زادروز نعمت الله آغاسی؛ لالهای در لب کارون
لاله زار را با او میشناختند، نمادش بود، سرشناستر از داوود مقامی، حسن شجاعی، جواد یساری، عباس قادری و بسیاری دیگر. انگار آمد تا طعنه بزند به خوانندگانی که کافههای مجلل، پاتوق شان بود، لاله زار را تبدیل کرد به مرکز موسیقی مردمی.
لاله زار را با او می شناختند، نمادش بود، سرشناستر از داوود مقامی، حسن شجاعی، جواد یساری، عباس قادری و بسیاری دیگر. انگار آمد تا طعنه بزند به خوانندگانی که کافه های مجلل، پاتوق شان بود، لاله زار را تبدیل کرد به مرکز موسیقی مردمی.
رادیو و تلویزیون ملی ایران تا مدت ها اجازه پخش آهنگ های خوانندگانش را نمی داد اما به دستان مردی از دزفول، مردم عشق موسیقی را سُر دادند به کافه های لاله زار؛ نعمت الله آغاسی. شد اولین خواننده لاله زاری که رادیو و تلویزیون، صدایش را پخش کرد. با همان پای شَل، کشان کشان می رفت روی صحنه، دستمال سفیدش را در هوا می چرخاند و مردم را سرِ ذوق می آورد. دوستش داشتند، با همان قیافه شهرستانی، ابروهای به هم پیوند خورده و موهایی که انگار هیچ وقت رنگ شانه را ندید.
نعمت الله آزموده مشهور به آغاسی 29 تیر 1318 به دنیا آمد، پدرش اهوازی بود و مادرش دزفولی، یک بچه اصیل جنوبی، بوی شرجی را با خود به تهران آورد، «لب کارون»اش بمبی بود که در آسمان موسیقی ایران ترکید، هنوز که هنوز است زمزمه اش می کنند و از یاد نمی برندش. آهنگ های ماندگار زیادی داشت که هر کدام بارها و بارها توسط خوانندگان سرشناس موسیقی پاپ بازخوانی شد. محبوبیتش اعجاب انگیز بود، شاید فراگیرترین نام موسیقایی سال های پیش از انقلاب، حتی آهنگسازان نامداری که کافه های لاله زار را در کلاسِ خود نمی دیدند، بدشان نمی آمد آثارشان را با صدای آغاسی به گوش مردم برسانند.
شاهد مثالشان اسفندیار منفردزاده است، آهنگ فراموش نشدنی «جمعه» را ساخت، آهنگی با ترانه ای خاص که با صدای مرحوم فرهاد مهراد ضبط شد، منفردزاده میخواست اثر ویژه اش بیشتر شنیده شود، خواننده زن مشهور آن سال ها «جمعه» را دوباره خواند اما حتی شهرت و محبوبیت او نیز ارضایش نکرد، به سراغ مرحوم ناصر تبریزی رفت، آهنگسازی که با آغاسی همکاری می کرد، منفردزاده قصد داشت «جمعه» را با صدای خواننده لاله زاری ضبط کند چون می دانست هیچ کس به اندازه او در قلب مردم راه ندارد، هر چند به دلایلی این اتفاق رخ نداد.
به سبک خیلی از خوانندگان مشهور آن زمان، راهش به سینما باز شد، مرحوم منوچهر نوذری دعوتش کرد شانسش را در هنر هفتم هم امتحان کند، هشت فیلم بازی کرد، فیلم هایی که شاید از جنبه هنری حرفی برای گفتن نداشتند اما نام آغاسی کافی بود تا مردم صف ببندند جلوی باجه های بلیت فروشی، عشق شان شنیدن صدایش بود وقتی چشمانش را می بست و آواز سر می داد.
بعد از انقلاب به سرنوشت بسیاری از هم صنفانش دچار شد، نگذاشتند بخواند و برود روی صحنه، مثل حبیب محبیان، مثل ناصر ملک مطیعی و مثل محمدعلی فردین. دو سال مانده بود به رفتنش، مجوز گرفت، سال 82 آخرین کنسرتش را برگزار کرد، دقیقا همان جایی که کارش استارت خورد؛ تئاتر پارس در لاله زار. استقبال، وصف نشدنی بود، مردم، لاله زار را بستند؛ اتفاقی که به معنای ممنوعیت دوباره آغاسی بود.
اطرافیانش می گفتند مرد با دین و ایمانی بود و نماز سرِ وقتش ترک نمی شد، چند سال آخر عمرش رفت کرج، همان جا ماند و در غربتِ خانگی درگذشت. در آخرین روزها هیچ شباهتی به یکه تاز صحنه ها نداشت، با عینک ته استکانی و لب های چروکیده، زل می زد به روبرو اما انگار نمی دیدت، 14 آبان 1384، سکته مغزی از پای درش آورد. مردم اما برایش سنگ تمام گذاشتند، با شکوه هر چه تمام تر بدرقه اش کردند، استقبالی عظیم تر از روزهایی که پای سِن برایش کف می زدند و هورا می کشیدند. در اوج محبوبیت و شهرت هم مردمی بود، می دانست دنیا به او وفا ندارد وقتی می خواند «بتراش ای سنگ تراش، سنگی از معدن درد بهر مزارم بتراش»، تراشیدند برایش، گذاشتند روی تنِ زیر خاک رفته اش در امامزاده طاهر کرج، دور از هیاهوهای تهران.
منبع: روزنامه همدلی - مهدی فیضیصفت