پاتوق انقلابیها در منزل آیتالله خادمی بود
منزل آیتالله خادمی مرکز اطلاعرسانی و اخبار اصفهان شده بود. درواقع آتشی از جنس بچههای انقلابی در منزل ایشان شعلهور شد
مصطفی خلیل اکبر از بازاریهای قدیم و فعالان انقلاب در اصفهان است. اوایل انقلاب رساله امام را در اختیار مردم قرار میداد و پسازآن اعلامیههای ایشان را: «هر شب اعلامیههای امام به دست ما میرسید و ما روزانه آنها را پخش میکردیم.» تا اینکه یک روز خلیل اکبر و دیگر دوستان مطلع میشوند یک آمریکائی به هتل عباسی آمده که برای اصفهان برنامه بچیند و با نقشههای خود اصفهان را از اسلام منحرف سازند: «پس از شنیدن این جریان با دوستان انقلابی به سمت هتل عباسی رفتیم و هرکس چیزی بهعنوان سلاح با خود آورده بود؛ اما بچهها عجله کردند و یکی از شیشههای بنزین بیرون هتل عباسی وسط خیابان به زمین خورد و آتش گرفت و آنقدر آتش شعلهور شد که برنامه ما طبق نقشه پیش نرفت و سرانجام ساواکیها تعدادی از افراد را دستگیر کردند.» فردای آن روز، یکدفعه در بازار سروصدایی بالا میگیرد که ساواک در حال دستگیری بزرگان شهر است. آیتالله طاهری دستگیرشده و قرار است آیتالله خادمی هم دستگیر شود: «پس از شنیدن این اخبار، به همه بازاریها گفتیم بازارها و مغازهها را تعطیل کنند. حدود 200 نفر شدیم، در بازار دوری زدیم و پس از دیدن چند تن از طلبهها و دوستان به پیشنهاد آنها به سمت مدرسه صدر رفتیم و سپس گفتند به خانه آیتالله خادمی برویم.» جمعیت به سمت خانه آیتالله خادمی درحرکت است، مردم در مسیر هم به جمعیت اضافه میشوند: «از چهارراه تختی رد شدیم. من دقیقاً نمیدانستم خانه آیتالله کدام است. بهسرعت جلوتر از جمعیت داخل کوچه شدم و از همسایهها خانه را پرسیدم. برگشتم و خودم را به جمعیت رساندم و با آنها به سمت خانه آمدم. آیتالله خادمی
در راهرو خانه بودند گویا میخواست برای تدریس به مدرسه صدر برود. گفت چه شده؟ گفتیم آیتالله طاهری را دستگیر کردند و مردم میخواهند تحصن کنند. آیتالله خادمی فرمود صبح آقای پرورش با من تماس گرفت و گفت آیتالله طاهری را آزاد میکنند. گفتیم این اتفاق نمیافتد و سپس سیل جمعیت وارد خانه شدند.» تحصن آغاز میشود و کسانی که در صدر قرار دارند موظف میشوند آسایش تحصنکنندگان را فراهم کنند: «حاجآقا مزیدیان که حکم پدر را برای ما داشت به ما گفت مردم نیاز به غذا و آسایش دارند، باید امکانات لازم را فراهم کنید. من و چند نفر دیگر در مسجدهای مختلف دو چادر پیدا کردیم و در حیاط منزل زدیم تا آفتاب مردم را اذیت نکند. چند نفر هم به دنبال نان و پنیر و... رفتند.» بدین ترتیب منزل آیتالله خادمی پاتوق انقلابیها شد و در آنجا برنامهریزیها و اخبار و اطلاعات مهمی ردوبدل شد: «از فردای آن روز مجالس سخنرانی برپا بود. آقای سالک و مابقی افراد آمدند. هرروز جمعیت بیشتر میشد. در منزل آیتالله خادمی آتشی از جنس بچههای انقلابی ایجاد شد. درواقع بهنوعی مرکز اطلاعرسانی و اخبار اصفهان شده بود.» برای خلیل اکبر هنوز هم بعد از گذشت چندین سال یادآوری این خاطرات دردناک است و با گفتن آنها صحنهها برایش تداعی میشود و چهارستون بدنش میلرزد. خودش معتقد است تشریح آن زمان خیلی سخت است: «دو ماه قبل با برادرم شهید رضا به نجفآباد رفتیم تا روز 15 خرداد را تعطیل کنیم. در ورودی مسجد نجفآباد ساواک ما را دستگیر کرد و بهقدری شکنجه داد که تا یک هفته در خانه بودم. در زمان تحصن یک روز بعدازظهر من همان مأمور ساواک را در کوچه آیتالله خادمی دیدم و شناختم. به برادرم شهید رضا گفتم این همان ساواکی است. یکییکی به همدیگر گفتیم. ساواکی متوجه شد و فرار کرد اما جمعیت به دنبال او دویدند و وسط کوچه پیراهن او را گرفتم. کلت او و کارت ساواکش را درآوردیم، همهمهای به پا شد. آیتالله خادمی گفت کارت و کلتش را بگیرید و بگذارید برود.» اما داستان به همینجا ختم نمیشود و فردای حادثه در موقع شب، نیروهای نظامی دورتادور خانه را محاصره و بهشدت تیراندازی میکنند: «ما هیچگونه سلاحی نداشتیم و آنها هم یکسره تیراندازی میکردند. من در حیاط منزل بودم و عدهای از مردم روی پشتبام بودند. برادرم اکبر هم روی پشتبام بود که گلولهای به گردنش اصابت کرد. مردم خانه به خانه او را از پشتبامها جابه جا کردند و با ماشین یکی از همسایهها او را به بیمارستان بردند که خدا را شکر زنده ماند.» خلیل اکبر از شهادت دوستانش غبطه میخورد: «آنقدر تیراندازی کردند که دو نفر شهید شدند. اولین شخصی که در منزل آیتالله خادمی شهید شد، آقای نم نبات بود. هنگامیکه تیراندازیها تمام شد مردم کمکم متفرق شدند.» انقلابیهایی چون خلیل اکبر ادعایی ندارند، فقط امید دارند که این توشهها که جز برای رضای خدا نبوده موردقبول حق قرار گیرد و خوشحالاند که نظام اسلامی بر کشور ما سایه افکنده: «درست است بیکاری، ناراحتی، مشکلات اقتصادی و مسائل بسیاری وجود دارد امام مهم این است که نظامی اسلامی داریم و باید نارساییها و مشکلات را تحملکنیم. فقط امیدوارم مسئولانمان انسانهای پاک و متدین باشند که مردم هم رضایت داشته باشند.»