‌ام و كاري كردم كه در نزد آنها شرمنده نباشم و حداقل از آنها نمره يك بگيريم. ازتمام افرادي كه به من درجه يك هنري كه برابر با دكتراي موسيقي است اعطا كردند، سپاسگزارم.
داريوش مهرجويي
آقاي چشم‌آذر موسيقيدان برجسته‌اي بود. به نظر من در زمينه موسيقي پاپ و فيلم خيلي موفق بود. كارهايي كه با من انجام داد، عالي بود؛ مثل «هامون»، «اجاره‌نشين‌ها»، «بانو»، «ميكس» و «دختردايي گمشده». در اين فيلم‌ها با من همكاري داشت و خيلي هم كارش خوب بود. ايلنا
مهدي فخيم‌زاده
من با او در فيلم «تاواريش» و سريال «خواب و بيدار» همكاري داشتم. انساني بسيار سخت‌كوش و هنرمندي خوش‌قريحه بود و براي كارش وقت و انرژي مي‌گذاشت. فيلم را مي‌ديد و پس از فكر اوليه و ايده‌پردازي، مي‌نشست و بحث مي‌كرد تا به نتيجه بهتري برسد. اگرچه چشم‌آذر در زمينه موسيقي پاپ هم قبل از انقلاب فعال بود، اما در دهه ٦٠ با ورودش به عرصه ساخت موسيقي فيلم بود كه با او و آثارش آشنا شدم و سال‌هاي بعد هم با آلبوم‌هايي چون «باران عشق» توانست انبوهي از مخاطبان را به نوعي تازه از موسيقي در ايران جذب كند. خبرآنلاين
منبع: روزنامه اعتماد

ارسال نظر