مسئولیت، الهام و آیینه؛ روایت‌های روزمره در دو اثر اخیر محمدحسن مردانی

گفت‌وگو با نویسنده مجموعه‌های «تب برف» و « مثل کف دست»

مسئولیت، الهام و آیینه؛ روایت‌های روزمره در دو اثر اخیر محمدحسن مردانی

محمدحسن مردانی، نویسنده‌ای که با دو مجموعه داستان «تب برف» و « مثل کف دست» در کانون توجه ادبیات امروز ایران قرار گرفته، از آن دست نویسندگانی است که جهان داستانی‌اش با تجربه‌های فردی و دغدغه‌های اجتماعی پیوند خورده است. در آثار او، از کرونا تا سفر اربعین، از اردوهای جهادی تا روایت‌های روزمره انسان‌ها، داستان‌ها با نخی نامرئی اما منسجم به هم متصل می‌شوند. در این گفت‌وگو، مردانی از نخ تسبیح آثارش، جایگاه آیینه به‌عنوان نماد اصلی، الهامات الهی، فرآیند نوشتن و ظرفیت داستان کوتاه برای بازنمایی دغدغه‌های اجتماعی سخن می‌گوید.

مسئولیت، الهام و آیینه؛ روایت‌های روزمره در دو اثر اخیر محمدحسن مردانی

اصفهان امروز_شهرزاد فلاح: محمدحسن مردانی، نویسنده‌ای که با دو مجموعه داستان «تب برف» و « مثل کف دست» در کانون توجه ادبیات امروز ایران قرار گرفته، از آن دست نویسندگانی است که جهان داستانی‌اش با تجربه‌های فردی و دغدغه‌های اجتماعی پیوند خورده است. در آثار او، از کرونا تا سفر اربعین، از اردوهای جهادی تا روایت‌های روزمره انسان‌ها، داستان‌ها با نخی نامرئی اما منسجم به هم متصل می‌شوند. در این گفت‌وگو، مردانی از نخ تسبیح آثارش، جایگاه آیینه به‌عنوان نماد اصلی، الهامات الهی، فرآیند نوشتن و ظرفیت داستان کوتاه برای بازنمایی دغدغه‌های اجتماعی سخن می‌گوید.

روح مجموعه و نخ تسبیح داستان‌ها

 «تب برف»؛ روایت مسئولیت اجتماعی

مردانی گفت: هر کتاب روحی دارد که بر مجموعه داستان حاکم است. در تب برف، این روح اخلاق و انسانیت است و رشتهٔ اتصال داستان‌ها همان حس مسئولیت اجتماعی است. وقتی انسان‌های مختلف را مرور می‌کنیم، آنها نمادهای ایفای نقش انسانی برجسته هستند. هر فرد مسئولیت اجتماعی ویژه‌ای را بر دوش دارد که در بزنگاه‌های تاریخی نقش خودش را ایفا می‌کند.

وی افزود: وقتی سراغ داستان‌های مربوط به کرونا می‌رویم، با انسان‌هایی مواجه هستیم که در فراگیری یک بلای بزرگ، آستین همت بالا زده و به کمک دیگران می‌شتابند. در داستان‌های اردوهای جهادی، گروهی از انسان‌ها آرامش و آسایش خود را رها می‌کنند و راهی روستاها و شهرهای دورافتاده می‌شوند تا رنج و مشقت را به جان بخرند در پی آبادی روستا و خطه‌ای دورافتاده 

و در سفر اربعین، هرچند شوروشوق زیادی وجود دارد، اما مشقت و سختی آن دوچندان است که آنها سختی‌ها را بادل‌وجان می‌پذیرند. همه این‌ها جلوه‌ای از ایفای مسئولیت اجتماعی است که مجموعه تب برف روایت می‌کند.

آیینه؛ نمادی چندلایه

آیینه در « مثل کف دست»

این نویسنده جوان ادامه داد: آیینه برای من فقط یک شیء روزمره نیست. آیینه ظرفیت نمادین بالایی دارد و از ادبیات دینی گرفته تا فولکلور و قصه‌های جهانی، همیشه موردتوجه بوده است. آیینه در ادبیات دینی ما هم به بسیار تکرار شده همان طور که در حدیث نبوی ذکر شده 

 المومن و مرآه ا لمومن

 او، مؤمن را آیینهٔ مؤمن می‌دانند.

نویسنده کتاب مثل کف دست اظهار کرد: ما در ادبیات کهن دنیا هم نمی‌توانیم از نقش آیینه در داستان‌ها وافسانه ها بگذریم و این مصداق جادوگری که در کودکی همه قصه آن را شنیدیم که با نگاه در آیینه می‌گفت من زیبا تر هستم یا سفیدبرفی قصه کودکانه که همه ما شنیده‌ایم.

مردانی سپس ادامه داد: 

 در داستان‌ها و افسانه‌ها آیینه وسیله‌ای برای دیدن زیبایی و زشتی یا حتی آیینه بینی و پیش‌بینی آینده است.

او تأکید کرد: «آیینه ویژگی‌های انسانی را بازتاب می‌دهد؛ صریح است و پرده‌پوشی ندارد. زلال و شفاف است، اما در برخی مواقع کدروزنگار بسته می‌شود و حقیقت را تحریف می‌کند؛ درست مانند انسان‌هایی که روحشان را ازدست‌داده‌اند یا از اخلاق فاصله گرفته‌اند. آیینه می‌تواند بزرگ‌نمایی کند، کوچک‌نمایی کند و گاهی حتی به‌واسطه‌ی باورهای عامه یا جادو، ماهیت شیطانی پیدا کند. به همین دلیل، آیینه در کتاب مثل کف دست نقش نمادین و مرکزی دارد.»

الهام و خلقت ادبی

مردانی گفت: هر کسی که دست به خلق اثر می‌زند، همراه با یک روح الهی و عنایت ویژه است. ویژگی خلق که از خالق به انسان ارث رسیده همان‌طور که خداوند گفت من در روح انسان دمیدم هر نویسنده‌ای بخشی از این الهام را دریافت می‌کند. این الهام می‌تواند از خواب بیاید، از تجربه‌ای زیسته یا حتی از خواندن اثر دیگری. خداوند گاهی مضمون را مستقیم عرضه می‌کند و گاهی با خواندن آثار دیگر، مسیر خلق را می‌نمایاند.

وی افزود: «کسانی که با زلالی و شفافیت وارد قلم‌زدن می‌شوند، بهتر می‌توانند لطف الهی را در آثارشان منعکس کنند. همان‌طور که بسیاری از بزرگان ما هنگام قلم‌به‌دست‌گرفتن با وضو و طهارت مشغول می‌شدند.

 مردانی ادامه داد: درست مثل استاد فرشچیان که با الهام‌گرفتن تابلو عصر عاشورا و ضامن آهو و عروج را نقاشی می‌کرد، نویسنده‌ای که پاک و متمرکز باشد، اثرش نیز خالص‌تر و اثرگذارتر می‌شود.»

ادبیات در رسانه‌های نوین

او ادامه داد: امروز برای این‌که هنر و ادبیات استمرار داشته باشد، باید کاربردی و قابل‌انتقال به قالب‌های جدید باشند. داستان‌ها باید قابلیت تبدیل به پادکست، فیلم کوتاه و انیمیشن داشته باشند تا شمول مخاطب افزایش یابد. این روزها مخاطب می‌تواند در خودرو، حین ورزش یا انجام کارهای روزمره، داستان را بشنود و تجربه کند. چنین امکانی، تأثیر و دسترسی بیشتری به آثار می‌دهد.

حقیقت و دروغ در آیینه

مردانی تأکید کرد: آیینه گاهی حقیقت را نشان می‌دهد و گاهی دروغ. وقتی زلال است، شفافیت و حقیقت را بازتاب می‌دهد، اما اگر کدر شود یا ماهیتش تغییر کند، ممکن است واقعیت را تحریف کند. این درست مانند انسان‌هاست؛ خیر و شر همواره در کنار هم بوده‌اند و جامعه امروز نیز از این قاعده مستثنی نیست. در آثار من، آیینه بازتاب جامعه و انسان‌های معاصر است.

کوشش و جوشش در نوشتن

او گفت: ایده‌ها لحظه‌ای و فرّار هستند و ممکن است در موقعیت‌های مختلفی مثل زیر دوش یا پیاده‌روی به ذهن برسند. اگر همان لحظه ثبت نشوند، از دست می‌روند؛ بنابراین نویسنده باید همیشه آماده باشد و در کنار جوشش الهام، عادت نوشتن منظم داشته باشد. کوشش و الهام دو بال خلق اثر هستند.

ظرفیت داستان کوتاه برای مسائل اجتماعی

مردانی افزود: داستان کوتاه به دلیل چابکی و صراحتش، می‌تواند حس حساسیت و تعامل با مسائل اجتماعی را سریع‌تر ایجاد کند. رمان گستردگی و عمق دارد، اما داستان کوتاه مخاطب بیشتری جذب می‌کند و سریع‌تر به رسانه‌های مختلف منتقل می‌شود. برای نویسندگان جوان، داستان کوتاه بهترین نقطه شروع است تا بعدها صاحب آثار بلند و فاخر شوند.

 «تب برف» و « مثل کف دست»؛ نمادهای روزمره

وی گفت: من در انتخاب نمادها، سراغ زبان عامه و ضرب‌المثل‌ها رفته‌ام. تب برف به معنای گذرا بودن و احساس مسئولیت‌ها ومثل کف دست به معنای روزمرگی و انتخاب‌های انسانی است. این نمادها امکان خلق روایت‌های استعاری و متنوع را فراهم می‌کنند و مخاطب را با جهان داستانی پیوند می‌دهند.

تعادل میان زبان ساده و لایه‌های معنا

مردانی تأکید کرد: یکی از تلاش‌هایم این بوده که زبان ساده و روان باشد، اما خالی از لایه‌های طنز و نقد اجتماعی نباشد. مردم اصفهان به طنازی در شهرهای ایران شهره هستند در کوچه و بازار به همین شیوه، ساده و شیرین صحبت می‌کنند و درعین‌حال کنایه و طنازی دارند. این همان الگویی است که در آثارم به کار گرفته‌ام.

نسبت با سنت و میراث داستان‌نویسی

او گفت: نویسنده باید جهان‌ها و زبان‌های مختلف را تجربه کند تا به سبک و جهان‌بینی خودش برسد. بهره‌گیری از آثار بزرگان مثل گلشیری و ساعدی تقلید نیست، بلکه ادامه‌دادن مسیر آنان و استفاده مؤثر از میراث‌شان است.

نخ تسبیح دو کتاب

این نویسنده اظهار داشت: آنچه تب برف و مثل کف دست را به هم پیوند می‌دهد، مواجهه انسان با رویدادهای زندگی و انتخاب‌هایی است که سرنوشت فردی و جمعی را شکل می‌دهند. هر انتخاب درست، مسیر متفاوتی ایجاد می‌کند و همین نخ تسبیح، پیوند دو اثر است.

مردانی گفت: آثار من دعوتی است به بازاندیشی در انتخاب‌هایمان و ایفای مسئولیت اجتماعی. تب برف و کف دست‌تنها روایت‌های روزمره نیستند، بلکه آیینه‌ای از جامعه و انسان هستند، با الهام از گذشته، آموزه‌های دینی و فرهنگ عامه. 

مردانی در پایان تأکید کرد: هر اثر داستانی مانند آیینه‌ای است که بخشی از جهان و انسان را بازتاب می‌دهد. ما با قلم خود تنها روایت نمی‌کنیم؛ بلکه به دیگران امکان می‌دهیم خود و جهانشان را ببینند. امیدوارم خواننده پس از تجربه این داستان‌ها، نه‌تنها لذت ببرد، بلکه با حس مسئولیت و دقت بیشتری به زندگی و انتخاب‌هایش نگاه کند و دریابد که هر تصمیم، حتی کوچک، توانایی شکل‌دادن به مسیر زندگی و آینده جامعه را دارد.

 

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار