پرسههای مدام برای آموختن
محمدرضا بزرگزاد ارباب، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر، حدود بیست سال است که بهطورجدی و پیگیر به تئاتر مشغول است. دراینبین سالهایی بوده که در اصفهان فرصت کار به او ندادهاند؛ بااینحال هرگز تئاتر را رها نکرده است. او از یکم تا شانزدهم تیرماه نمایش خسرو و شیرین را در تماشاخانه اصفهان به صحنه برد که استقبال خوب تماشاگران را در پی داشت.
نوشته زهرا حسومیان:
9 ساله بوده، هنوز دبستان میرفته که برای نخستینبار تئاتر را تجربه میکند. تبلیغ یک تئاتر مدرسهای را میبیند و به تماشا میرود. آنقدر جذب صحنه و تاریک و روشنش میشود که باوجود دوری راه و کوتاهی روزهای پاییز، تماشاگر ثابت همه اجراهای آن نمایش میشود. از مضمون نمایش چیزی به خاطر ندارد اما آنچه برای او مانده و اثر کرده جادوی تئاتر بوده. این علاقه و جستوجوها ادامه پیدا میکند تا اینکه حدود 10 سال بعد بهطورجدی کار تئاتر را با نوشتن نمایشنامههای خود آغاز میکند. دانشگاه سوره در اصفهان تأسیس میشود و بزرگزاد که در حال تحصیل در رشته حقوق بوده بیشتر از آنکه در دانشکده حقوق باشد، در دانشگاه سوره و در جمع تئاتریها دیده میشود. کمکم باکارهایش مورداطمینان دانشجویان سوره قرار میگیرد و از همان زمان تجربه واقعی تئاتر آغاز میشود. در چند دوره جشنواره تئاتر دانشجویی شرکت میکند و موردتقدیر هم قرار میگیرد.
محمدرضا بزرگزاد تحصیل در رشته حقوق را به پایان میبرد چراکه میدانسته از تئاتر نمیتوان گذران زندگی کرد. مدتی بعد وارد دانشگاه هنر میشود و در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل میدهد. بعد از تجربه دانشکده حقوق که برایش بیشباهت به کابوس نبوده، دانشکده هنر در نگاهش بسیار جذاب به نظر میرسیده؛ اما بعد از ورود به دانشگاه هنر میبیند آنجا هم خبری نیست. هر آنچه یاد گرفته حاصل خواندن و دیدن بوده و هست. میگوید: «خیلی از عمرم را گذاشتم که به تهران بروم، پرسه بزنم تا عصر شود. بروم تئاتر ببینم و باز ببینم و ببینم تا سر دربیاورم چهکار باید کرد.»
امروز باوجود اینترنت و وجود کتابهای متعدد درزمینه نمایش و نمایشنامهنویسی و البته بهبود امکانات اجرا برای تازهکاران، شرایط یک شیفته تئاتر با بیست سال پیش قابلمقایسه نیست. بااینحال تنها ورود به دنیای تئاتر آسانتر شده اما وضعیت تئاتر و اجراها بهبود چندانی نداشته. دلیل آن را بزرگزاد نبود شیفتگان تئاتر میداند. آنها که وارد کار میشوند و اجازه اجرا میگیرند غم تئاتر ندارند. میگوید: «اگر در اصفهان در یک کتابفروشی دنبال نمایشنامه بودی مبهوت نگاهت میکردند. فقط کتابفروشی فرهنگسرا بود که در قفسهای ته مغازه میتوانستی چند نمایشنامه از بیضایی در آن پیدا کنی. شیفتگی دومم در تئاتر، مواجههام با آثار بهرام بیضایی و بهویژه سیاوشخوانی بود. البته آن موقع جز این هم چیز دیگری نبود. حالا میبینم بچهها بعد از یک دوره آموزشگاهی این امکان را دارند که در تالار هنر یا سالن فرشچیان اجرا داشته باشند. برای ما اینطور نبود، سالها طول میکشید تا به اجرا در این فضاها برسیم. کار دانشگاهی برای ما تنها فرصت بود که نهایت استفاده را از آن میکردیم.»
دغدغه اصلیاش تئاتر است و بزرگترین رنج برایش نگاه غیر جدی دیگرانی است که در تئاتر حضور دارند. میگوید: «خوشبختانه آنها که جدی نیستند، دوام نمیآورند و میروند اما متأسفانه همیشه گروهی هست که جایگزینشان شود. نمیتوانم بپذیرم کسی در تئاتر باشد اما جدی نباشد، حضورش برای خود تئاتر نباشد. آزرده میشوم وقتی میبینم آدمهایی روی صحنه میروند که شیفته نیستند. بازیگری که بهاندازه یک آدم معمولی هم فن بیان ندارد، روی صحنه است. نویسندهای که چون خودت مینویسی میفهمی که بیست جلد کتاب هم نخوانده، نمایشنامه مینویسد. اگر بخواهی برای اثری هزار مخاطب داشته باشی باید هزار روز برایش فکر کرده باشی. وقتی تماشاگر تئاتر ضعیفی میبیند خیلی طول میکشد که دوباره اعتماد کند و برگردد و همیشه این خطر هست که هرگز برنگردد.»
سالها در اصفهان کاری به صحنه نبرد چون متولیان آن سالهای تئاتر اصفهان بهجای آنکه با اثرش روبرو شوند با شخص خود او برخورد کردهاند. مدتها کارهایش را بدون آنکه بخوانند رد میکردند و امکان اجرا نمیدادند. آنچه میخواسته قضاوت مستقل نسبت به اثرش بوده که سالها از او سلب شده. خود در رابطه با مواجهه با اثر و نه خالق اثر میگوید: «وقتی به کتابفروشی میروم برایم مهم نیست نویسنده کیست؛ حتی اگر کتابی از اشمیت هم باشد زمان میگذارم و کمی از آن را میخوانم. دوره اسطورهسازی تمامشده. تئاتر اینقدر امر جدی و بیرحمی است که نباید شیفته شخص شد، باید اثر را دید.»
حمید سمندریان، استاد بزرگ تئاتر ایران هیچگاه نمایشنامههای ایرانی را روی صحنه نبرد و معتقد بود ایران درامنویس ندارد. بزرگزاد در این مورد میگوید: «ادبیات کهن ما یکسر قصهگویی است و نمیتواند درام را شکل دهد. نمایشنامهنویسان ما بهصورت غریزی قصه میگویند، درام نمیسازند. برای مثال در تئاتر، تماشاگر نباید قصه آشنایی شخصیتها را بشنود بلکه باید چگونگی این آشنایی را ببیند و حس کند.»
بزرگزاد نمایش خسرو و شیرین را پیشازاین در سال 91 در جشنواره طنز اصفهان نیز به صحنه برده بود. اجرای اخیر او در میان اصفهانیها که کمتر کار خوبی در این شهر میبینند با استقبال خوبی مواجه شد. او در مورد این اثر میگوید: «برای این نمایش کاملاً آگاهانه سطح آرمانم را پایین آوردم برای اینکه میخواستم کارکنم. بازخورد مردم نسبت به خسرو و شیرین بسیار خوب بود چون به زبان مردم و در مورد مسائل روز آنهاست. درنهایت باوجود تمام مشکلات از کار راضی هستم.» در مورد بازیگران کارش نیز میگوید: «با مریم جعفری سالهاست که کار میکنم. امین زارع را 15 سال پیش در کاری از احسان جانمی دیده بودم و از همان موقع میدانستم بازیگر خوبی خواهد شد.»
نمایش خسرو شیرین 16 شب روی صحنه رفت و هر شب سالن پر بود. بااینحال نمایشی که هر شب هم با سالن پر اجرا شود به سوددهی نمیرسد؛ پس شیفتگی که میطلبد بیسبب نیست. به عقیده بزرگزاد هنر باید بازتابدهنده بیتعارف و نترس جامعه باشد. او میگوید: «تجربهها بهتدریج به من یاد دادند که باید به مردم نزدیک شد؛ هر چه قدر هم که سبک زندگیشان را نپسندی. شرایط ما زاییده نوع اندیشه مردم است.»
بزرگزاد از تنهایی در تئاتر گله میکند؛ گرچه گلهکردن را هم در این روزگار به سبب تکرار، معنا باخته میداند. میگوید: «نیستند کسانی که بیایند بنشینند و گفتگو کنند و از گفتگویی که در مورد تئاتر انجام میدهیم، لذت ببرند. زندگی تئاتری همین باهم زندگی کردنها و گفتگوهاست. وقتی تحمل یک ربع گفتگو را هم نداریم به اینجا و این وضعیت میرسیم. من اگر کاری بخواهم بکنم باید بهتنهایی فکر همهچیز کار را بکنم و این تنهایی بسیار آزاردهنده است.» باوجود نارضایتی از اوضاع تئاتر این محمدرضا بزرگزاد است که میگوید: «هنوز هم میبینم غروبها جز تئاتر جای دیگری نیست که بخواهم بروم.»