طباخیان؛ مرد فلات ایرانِ فراموش ناشدنی

حسین طباخیان مرد یگانه‌ایست، حداقل با متر و معیارهای جامعه کنونی خدمات وی به جوانان این شهر قابل اندازه‌گیری نیست. او برای سال‌ها باشگاهی را با تیم‌های متعدد ورزشی شکل داد، یک‌تنه هزینه‌هایش را تأمین کرد و به قهرمانی‌های متعدد رسانند. باشگاه بی ادعای او، حاصل عشق و شیفتگی این مرد به ایران بود. باشگاه فلات ایران که بسیاری از جوانان دهه‌های چهل، پنجاه و شصت اصفهان از آن خاطره‌های فراوان دارند.

احمدرضا جلوه نژاد/اصفهان امروز: حسین طباخیان، مرد همچنان خوش‌بیان و خوش‌مشرب اصفهانی، هیچوقت مکتب و مدرسه نرفته است اما حتی جایزه روزنامه‌نگاری هم دارد، با قلمی شیوا و به نسبت وفادار به فارسی سره و اشعار فراوانی که در سینه دارد و قلبی که برای ایران می‌تپد. «فلات ایران» نامی است که با او عجین است؛ باشگاهی ورزشی که در 1347 تأسیس کرد و در رشته‌های گوناگون از تنیس روی میز و تکواندو گرفته تا هندبال و والیبال و فوتبال عناوین مختلف قهرمانی را در اصفهان کسب کرد. وی همچنین 18 سال مسئول دبیرخانه اداره کل تربیت بدنی اصفهان بوده است.

حسین طباخیان متولد 1314 در محله سنبلستان است، در یک‌سالگی پدرش را از دست داد و همراه خواهر و شوهرخواهرش به تهران رفت و از جمله در حرفه‌های مختلفی در بازار تهران شاگردی کرد. با قدرشناسی از نصرا...خان خوشبخت سخن می‌گوید، یک تولیدکننده کفش‌های ورزشی که هم در کارگاه او کفشدوزی می‌کرد و هم الفبای فارسی را از وی آموخت. مسلما علاقمندی‌اش به ورزش نیز در همان فضا شکل گرفت. مدتی به اصفهان بازگشت و دیگربار در 20 سالگی برای خدمت سربازی گذارش به تهران افتاد. «بین سال‌های 34 تا 36 در باغ شاه تهران خدمت کردم که عظمتی بود. پنج تا لشکر در آنجا مستقر بودند.»

پس از دوره خدمت به اصفهان بازگشت و ماندگار شد. طباخیان که از کودکی به طراحی و هنرهای بصری علاقمند بود، شاید از تأثیرگذارترین خاطرات زندگی‌اش، حضور چند روزه‌اش در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان رقم زده باشد. وی می‌گوید: «پس از بازگشت از تهران من در یک شرکت ساختمانی به نام خط و ابنیه مشغول به کار شدم. به‌اصطلاح پا‌کار آن شرکت و به قولی میرزابنویس آن‌ها بر سر پروژه‌ها بودم. یکی از پروژه‌های شرکت ساختمانی در هنرستان هنرهای زیبا بود. من کارهای طراحی را خیلی دوست داشتم و اوصاف مصور الملکی را هم شنیده بودم. در حال ساخت ساختمانی در گوشه شرقی هنرستان بودیم و می‌دیدم روزها استاد مصور از کنار کارگاه ما به سر کلاس می‌رفت و همه روزه به احترامش بلند می‌شدم و سلام و ادب می‌کردم. یک روز از او خواستم که سر کلاسش حاضر شوم. او دست لرزانش را روی شانه‌های من گذاشت و با گرمی پذیرفت. تا سر کلاس رفتم چندتا شاگرد برجسته داشت که هنوز از بزرگان هنر این شهر هستند. من را که خاک‌آلود و آلوده به گچ و آهک دیدند زدند زیرخنده. ضمن اینکه من هفت‌هشت سالی از آن‌ها بزرگتر بودم. مصور روی تخته سیاه یک تصویری از یک درویش را روی میخ بالای تخته زد و به شاگردانش گفت این را بکشید. زیر برگه هم نوشته شده بود برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. من شبه آن عکس را در کمتر از دو دقیقه کشیدم. حاج مصور متوجه شد و تصویر من را زد روی تخته سیاه. به بچه ها که هنوز داشتند مدادهاشون را می تراشیدند گفت توجه کنید و به گونه‌ای تأییدآمیز به طرح من اشاره کرد. فردای آنروز که رفتم سر کلاس بنشینم بچه‌ها برایم برپا دادند و دیگر به لباس‌های خاک‌آلودم توجهی نکردند. ولی خب شرکت بعد از 10 روز من را از این پروژه به جای دیگری منتقل کرد و فرصت حضور در کلاس‌های استاد از دست رفت.»

او مدتی بعد به استخدام اداره تربیت بدنی اصفهان در می‌آید: «آن زمان تربیت بدنی اصفهان چهار پنج تا کارمند بیشتر نداشت و من به عنوان نامه‌رسان اداره استخدام شدم.»

آن سال‌های ریاست اداره تربیت بدنی اصفهان با مرحوم تاکی بود که چهره‌های معتبر و خدمتگزار تاریخ ورزش اصفهان است. طباخیان می‌گوید: «تاکی هم مثل من تحصیلات نداشت اما قلمی عالی داشت. نامه‌نگاری‌های فراوان وی همیشه برای ورزش اصفهان سودمند بود. از جمله زمانی در اوایل دهه 1350 کازرونی‌ها خواستند زمین ورزش دروازه شیراز (ورزشگاه انقلاب کنونی) را که زمانی پدرشان کازرونی بزرگ به دولت تقدیم کرده بود را پس بگیرند اما نامه‌نگاری‌های تاکی مانع آن شد. کازرونی‌ها هزینه زیادی کردند و وکیل مبرزی به نام فشارکی هم داشتند که خیلی تلاش کرد این زمین ورزشی بزرگ را به خاندان کازرونی برگرداند. آن‌ها به دادگستری شکایت کردند و تاکی نیز در برابر آن‌ها ایستاد. نامه‌های متعددش را من به دادگستری آن‌زمان که ساختمان کوچکی در چهارباغ بود می‌بردم و از این رو به در خواست دادگستری، من را به عنوان نماینده حقوقی‌ تربیت بدنی معرفی کردند. کار به تهران کشید و تیمسار خسروانی رئیس سازمان تربیت بدنی وقت به اصفهان آمد و نهایتا کار به سود تربیت بدنی تمام شد. به این شکل که تربیت بدنی محکوم شد اما تنها به پرداخت مبلغ زمین به قیمت سال اهدای آن که 1318 بود. در واقع تربیت بدنی سال 51 برای این زمین شاید چند 10 هزار متری تنها 17 هزار تومان پرداخت کرد، متری سه زار و 10 شاهی.»

دهه 1340 طباخیان نه تنها در اداره تربیت بدنی اصفهان کار می‌کرد که عشق و علاقه‌اش به شعر و ادب و نوشتن و نیز تعهد و شیفتگی‌اش به ایران سبب شد که هم نمایندگی روزنامه خاک و خون در اصفهان را از محسن پزشکیان صاحب امتیاز این روزنامه دریافت کند. پزشکیان مردی ایران‌دوست بود از جمله نطقش در مجلس شورای ملی به عنوان مخالف جدایی بحرین از ایران در 1350 همچنان در خاطره‌ها باقی است. به این ترتیب از سال 1346 طباخیان گزارش‌هایی نیز در خاک و خون انتشار داد و این روزنامه در اصفهان محبوبیت قابل توجهی بدست آورد.

حسین طباخیان در سال 1347 باشگاه فلات ایران را در اصفهان پایه گذاشت که از باشگاه‌های مردمی این شهر محسوب می‌شود، بویژه در دهه 1350 و 1360 از باشگاه‌های شاخص و موفق شهر به حساب می‌آمد، باشگاهی که تماما با هزینه شخصی و تأمین مالی وی فعالیت گسترده‌ای داشت.

«یک کارگاه تولید میز پینگ پنگ داشتم که هر چه در می‌آوردم را وقف ورزش کرده بودم. درآمدهای کارگاه لباس می‌شد و کفش می‌شد برای تیم‌های ورزشی فلات ایران.»

طباخیان ادامه می‌دهد: زمانی باشگاه من، فلات ایران در 15 رشته فعال بود. در اصفهان نخستین تیم هندبال بودیم. در پینگ‌پنگ شش سال متوالی قهرمان شدیم. در فوتبال هم به دسته یک صعود کردیم که بهرام عاطف آمد، حق امتیاز تیم را برای ذوب‌آهن بخرد، گفتم اگر اسم فلات ایران بر تیم بماند، ایرادی ندارد ولی چون نپذیرفتند من هم قبول نکردم. با اینکه من دیگر توان مالی حضور تیم در دسته یک را نداشتم. من به نام فلات ایران علاقه داشتم.»

طباخیان می‌گوید: «در سال 1362 یا 63 در بین 28 باشگاه بزرگ اصفهان در والیبال از جمله ذوب آهن، سپاهان، برق، هوانیروز، و دانشگاه تیم ما فلات ایران، قهرمان استان شد. و این خیلی مهم بود که بدون هیچ پشتوانه‌ای تیم‌هایی چنین با امکانات را شکست می‌دادیم.»

«در پینگ پنگ شش سال متوالی قهرمان اصفهان شدیم با بازیکنانی مثل علوی، شمس و قوه عود و ... که دیگر حتی نمی‌دانم کجا هستند. بچه‌های پینگ‌پنگ یک مسابقه فینال برای قهرمانی اصفهان با تیم تام در سالن تختی داشتند. قبل از بازی آمدند به کارگاه و به من گفتند اگر نیایی مسئولان تام می‌آیند و حق‌کشی می‌شود. رفتم و فلات ایران بازهم قهرمان شد. فردای آن روز حسین چرخابی از مسئولان تام با حالتی گرفته پیش آقای رحیمی که مدیر کل تربیت بدنی بود آمد و گفت که بازهم تیم طباخیان قهرمان شد! رحیمی در جلسه بود با فوتبالی های اصفهان، همچون حسن کروندی و مرتضی هوشنگی و دیگر نماینده‌های باشگاه‌ها. مرا خواست. از دبیرخانه رفتم در اتاق رحیمی. به من گفت می‌گویند تیمت دوباره قهرمان شده. من می‌دانستم پینگ‌پنگ را می‌گوید اما چون بیشتر تیم‌هایم قهرمان شده بود، گفتم کدامشان؟ والیبال؟ هندبال؟ فوتبال؟ پینگ‌پنگ؟ تکواندو؟ سپاهانی‌ها که در جلسه بودند و با کبکبه و دبدبه هیچ‌یک از آن عناوین باشگاه من را به دست نیاورده بودند این موفقیت‌ها را بر نمی‌تابیدند به حالتی پرسیدند آدرس باشگاهتون کجاست؟ گفتم نمی‌دونید آدرس ما را؟ باشگاه ما بغل باشگاه سپاهان است هممان درِ سرخه! ... یعنی نه سپاهان دفتری داشت و نه ما. برای سپاهانی ها بعدا این «همان در سرخه» یک ضرب المثل شد...»

او می‌گوید: «آن‌سال بعد از قهرمانی در پینگ‌پنگ، اعضای تیم من پنج هزار تومان می‌خواستند که بروند تهران برای مسابقات کشوری و من با جان و دل دادم. آن موقع حقوق من که مسئول دبیرخانه تربیت بدنی بودم ماهی سه هزار تومان بود اما تمامی درآمد کارگاهم را به این شکل وقف ورزش کرده بودم.»

طباخیان نه تنها برای ورزش اصفهان یک گنجینه تاریخی است بلکه مطالعاتش از تاریخ اصفهان در کسوت یک روزنامه‌نگار محقق نیز حایز اهمیت است. از جمله او معتقد که وجه تسمیه ورزشگاه تختی که پیشتر باغ همایون نامیده می‌شد، به سبب حضور همایون پادشاه سلسله گورکانیان هند است که در زمان اقامتش در اصفهان دوره صفوی در این باغ اقامت داشته است.

ارسال نظر