مقضی؛ چکیده صدها سال کاشیکاری اصفهان

محمدحسن مقضی، فرزند محمدعلی مقضی از هنرمندان بنام کاشیکار اصفهان است از خاندانی که در طی قرن‏ها، نسل به نسل این هنر را همچون گوهری گرانقدر حفظ و اصفهان را به عنوان شهر گنبدهای فیروزه‌ای در جهان شهره کردند. محمدحسن، فرزند و شاگرد استادی بوده که هنرفر در کتاب گنجینه آثار تاریخی می‌نویسد اگر آثار تاریخی اصفهان روی چهارستون باشد، یکی از این ستون‌ها روی شانه‌های محمدعلی مقضی است.

شیما خزدوز/اصفهان امروز: «دهه 40 که نوجوان بودم به همراه پدرم در حال مرمت کاشیکاری سردر مدرسه چهارباغ بودیم. پدرم بالای داربست بود و من از پایین و با طناب و قرقره، ظرف گچ را می‌فرستادم بالا، در این حین یکی از کاشیکارهای قدیمی در حال رد شدن از آنجا بود، کمی ایستاد و چند دقیقه به من نگاه کرد که چگونه با افتخار تشت گچ را بالا می‌فرستم و با جدیت مشغول به کار هستم و گفت پسر جان شما بوی استاد غفار (کاشیکار به نام اصفهان) را می‌دهی. به پدرم اشاره کردم و گفتم پسر محمدعلی مقضی هستم، شاگرد استاد غفار. اتفاقا پدر را می‌شناخت، از دیدنش خوشحال شد. به‌اتفاق او رفتیم بالای داربست. دوساعتی از خاطرات قدیم کاشیکاری اصفهان گفتند. آن روز بالای داربست برای من دانشگاهی بود که به رمز و راز و تاریخ این هنر اصیل اصفهانی پی بردم.»
محمدحسن مقضی متولد 1328 است، هفت نسل قبل از او که به تاریخی 300 ساله برمی‌گردد، هنرمندان کاشیکار اصفهان بودند. پدران و پدربزرگان او همه نسل در نسل شاگردان استادکاران بنام کاشیکاری چند صدساله اصفهان از استاد علی‌اکبر اصفهانی تا استاد غفار و استاد احمد مصدق بودند.
نسلی از هنرمندان که گنبدهای فیروزه‌ای و کاشیکاری‌های لاجوردی و بی‌بدیل معماری اسلامی این شهر را آفریدند. کاشیکاری اصفهان، هنری اصیل و شگفت از تاریخی چند صدساله که چشم جهانیان را به خود مجذوب کرده است.
محمدحسن مقضی، پدرش را بهترین و بزرگترین استاد خود می‌داند. از خاطرات روزگاری که به همراه او گوشه گوشه این شهر دست به خلق و مرمت کاشی‌کاری‌های تاریخی می‌زدند این‌گونه عنوان می‌کند: «پدرم استادکاری بسیار باجذبه و جدی بود. من و بقیه شاگردانش در حین کار جرئت کوچکترین تنبلی و سهل‌انگاری را نداشتیم.»
«پدر اجازه نمی‌داد بی‌وضو دست به کار شویم. حتی در زمستان‌های سرد قدیم با آب سرد وضو می‌گرفتیم، آب که در ظرف می‌ریختیم برای به عمل آوردن گچ هم یخ می‌بست. بااین‌وجود باید دست در آب یخ‌زده کار را ادامه می‌دادیم. روزی 14 ساعت هم کار می‌کردیم.»
او ادامه می‌دهد: «از دهه 40 و 50 به همراه پدر بسیاری از کاشیکاری‌های بناهای اسلامی اصفهان مثل مسجد شیخ لطف‌الله، مسجدعلیقلی آقا، مسجد امام، سردر مدرسه چهارباغ و آرامگاه شیخ ابومسعود را مرمت کردیم. به‌غیراز اصفهان در اغلب شهرهای ایران مثل شیراز، جهرم، لرستان و بسیاری از روستاها برای مرمت و کاشیکاری دعوت شدیم.»
مقضی به همراه پدرش به‌غیراز مرمت بناها در ساخت کاشیکاری بناهای مذهبی مثل محراب مسجد اعظم حسین‌آباد و مسجدالرضا (زاهدی) خیابان خرم و کاشیکاری سردر بازار هنر و تعداد زیادی مساجد در سراسر ایران را کاشیکاری کرده است. او ادامه می‌دهد: «بعد از فوت پدر هم که به کاشیکاری بناها پرداختم همچنان نام پدر را به‌عنوان اجراکننده عمل روی اثر می‌نویسم، او برایم استادی قابل ستایش بود، امروز بیش از گذشته درک می‌کنم که مرتبه هنر و استادی او چه اندازه بود. پدرم سواد نداشت اما عجیب بود که چگونه آیات قرآن و اسامی ائمه را با خط بنایی کار می‌کرد.»
محمدحسن مقضی که یادگاری از هنر اصیل ایرانی این شهر است درباره عشق و معنویت نهفته در این هنر می‏افزاید: «دهه 50 در خرم‌آباد مشغول کاشی‌کاری مسجدی بودم که پیرمرد مهربان و خنده‌رویی به نام حاج کریم احسانی نزد من آمد و گفت در روستایی بالای خرم‌آباد امامزاده ای است به نام پیرشمس الدین و من آن را احیاء کردم که از تو می‌خواهم کاشیکاری اش را انجام دهی.»
«به‌اتفاق او با یک وانت نیسان راهی شدم، به منطقه دورافتاده‌ای رسیدیم که نه آب بود، نه برق و نه کوچکترین امکاناتی و نه خانه و خانواده‌ای. بااین‌وجود حدود یک ماه با نیروی عجیبی کاشیکاری امامزاده را انجام دادم.»
«این گذشت تا دو سال بعد که دوباره حاج کریم آمد و گفت امامزاده را توسعه دادم و کنارش مسجد و حسینیه ساختم و دوباره می‌خواهم برای کاشیکاری بیایی گفتم خدایا چطور دوباره به این منطقه دورافتاده بروم، خلاصه قبول کردم و چند روزی به فکر فرو رفتم که چه‌کار جدیدی می‌توانم برای این مکان انجام دهم که به شکل عجیبی طرحی از حضرت ابوالفضل با مشک آب که در حال ریختن آب در شط است و اسبش هم کنارش ایستاده و گریه می‌کند به ذهنم رسید.»
«یک عشق عجیبی در این کاشیکاری بود که وقتی آن را نصب کردم حاج کریم فقط گریه می‌کرد. تعدادی خبرنگار از خرم‌آباد آمدند و من هم مشغول به کار بودم. از من پرسیدند استاد، اصفهان کجا اینجا کجا؟ به خودم آمدم و دیدم جزو نیروی معنوی برای حضورم آنجا هیچ دلیل دیگری وجود ندارد.»
«مقضی که سال‌ها این هنر را که میراث خانوادگی‌اش بوده حفظ کرده و سال‌های متمادی موفق به کسب درجات و گواهی‌نامه و دکترای افتخاری هنر شده و لوح‌های افتخاری مربوط به اجلاس آسیای شورای جهانی صنایع‌دستی، جشنواره فرهنگی اصفهان در الجزایر، نمایشگاه برترین آثار اسلامی در پاکستان را هم در کارنامه خود دارد، هیچ‌کدام از این افتخارات را در مقام ارزش نمی‌داند تا زمانی که مرمت آثار و ابنیه تاریخی به دست استادان صاحب فن و تجربه سپرده نشود.» او دراین‌باره می‌گوید: «سال 2008 به همراه یک تیم چهار نفره از هنرمندان قدیمی اصفهان به جشنواره فرهنگی ایران که همزمان با بازی‌های المپیک پکن بود به چین فرستاده شدیم. مکانی را به ما اختصاص دادند که به شکل نمایشی مشغول کار هنری‏مان شویم. روزی 30 خبرنگار و عکاس اطراف ما جمع می‌شدند. یکی از خبرنگاران چینی به‌وسیله مترجم از من پرسید که آیا شما در ایران مشغول آموزش این هنر هستید و آیا زمان رفت‌وبرگشت به مراکز آموزشی محافظ و بادیگارد هم دارید؟ من در جواب گفتم خیر؛ کسی در ایران علاقه به فراگیری هنر زیر نظر اساتید قدیمی ندارد. او با تعجب گفت اگر روزی چند ساعت اطلاعات و تجربه‌های شما نوشته شود بازهم زمان کم است.»
ارسال نظر