رمز گشایی از مارپیچ های گیم آف ترونز

این واقعیت دارد که نماد ها همه جا هستند ، چرا که مفهوم دارند و این مفاهیم را به آسانی منتقل میکنند . به جای هزاران لغت و حرف گاهی یک نماد دنیایی حرف دارد و بیایید اعتراف کنیم که واقعا هم هیجان انگیز هستند ، اینطور نیست ؟

رمز گشایی از مارپیچ های گیم آف ترونز
وینترفل: از هنگامیکه با مبحث نمادشناسی آشنا شدم ، من را مجذوب خودش کرد . این واقعیت که دنیایی از راز در پشت این هندسه های عجیب نهفته ، همواره من را هیجان زده میکرد . البته دشواری های خاص خود را هم داشت ، مانند تعبیرهای اشتباه ، وسواس در پیدا کردن نماد و به طور کلی دیدن نمادها در هر جا و با اولین نگاه . این واقعیت دارد که نماد ها همه جا هستند ، چرا که مفهوم دارند و این مفاهیم را به آسانی منتقل میکنند . به جای هزاران لغت و حرف گاهی یک نماد دنیایی حرف دارد و بیایید اعتراف کنیم که واقعا هم هیجان انگیز هستند ، اینطور نیست ؟
با این مقدمه ، تصور بفرمایید کسی مثل من عاشق دنیاهای فانتزی هم باشد از دنیای باشکوه تالکین تا عظمت بی مانند مارتین ، این پیرمرد تنبل و دوست داشتنی . فیلم هایی مثل ارباب حلقه ها و سریال " بازی تاج و تخت " سرشار از نماد و سمبل و مفاهیم عمیق هستند که بسیاری از آنها ریشه در مذاهب و باورهای الهی و باستانی دارند . از انجیل یوحنا ، قران مسلمانان ، تورات یهودیان تا باورهای ایلومینیاتی و فراماسونری ( دقت بفرمایید که هیچکدام شیطان پرستی نیستند ) که این دو مورد آخری به لطف تبلیغات دوست و دشمن از همه شناخته تر هستند . چشم چپ فراماسونری ، هرم فراماسونری ها ، اعداد ۹ و ۱۳ ، نمادهای آنارشی و ستون های معبد سلیمان بارها در فیلم ها و سریال ها به کار رفته است ( به لطف برخی دوستان الان حتی یک کودک هفت ساله هم در باب نماد های روی اسکناس یک دلاری میتواند سخنرانی کند ) .
اما به عنوان یک طرفدار دنیای نغمه ، اولین نمادی که توجه مرا به خود جلب کرد نماد مارپیچی بود که وایت واکرها بعد از حمله به " مشت نخستین انسان ها " با اجساد اسب ها ساخته بودند . صحنه جالب و هیجان انگیزی بود ، وقتی که دوربین آرام به سمت بالای سر " جان " و " منس " میرفت و زوایای اثر هنری وایت واکرها مشخص میشد .

. اما از همان اول این نماد ذهن من را مشغول به خود کرد ، چرا که بسیار آشنا به نظر می رسید . در ابتدا گمان کردم که این هم مانند همه نماد بازی های هالیوودی صرفا جهت اضافه کردن عنصر راز به سریال می باشد . تا اینکه در فصل ششم ، جایی که ما برن و زاغ سه چشم را در یک ویژن میبینیم . جایی شبیه " Stonhenge" که متوجه شدیم همین غار محل سکونت پیرمرد سه چشم در هزاران سال پیش است . باز هم نمایی از بالا و ما درخت "ویروود" را میبینیم و سنگ هایی که به شکل مارپیچ آشنای ما دور درخت چیده شده اند .

. به زودی متوجه میشویم که اینجا به نوعی مکان مقدس فرزندان جنگل است ، وقتی که "لیف" را میبینیم که با دوستانش مردی شمالی را به درخت بسته و خنجری از دراگون گلس را به قلب او فرو میکند . هنگامی که چشمان مرد به رنگ آبی سردی در میاید ، متوجه میشویم که این فرد همان شاه شب و اولین وایت واکر است که به گفته " لیف " برای محافظت از خودشان در مقابل انسانها اینکار را کرده اند . اما در طول زمان اوضاع از دست آنها خارج میشود . در واقع آنها موفق شدند که انسانها را از آسیب زدن به خودشان منصرف کنند ، چرا که اکنون دشمنی خطرناک تر پدیدار شده که هم آنها و هم انسانها را میکشد . سوالی که اینجا مطرح میشود اینست که چرا واکرها همچنان به این نمادها ابراز علاقه میکنند ؟ مگر نه اینکه اولین آنها با بی رحمی تمام توسط فرزندان جنگل به این حال و روز درآمده است ؟

برگردیم به نماد مارپیچ داستان خودمان . مارپیچ های معروف زیادی وجود دارند ، مانند مارپیچ فیبوناچی ، مارپیچ سکوت و مارپیچ ارشمیدس . اما شبیه ترین این مارپیچ ها به نمونه آن در سریال ما ، " مارپیچ کهکشان راه شیری " می باشد . در واقع آنجا بود که من متوجه شدم چرا این نماد انقدر برای من آشناست . نمادی از جهانی که ما در آن زندگی میکنیم ، به یاد آورنده خلقت . با دانستن این موضوع می توانیم برداشت کنیم که به نوعی گنجینه تمام اسرار آغاز خلقت در این درخت با شکوه نهفته است . متاسفانه آخرین فرزندان جنگل همه در نبرد با واکرها کشته شدند و شاید هیچگاه نفهمیم که چه اسراری در این مکان شگفت انگیز پنهان شده است .


تمام این احتمالات از ذهن ما بیرون رفته بود و ما درگیر دیوانه بازی های یورون گریجوی و کشمکش های جان و حفظ کردن تمام القاب دنریس تارگرین بودیم ، که ناگاه دوباره در معدن دراگون استون جان اسنو همان نمادها را حکاکی کرده در هزاران سال قبل پیدا میکند .
بیایید تعبیرهای دیوانه کننده خودمان را بنویسیم . در صحنه ای که جان به مانند یک راهنمای موزه به دنریس توضیح میدهد که چگونه فرزندان جنگل و انسانها در کنار هم با وایت واکرها جنگیدند و اینکه دنریس باید به او در جنگ با ارتش مردگان کمک کند غافل از اینکه دنریس به مانند هودور دوست داشتنی فقط یک جمله " زانو بزن " را تکرار میکند ، آیا اتفاقات جور دیگری نباید تعبیر میشد ؟ آیا جان از زاویه دید خودش به قضایا نگاه نمی کرد ؟ چه میشد اگر این نقاشی را وایت واکر ها کشیده باشند و خود را در حال جنگیدن با فرزندان جنگل و انسان ها نشان داده باشند یا هر گزینه دیگری ؟


وایت واکرها موجوداتی باهوش و سریع و همراه با احساسات انسانی نمایش داده شده اند ( به شوکه شدن واکری که جان او را در هاردهوم کشت دقت کنید ) . به راستی هدف آنها چیست ؟ چرا در قسمت اول فصل اول اجازه دادند که یک نفر از نگهبانان شب فرار کند ( همانی که ادارد فقید گردن او را زد ) .
صحنه ای را به یاد بیاورید که " شاه شب " توانست نشان خود را روی دست "برن" بگذارد . چرا باید "برن" همچین اجازه ای به او دهد . به نظر میرسد که او این کار را طبق نقشه وایت واکر بزرگ انجام داد تا او بتواند وارد غار شود . جالب است که "زاغ سه چشم" اعلام میکند که زمان آن فرا رسیده بود ، زمان چه کاری ؟ . قبلا اعلام کرده بود که برن باید جای او را بگیرد و الان زمان آن رسیده که با کشته شدن پیرمرد این انتقال صورت بگیرد . اما چرا وایت واکر ها باید بخواهند تا این امر صورت بگیرد . در سریال هیچ جا نشان نداده که پیرمرد و فرزندان جنگل مزاحمتی برای وایت واکرها به وجود اورده باشند که آنها بخواهند او را از سر راه بردارند .


سوال بعدی که ذهن مرا مشغول کرده اینست که چرا پیرمرد همواره انقدر غمگین و با ترس به برن نگاه میکرد ؟ چرا بارها به مانند " جوجن " به او تذکر میداد که نباید زیاد در رویا باقی بماند وگرنه غرق خواهد شد . آیا برن به توصیه های او توجه کرد ؟


همانگونه که همه متوجه شدیم "برندون استارک" دیگر آن پسربچه قدیمی ما نیست . سرد ، بی روح و متفکر . او چیزهای زیادی دیده است . او به گنجینه کامل خلقت از ابتدا تا انتها دست پیدا کرده است . " میرا رید " چه خوب متوجه شد که او در آن غار مرد . " برن " در حال حاضر هسته اصلی مارپیچ خلقت است و همه میدانند که دانستن همه چیز چقدر غم انگیز است . شاید صحنه ای که او " لیتل فینگر " را با یک جمله ساکت کرد همه لذت بردیم اما به نظر نمی رسد این " زاغ سه چشم " جدید حامل خبرهای خوبی باشد .


" برندون استارک " تنها کسی هست که هم به انسان ها و هم حیوانات زنده می تواند وارگ کند و این قابلیت درباره انسان ها و حیوانات مرده به وایت واکرها تعلق دارد . آیا برن و شاه شب می توانند دو وجه خیر و شر دنیای نغمه باشند که نبرد نهایی همه داستان ها به این دو تعلق داشته باشد . همانگونه که مارتین بارها اعلام کرده پایان داستان او نبرد خیر و شر با شیرینی و تلخی بسیار است به مانند دنیای تالکین و حلقه اسرار امیز او . برن متفکر و نگران ، آیا می تواند قدرت خود را کامل کرده و بر وجه تاریک این تناقض باستانی پیروز شود ؟


تیوری های دیگری هم وجود دارد . مانند اینکه او به یکی از اژدهاهای دنریس وارگ کند و یا اینکه اژدهای باستانی یخی وجود دارد که برن او را کنترل میکند . داستان این اژدهای یخی هم جالب است . در زمان های بسیار قدیم انفجاری عظیم در هاردهوم اتفاق می افتد به طوری که حتی نگهبانان روی دیوار هم آن را میبینند . این تیوری از اینجا نشات میگیرد که مشابه این انفجار در تلاش برای بارور کردن تخم های اژدها در سامرهال اتفاق افتاد و کل قلعه تابستانی تارگرین ها و بسیاری از اعضای این خاندان را نابود کرد . بنابراین امکان دارد که همین امر در هاردهوم هم تکرار شده باشد .
برن در حال حاضر کنترل زاغ ها را به عهده دارد و ازآنها برای مشاهده پیشروی ارتش مردگان استفاده می کند . آیا او در این نبرد تنها راهنمای جان و دنریس است یا نقشی تعیین کننده تر ایفا میکند ؟
حال که مارتین هر بار امید خواندن " بادهای زمستان" را به باد می دهد ، باید باز هم منتظر ماند و دید سرانجام دنیای نغمه به کجا خواهد کشید .
ارسال نظر