باید مهران مدیری را از نو بشناسیم !

ورود مهران مدیری به عرصه فیلم‌سازی، بهترین زمان برای محک توان و دانش سینمایی اوست؛ او آمده تا تمام آنچه طی تمام این سال ها در مدیوم تلویزیون تجربه کرده، در سینما رونمایی کند. برای ساخت نخستین فیلم بلند سینمایی اش، تا توانست سر و صدا کرد و حتی برای ساخت آن، ماه ها قبل از کلید خوردن، نشست مطبوعاتی برگزار کرد! تمام این اقدامات تبلیغاتی، سبب شد تا میزان انتظار از این فیلم تا حدود زیادی بالا برود. اما آنچه این روزها به عنوان نخستین فیلم بلند مدیری بر پرده سینماها در حال پیشروی به سمت پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینماست، بی توجه به بالا رفتن انتظارمان، اصلا در اندازه ای نیست که حتی بتواند کف انتظاراتمان را برآورده کند، چه برسد به اوج انتظارمان.

ورود مهران مدیری به عرصه فیلم‌سازی، بهترین زمان برای محک توان و دانش سینمایی اوست؛ او آمده تا تمام آنچه طی تمام این سال ها در مدیوم تلویزیون تجربه کرده، در سینما رونمایی کند. برای ساخت نخستین فیلم بلند سینمایی اش، تا توانست سر و صدا کرد و حتی برای ساخت آن، ماه ها قبل از کلید خوردن، نشست مطبوعاتی برگزار کرد! تمام این اقدامات تبلیغاتی، سبب شد تا میزان انتظار از این فیلم تا حدود زیادی بالا برود. اما آنچه این روزها به عنوان نخستین فیلم بلند مدیری بر پرده سینماها در حال پیشروی به سمت پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینماست، بی توجه به بالا رفتن انتظارمان، اصلا در اندازه ای نیست که حتی بتواند کف انتظاراتمان را برآورده کند، چه برسد به اوج انتظارمان.

یک بلاتکلیفی محض
برخلاف نظم تمام سکانس های فیلم و اینکه مدیری تلاش کرده تا حتی کنترل سکانس های شلوغش را نیز به بهترین شکل ممکن برقرار کند، «ساعت 5 عصر» از یک بلاتکلیفی بزرگ رنج می‌برد. فیلم در همان سکانس‌های آغازین، صورت مسئله‌ای را طرح می کند که چندان پتانسیلی برای کشش یک درام پرحادثه را ندارد. این تلقی زمانی وارد چالش می شود که می بینیم حوادث به شکلی کارتونی، سد راه مهرداد قرار می گیرند و آشکارا نشان می دهند که فیلم نمی خواهد وی به کار مورد نظرش برسد.این بلاتکلیفی در نتیجه گمگشتگی مدیوم اثر، مخاطب را نیز بلاتکلیف می کند. طبیعتا فیلم، دیدگاه واقع بینانه ای ندارد، آنچه تصور می‌شود، سوررئالیستی نیز نیست، دنبال سمبلیسم خاصی هم نمی گردد؛ آن وقت این ملغمه، پیرو چه دیدگاهی است؟ مگر می شود فیلمی نه رئالیستی باشد نه سوررئالیستی و نه نمادگرایانه؟! حتی ژانر فیلم نیز نه می تواند کمدی باشد و نه حتی درام.این بلاتکلیفی حتی نمی تواند با پاسخ‌های مدیری نیز به سرانجامی برسد؛ چرا که وی نیز فیلم خود را کمدی نمی داند و در پاسخ به اینکه اثرش در چه ژانری قرار می گیرد، عملا می گوید که «نمی‌دانم!»به همین دلیل است که ساعت 5 عصر، شامل یک ساختار اپیزودیک متصل به هم است که هیچ گونه کارکرد و الزام دراماتیک ندارد و می توان به راحتی هر یک از آنها را بیرون کشید؛ چرا که تنها تلاش تمام آن اپیزودها، این است که به شکلی سطحی و ابتدایی (که حتی سطحی نگری اش در آثار کلاسیک ایرانی نیز دیده نشده) مهرداد را تا ساعت 5 عصر به بانک نرسانند. یعنی رسالت فیلم از پشت سر هم آوار کردن آن همه اتفاق کودکانه، تنها همین بوده و هیچ تفکر و عمدی پشت سر دیالوگ ها و سکانس های فیلم قرار ندارد.

تنها چیزهایی که از فیلم فهمیده می شود
اگر بخواهیم خیلی خوش بینانه به فیلم نگاه کنیم، یک شهر معترض را می بینیم که کمک کردن به آدم‌های آن، تاوان سنگینی به همراه دارد. فیلم با اغماض بسیار، سعی در نشان دادن یک نیهیلیسم افسارگسیخته دارد که در بشر هزاره جدید وجود دارد؛ اما حتی پایبندی به این نیهیلیسم نیز نمی‌تواند پوچی و ساده انگاری های فیلم را هدف قرار دهد. بر همین اساس به آن فینال مضحک می‌رسیم که تنها قصدش، درشت گویی و مردد نگه‌داشتن مخاطب است که واقعا در فیلم چه روندی شکل گرفته که وی آن را نفهمیده و حالا با این سوت و کف های جمعی مردم، موجبات تعجب نامزد مهرداد را پدید آورده است. همان داستان لباس نامرئی پادشاه که کسانی که آن را درک نکرده و نمی بینند از خردمندی بی بهره اند، در این فیلم نیز به عینه در نظر گرفته شده است.البته می توانیم خوش بینانه خود را گول بزنیم که آن شلوغی نادیده در سکانس فینال، آئینه ای از تمام آن صداها و اعتراض هایی است که در تمام طول فیلم دیده و شنیده می شود و حالا نمود آن در درون مهرداد که شهروند همان شهر است، شنیده می شود؛ اما برخی درشت گویی های فیلم نظیر بالا بردن دو انگشت و تفسیر سیاسی آن و هم چنین آن اعتراض صنفی در محله های اطراف شهر تهران که با دکوپاژبندی واقعا بد مدیری، حس بگیر و ببند و اعتراض را نمی رساند، نشان می دهد که فیلم چندان در پی نشان دادن این اهداف نبوده است. فارغ از اینها، به دکوپاژبندی مدیری اشاره کردیم و اینکه، تنها برگ برنده کارگردانی او در این فیلم، مدیریت خوب و تسلط بر آن میزان شلوغی بود که توانست تنها در این زمینه خوب عمل کند وگرنه میزانسن ها که تمام تلویزیونی و بی هدف بودند؛ دوربین ها سرگردان و بسیاری از آنها اضافی و سردرگم کننده بودند و تنها با هدف زیبایی کار گرفته شده بودند مانند تمام پلان های هوایی که اصلا نیازی به آن نبود.

باید مدیری را از نو بشناسیم
کمی باید به خود بیاییم و در برابر سنجش توان حرفه ای مدیری، به محبوبیت بالا و سرشناس بودن او توجه نکنیم. مدیری کارگردانی است که بیش از دو دهه مدیوم تلویزیونی را با تمام سادگی هایش پشت سر گذاشته است. کارهای او عموما با تکیه بر توان کمیک افراد و به صورت فی البداهه، سر و شکل می گرفتند. خود مدیری و تیم سریال هایش بارها اذعان داشتند که گاهی بدون فیلم‌نامه کار را به جلو برده اند. یکی از عوامل مدیری در یک سریال عنوان می کرد: «گروه نصفه شب کار ضبط را به پایان می رساند و قرار برای فردا صبح برای ضبط قسمت جدید بود، بی آنکه فیلم‌نامه ای برای قسمت جدید داشته باشیم.» کارهای مدیری در طول این سال ها این گونه جلو رفت؛ خلاقیت و نبوغ مدیری و تیم او در زمینه خلق فی البداهه، ستودنی است؛ اما سینما مدیومی نیست که بتوان با این فرمول نتیجه گرفت. فرمولی که در تلویزیون برای مدیری نتیجه داد و وی به صورت خیلی فشرده از فلان کار تلویزیونی به فلان کار نمایش خانگی پاس می داد؛ در حالی که در سینما فیلم‌نامه حرف اول را می زند و نمی توان با همان قواعد تلویزیون، برای یک کار سینمایی، فیلم‌نامه نوشت.همین می شود که می بینیم فیلم‌نامه نیم بند ساعت 5 عصر ، تماما یک کار تلویزیونی است؛ یک تله فیلم خوش آب و رنگ برای سیما. تعلیق که ندارد، هیچ بلکه گاف های آن، وسواس های یک فیلم اولی را نیز نمی رساند. مثلا در سکانسی، ساعت پنج دقیقه به دو است و در چندین سکانس دیگر که طبیعتا باید ساعت را از سه بیشتر نشان می داد، می‌بینیم که ساعت یک ربع به دو است ! یا در یکی از سکانس های انتهایی، زمانی که دوربین قصد دارد تا از هال به سمت دستشویی برود، در نمایی، سایه پاهای عوامل پشت دوربین از زیر در کاملا دیده می شود و... .متاسفانه مدیری هنوز آمادگی لازم برای ورود به سینما را ندارد.هم چنان در حال و هوای ساده اندیشی ها و ساده گرفتن های یک ضبط تلویزیونی است که یک پشت صحنه شاد و خندان دارد و می تواند ضبط را از جایی که بازیگر خراب کرد، ادامه دهد. حالا متوجه می شویم که آن همه سر و صدای تبلیغاتی، حکم طبلی توخالی برای ساعت 5 عصر را داشت؛ هر چند که می توان از هم اکنون یک رکوردشکنی بزرگ توسط این فیلم در تاریخ سینما را متصور شد. اما حتی این فروش های کهکشانی نیز نمی‌تواند آبروریزی دانش سینمایی مدیری را تحت الشعاع خود قرار دهد.

ارسال نظر