عقیلی؛ روایتی از سالهای دور هنرستان هنرهای زیبا
سید عباس عقیلی، استاد نقاش و از پایهگذاران موزه هنرستان هنرهای زیبا از خاطرات کودکی و تحصیلش در این هنرستان میگوید، زمانی که با مدیریت عیسی بهادری هنرستان هنرهای زیبا تأثیر عمیقش بر هنرهای تجسمی اصفهان و حتی ایران گذاشت که هنوز آنگونه که باید مورد بررسی تاریخی و ثبت و ضبط قرار نگرفته است.
لیلا شهبازیان/اصفهان امروز: سید عباس عقیلی از چهرههایی است که نامش با هنرستان هنرهای زیبای اصفهان گره خورده است. خانهای که دوره کودکی او در آن گذشت حدود 600 متر بود که سه طرف آن ساخت داشت. یکطرف این خانه، خانواده آنها زندگی میکرد، یکطرف خانواده عمویش و طرف دیگر ساختمان هم خانواده عمه پدریاش. استثنائا ازارههای پایین اتاق زندگی آنها نقاشی شده بود و شکل و شمایل شاهنامهای، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا بر آن نقش بسته بود. دیدن این نقش و نگارها، نخستین بارقههایی بود که راه او را به سوی هنر و نقاشی روشن کرد و بر شکلگیری ذائقه هنریاش تأثیرگذاشت. همچنین اصفهان که دیدن هرروزه گنبدها و منارههای فیروزهای رنگش بهخودی خود این ذوق هنری را تقویت میکرد.
او پنجشش ماهی به مکتبخانهای رفت که طرف کوچه قزوینیها بود. بعد درس و تحصیلش را در کلاسهایی که در پرورشگاه نزدیک خانهشان برگزار میشد، ادامه داد. «نقاشی از درسهای ابتدایی ما بود و رسمهای هندسی هم داشت. کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم که معلم روی تختهسیاه، شکلهای هندسی میکشید و ما هم روی کاغذهای شطرنجی آنها را میکشیدیم و رنگ میکردیم. چندباری که من بسیار مرتب رنگ کردم، خانم ژیانی، معلممان خوشش آمد و گفت که تو خیلی علاقمند به نقاشی هستی و یکچیزی مثل روزنامه دیواری به من دادند که باعث تشویق بیشتر من شد.»
قصه باز شدن پای این هنرمند نقاش به هنرستان هنرهای زیبا نیز شنیدنی است. «یک روز رفتم پیش مرحوم پدرم که دروازه دولت بود، دوستی داشت به اسم مرحوم حاجآقا مصطفی روضاتی که از روضاتیهای چارسوق شیرازیها بود. گفت من یک دوستی دارم که در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان کار میکند، برو ببین میتوانی بروی هنرستان؟ رفتم هنرستان و ثبتنام کردم. یکی دو نفر از دوستان دیگر هم به تبعیت از من آمدند هنرستان. یکی از دوستانم را که میخواست در رشته نقاشی تحصیل کند در رشته نجاری ثبتنام کردند. ظهر که آمد گفتم که باید میآمدی رشته نقاشی و او گفت که الآن میروم و پروندهام را میگیرم و میآیم رشته نقاشی. پروندهاش را ندادند، به او گفتم بیا برویم پیش آقای بهادری، مدیر هنرستان. رفتیم و مرحوم بهادری به مستخدمش پرویز گفت که برود و پرونده را بگیرد و برایش بیاورد. حالا دوستم رضا شادزی یکی از بهترین نقاشان است.»
از ساختمان هنرستان گرفته تا استادان و هنرجویان آن، دنیایی از خاطره برای او بهجامانده که هرلحظه به ذهنش هجوم میآورند و او از آنها میگوید. کلاس نقاشی هنرستان، از آن کلاسهایی بود که بسیار خواهان داشت؛ بیشتر از همه کلاسها. عقیلی میگوید: «دورهای که من به هنرستان رفتم در کلاس نقاشی پنج نفر بودیم؛ رضا شادزی، حشمت ا... بهزادی، مرحوم منوچهر الهیاری، مرحوم منصور کورنگی و من. برای کلاسهای تئوری هنرجویان رشتهها و سالهای مختلف در یک کلاس جمع میشدند. زبان انگلیسی، ادبیات فارسی، تاریخ صنایع، پرسپکتیو، شیمی و تاریخ کلاسهای تئوری بودند. مرحوم محمد الفت، معلم تاریخ ما بود. کتاب «بینوایان» از ویکتور هوگو را میآورد سر کلاس و برای ما میخواند. مرحوم کَهَنگی هم معلم ادبیات فارسیمان بود؛ مردی محترم، دنیادیده، شوخ و بذلهگو. اینها در رفتار و زندگی من بسیار اثر داشت. ولی در کلاس تاریخ صنایع و درس پرسپکتیو، معلم از روی کتاب برایمان میخواند. هر دو را آقای ابوعطا تدریس میکرد. شیمی را یک دورهای دکتر صهبا درس میداد و این آخریها دکتر علی بلوریان، متخصص قلب و از پزشکان حاذق اصفهان که خدا عمر طولانی به او بدهد. کلاسهایی که پنجرهشان رو به ایوان ستوندار باز میشد، ضلع جنوبی هنرستان محل کلاسهای تئوری ما بود. کلاسهای عملیمان هم خیلی دوستانه، بیغلوغش و مثل مکتبهای قدیمی بود. یک دانشآموز 12 ساله که تازهوارد هنرستان شده با یک هنرجوی 18 ساله که میخواست دیپلم بگیرد، همه باهم در یک کلاس کار میکردیم.»
بخشی از خاطرات این هنرمند نیز مانند همه هنرآموزان قدیمی هنرستان هنرهای زیبای اصفهان به بازدیدهای بسیار مقامات عالیرتبه کشور و شخصیتهای فرهنگی، هنری و سیاسی برجسته دنیا بازمیگردد. استاد نقاش میگوید: «خودم شاهد بودم که دومرتبه محمدرضا پهلوی به هنرستان آمد و سه مرتبه فرح دیبا، یکمرتبه مارشال ایوب خان از پاکستان، ملک حسین پادشاه اردن، رادها کریشنان از هند، ولیعهد ژاپن آگی هیتو و پادشاهان بلژیک و دانمارک به بازدید هنرستان آمدند. از طرفی کمکهزینه تحصیلی هم میدادند. هر مدرسه یک پرچم ساده داشت اما تنها پرچمی که یکتخته شاسی را روی پرچمش نقاشی کرده بود و با رنگ نوشته بود هنرستان هنرهای زیبا و جلوی صف رژه مراسم میرفتیم پرچم هنرستان بود. سؤالبرانگیز بود و باعث جذب به هنرستان میشد.»
از دوره دوم هنرستان که دستش راه افتاده بود به کار کردن، یک کتاب نقاشی روسی از کارهای شیشکین خرید و نقاشیهایی با آبرنگ و رنگهای گواش میکشید، قاب میکرد و میگذاشت پشت ویترین مغازه نعمت الهی در میدان مجسمه که کانون هنر نام داشت. سه، چهار روز طول میکشید تا مشتری تابلو را با قیمت 70 تومان که آن زمان پول زیادی بود، بخرد.
عقیلی حدود سال 40 از هنرستان فارغالتحصیل شد. بعد از فارغالتحصیلیاش، وضع بازار کار بسیار بد بود. «همزمان با فارغالتحصیلی ما، در تهران دانشکده هنرهای تزیینی راه افتاد و ما سه چهار نفر از دوستان برای شرکت در کنکور و ادامه تحصیل به تهران رفتیم. کنکور در یکخانه استیجاری در چهارراه پهلوی (ولیعصر کنونی)، کوچه هوشنگی برگزار شد. 40، 50 نفر بودیم. طراحی، حجم شناسی و یک طرح تخیلی بخشهای کنکور ما بود. گفتند روی جلد این صفحات موسیقی یکچیزی طراحی کنید که من ترانه قایقران از عباس مهرپویا را کشیدم. درنتیجه کنکور ما را رد کرده بودند؛ آزمون عملیمان خوب بود اما آزمون تئوریمان صفر شده بود. علت را که جویا شدیم، متوجه شدیم که در اصفهان به ما تاریخ صنایع درس میدادند و در تهران تاریخ هنر را. گفتیم چه کنیم و چه نکنیم؟ و رفتیم اداره کل هنرهای زیبا در میدان بهارستان، روبه روی مجلس، پیش رئیسکل که «آقای پهلبُد» بود. از مدیرکل آموزش هنر که «پورمند» نام داشت، وقت گرفتیم. سر راه که آقای پهلبد میآمد گفت سریع یک فکری برای اینها بکن. مهندس هوشنگ کاظمی، رئیس دانشکده بود. موافقت کردند که ما به شکل مستمع آزاد برویم سر کلاسها. مدتی رفتیم و من حس کردم که دارم وقتم را تلف میکنم. دو نفر از بچههای قبل از ما، آقایان رفیعی و کرباسیون و آقای شادزی که همکلاسی و دوستم بود ماندند و من آمدم بیرون. دنبال کار میگشتم، دو کانون تبلیغاتی پیدا کردم که اسم یکیشان کانون تبلیغاتی پولکو بود در لالهزار. این کانون، روی جلد مجله خواندنیها را طراحی میکرد و من آنجا مشغول به کار شدم. یک هفته کار میکردی و 400 تومان که خیلی پول بود گیرت میآمد.»
وضع بازار کار در تهران هم بد شده بود تا اینکه یکی از دوستان صمیمی عقیلی خبر آورد که استاد بهادری سه نفر از فارغالتحصیلان هنرستان را برای استخدام انتخاب کرده که یکیشان او بود. «آمدم اصفهان و رفتم پیش مرحوم بهادری و او گفت که میخواهد مرا بگذارد مسئول موزه هنرستان هنرهای زیبا. یکی از آن دو نفر را هم گذاشت برای انبارداری و یکی را هم برای دبیرخانه. یک سری اختیاراتی داد که تزیینات و چیدمان موزه را عوض کنم و اصرار کرد که باید زبان انگلیسی بدانم. آن زمان، انجمن ایران و آمریکا و شورای فرهنگی بریتانیا در اصفهان زبان آموزش میدادند. من به انجمن ایران و آمریکا در خیابان عباسآباد رفتم. در هنرستان نیز کلاس طراحی گرفتم و سیکل دوم طراحی در رشته نقاشی را درس دادم.»
سپس، وزارت فرهنگ و هنر با همان، تشکیلات هنرهای زیبا تأسیس شد و دستور داده شد که مراکز استانها از نیروهای خودشان استفاده کنند. در اصفهان نیز به مرحوم بهادری که رئیس هنرستان بود گفتند که مدیر اداره کل فرهنگ و هنر اصفهان شود و یک حکم برایش صادر کردند و او نیز پست روابط عمومی اداره را به عقیلی داد. چهار، پنج سال بعد او در میان کارکنان روابط عمومیها جزو بهترینها شناخته شد، به تهران بورسیه شد و به دانشکده علوم ارتباطات رفت. «این دوره، هشت ماه طول کشید و مصادف شد با بهمنماه، زمان پیادهرویهای سال 57.»
عقیلی، حدود سال 1345 آموزشگاهی با نام دخترش شهرزاد تأسیس میکند و در حدود 10 سال در آموزشگاه فعالیت داشت. او نقاشی رئال کار میکرد به گفته خودش اما سعی میکرد که نوآوریهایی هم داشته باشد. طراحی آرمهای هتل عباسی، سازمان آب و فاضلاب اصفهان، عکاسی هاله و عکاسی کاکادو، تصویرسازی برای کتاب بازیهای باستانی کودکان اصفهان تألیف نوروز جمشاد و کتاب ریاضی تألیف بروشان، مجموعه انتشارات اداره کل اطلاعات رادیو مثل عصارخانهها، کبوترخانهها و خانههای قدیمی، تهیه پوستر نمایشنامههای شهادت، الههی، دو سر پل و نیز مدیریت صحنه تئاتر ارحام صدر از دیگر فعالیتهای حرفهای این هنرمند بوده است. او همچنین به تهران رفت و چاپ دستی سیلک اسکرین سنتی را نزد مرحوم استاد گنجهای آموزش دید و وقتی به اصفهان آمد نخستین کارگاه چاپ دستی سیلک را در بازار غربی میدان نقشجهان تأسیس کرد.
برای خواندن یادداشت این مطلب به این لینک مراجعه کنید
http://esfahanemrooz.ir/?newsid=11324