سه گام موثر در رسیدن به شادی
رسیدن به شادی و آرامش حقیقی در زندگی از اهداف والای آفریننده است و به ما کمک میکند در تمامی ابعاد زندگی بتوانیم به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کنیم و خبر خوب این است که کلید رسیدن به شادی و آرامش حقیقی در دست خود ماست. پیمان حسنی، مدرس دورههای شاد زیستن به سه سوال رایج در خصوص شرایط رسیدن به شادی و آرامش حقیقی پاسخ میدهد.
اصفهان زیبا: رسیدن به شادی و آرامش حقیقی در زندگی از اهداف والای آفریننده است و به ما کمک میکند در تمامی ابعاد زندگی بتوانیم به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کنیم و خبر خوب این است که کلید رسیدن به شادی و آرامش حقیقی در دست خود ماست. پیمان حسنی، مدرس دورههای شاد زیستن به سه سوال رایج در خصوص شرایط رسیدن به شادی و آرامش حقیقی پاسخ میدهد.
من در شرایط سختی زندگی میکنم. آیا در همین شرایطی که هستم میتوانم شاد باشم؟
برای پاسخ به این سوال بهتر است کمی با خصوصیات ذهن آشنا بشویم:ذهن انسان به شکلی خلق شده که همزمان نمیتواند به بیش از یک موضوع فکر کند.لطفا سعی کنید عدد 13 را در عدد 18 ضرب کنید و همزمان به این فکر کنید که پریروز ناهار چی خوردید.خیلی ساده متوجه این مکانیزم ذهن میشوید که اگر به عملیات ضرب فکر کنید نمی توانید به پریروز فکر کنید و بالعکس.حالا یک تمرین جالب دیگر انجام بدهیم:خاطره لذت بخش را به یاد بیاورید و تصویرش را در ذهنتان پر رنگ و نزدیک و شفاف کنید.(انگار به یاد آوردن خاطرات لذت بخش سخت است.)بعد یک خاطره تلخ رابه یاد بیاورید (به سرعت چندین خاطره تلخ در ذهن رژه می رود)و ببینید تفاوت احساس شما بعد از این دو خاطره چیست؟پس ساده میشود نتیجه گرفت که با فکر به چیزهای خوب اولا نمی شود به چیز های بد فکر کرد و دوما وقتی به چیزهای خوب فکر می کنیم، حال ما خوب میشود.حالا ببینید در طول روز به چه چیزهایی در زندگی فکر می کنید و آیا خود شما نیستید که حال خوب و بد خودتان را می آفرینید؟ در نتیجه اگر به داشته ها،آرزوها و نکات مثبت و لذت بخش زندگی فکر کنیم، روحیه ما شاد و شاد تر میشود و اگر روی نقاط ضعف و مشکلات زندگی
تمرکز کنیم، هر روز افسرده تر و نا امید تر خواهیم شد.حالا من از شما می پرسم: آیا شرایطتان آنقدر بد است که هیچ نکته مثبتی در زندگیتان پیدا نمیشود؟نگاهی به دور و برتان بیندازید؛واقعا یک نکته مثبت هم وجود ندارد؟اگر حتی یک نکته مثبت پیدا کردید،آن را بنویسید و هر روز به خاطرش سپاسگزاری کنید تا عین خودش را جذب کند و زندگیتان پر از نکات مثبت و لذت بخش بشود.«لطفا همین الان لیستی از چیزهایی را که در زندگی واقعا ازشان لذت می برید، بنویسید.»شاید باورتان نشود؛ ولی خود من و انسانهای شاد بیشماری دقیقا به همین روش شاد و شاد و شاد تر شدیم.به قول مولانا این قانون هستی است که:شکر نعمت، نعمتت افزون کند/ کفر نعمت از کفت بیرون کند
آیا شادی من به مقدار پول جیبم بستگی دارد؟
بدون شک با داشتن پول بیشتر احساس نشاط و شادابی خاصی را تجربه خواهیم کرد و به خیلی از خواسته ها و آرزوهامان خواهیم رسید؛ با این حال وقتی با تعداد بسیاری از انسان های پولداری که اقدام به خودکشی کردند (آدولف مرکل، پدر بزرگ علم شیمی با 43 میلیارد دلار سرمایه جلوی قطار پرید، آلبرتو سانتوس صاحب شرکت های قهوه سازی با 12 میلیارد دلار ثروت خودش را دار زد، لوئیس هیل، سهامدار اصلی شرکت فیلیپس با چهار میلیارد سرمایه خود را از پنجره خانهاش به بیرون انداخت و ...) برخورد می کنیم، متوجه می شویم موضوع به همین سادگی هم نیست.انگار از بی پولی که به پولداری می رسیم، اوایل، کار برایمان لذت بخش میشود؛ ولی بعد متوجه میشویم که پول هم جواب اصلی برای زندگی نیست.بهترین جوابی که به این سوال میتوانم بدهم، این است که عزیزان انرژیتان را به پول توی جیب یا حسابتان متصل نکنید.اگر کسی یاد بگیرد بدون پول هم شادی کند،بدون شک با پول، بسیار بهتر میتواند شادی کند؛ ولی اگر کسی شادی امروزش را به درآمد فردایش وابسته کند و به هر قیمتی بخواهد به ثروت برسد، بدون شک ضرر خواهد کرد.پس امروز شاد باش و در امروز زندگی کن.فردا قطعا زیباتر خواهد بود.
بین معنویت و شادی چه ارتباطی هست؟
اگر معنویت را شناخت و نحوه دستیابی به چهار ارتباط زیر خلاصه کنیم، بدون شک هر چه در این ارتباط ها حرفه ای تر و قدرتمند تر بشویم،شادی و آرامش بیشتری را احساس خواهیم کرد.
1.ارتباط موثر با خدا
2.ارتباط موثر با هستی
3.ارتباط موثر با خود
4.ارتباط موثر با دیگران
در ارتباط موثر با هستی به عنوان مثال یکی از قوانین هستی این است که ما در جهانی زندگی می کنیم که خوب و بد در کنار همدیگر معنا پیدا می کنند و در چنین جایگاهی توقع اینکه یک نفر یا یک موضوع،خوب مطلق باشد، یقینا توقع درستی نیست؛مثل زنبور که هم نیش دارد هم نوش و کسی که نخواهد این موضوع را قبول کند، مدام در حال جنگ با هستی است و هدیه جنگ هم که ویرانی و نا آرامی است.خود من زمانی که در مورد قوانین حاکم بر هستی بی اطلاع بودم،تلاشم این بود که هستی را مطابق میل خودم در بیاورم و برای هستی شبیه یک دیکتاتور شده بودم.پس از جنگهای سخت به این راز پی بردم که برای رسیدن به آرامش نیاز است که هستی را بشناسم و باآن ارتباط برقرار کنم.در گذشته فکر می کردم که جهان و مردمش باید مطابق میل من باشند؛ ولی الان متوجه شدم که هستی همین است که هست، نه آن چیزی که من دلم می خواهد و منم که باید با هستی همسو بشوم.حالا با این دیدگاه بهتر میشود هستی را شناخت و همیشه شادکام بود.تازه این نوید را هم مولانا داده که با معنویت میشود شادکام تر از این حرفها بشویم:
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید