همدستی آنفولانزا و آلودگی هوا در اصفهان
این روزها اگر در خیابانهای اصفهان قدم بزنید، یا سوار تاکسی و اتوبوس و مترو شوید، موسیقی متنِ شهر تغییر کرده است؛ دیگر فقط صدای بوق ماشینها نیست، بلکه سمفونی سرفههای خشک و پیدرپی شهروندان است که سکوت سنگین زیر آسمانِ خاکستری را میشکند. اصفهان ما این روزها حال خوشی ندارد
اصفهان امروز_ راضیه چنگیز نائین: این روزها اگر در خیابانهای اصفهان قدم بزنید، یا سوار تاکسی و اتوبوس و مترو شوید، موسیقی متنِ شهر تغییر کرده است؛ دیگر فقط صدای بوق ماشینها نیست، بلکه سمفونی سرفههای خشک و پیدرپی شهروندان است که سکوت سنگین زیر آسمانِ خاکستری را میشکند. اصفهان ما این روزها حال خوشی ندارد. پاییز و زمستان که از راه میرسد، انگار قرار است یک تراژدی تکراری روی صحنه برود: شیوع گسترده آنفولانزا و ویروسهای فصلی. اما خودمان را گول نزنیم و همه تقصیرها را گردن ویروسهای میکروسکوپی نیندازیم. آنچه این روزها نفس نصف جهان را به شماره انداخته، فقط یک همهگیری ساده ویروسی نیست؛ بلکه ترکیبی سمی و خطرناک از بیماری و هوایی است که دیگر «هوا» نیست.
در هفتههای اخیر، اورژانسها و مطبهای پزشکان اصفهان مملو از بیمارانی است که با بدندرد، تب و سرفههای وحشتناک مراجعه میکنند. خیلیها میپرسند: «چرا خوب نمیشویم؟» یا «چرا این آنفولانزا اینقدر طولانی و سمج شده است؟». پاسخ این سؤال، در همان لایه ضخیم و تیرهای است که مثل بختک روی شهر افتاده و کوه صفه را در غبار محو کرده است. پزشکان و متخصصان بارها فریاد زدهاند که بین آلودگی هوا و شدت بیماریهای تنفسی، یک رابطه عمیق و البته مرگبار وجود دارد! ذرات معلق و آلایندههای شیمیایی که در هوای اصفهان جولان میدهند، حکم فرش قرمز را برای ویروسها دارند. این ذرات، سیستم دفاعی و مژکهای تنفسی ما را فلج میکنند، راههای هوایی را ملتهب میکنند و به ویروس آنفولانزا اجازه میدهند که راحتتر بتازد و عمیقتر زخم بزند.
در واقع، ما اصفهانیها داریم در یک اتاق گاز بزرگ زندگی میکنیم که در و پنجرههایش بسته است (همان پدیده وارونگی دما) و در این اتاق خفه، ویروس هم رها شده است. سرفههایی که این روزها میشنوید، فقط برای دفع ویروس نیست؛ فریاد ریههایی است که از سرب، گوگرد و ذرات زیر ۲.۵ میکرون پر شدهاند. مسئله دردناک اینجاست که در این وضعیت بحرانی، مدیریت شهری و کلان استان، اغلب درگیر بازیهای آماری و تصمیمگیریهای لحظه آخری است. مدارس گاهی تعطیل میشوند و گاهی نه طرح زوج و فرد از در منازل اجرا میشود، اما مازوتسوزی و فعالیت صنایع آلاینده که در کمربند شهر حلقه زدهاند، همچنان بهعنوان متهمان ردیف اول در سایه باقی میمانند.
این وضعیت، عدالت در سلامت را هم زیر سؤال برده است. کودکی که باید در مدرسه درس بخواند، یا در خانه حبس میشود و افسرده، یا به مدرسه میرود و بیمار برمیگردد. سالمندانی که تنها دلخوشیشان قدمزدن در پارکهای حاشیه زایندهرود (که آن هم خشک است) بود، حالا جرئت خروج از خانه را ندارند. ما عادت کردهایم که هر سال با رسیدن فصل سرما، منتظر «شاخص آلودگی» باشیم، درست مثل کشاورزی که منتظر باران است، اما بارانی که ما منتظرش هستیم، باد و طوفانی است که شاید این گنبد سربی را جابهجا کند. این یعنی استیصال؛ یعنی ما سلامتمان را به باد سپردهایم، نه به تدبیر.
نکته غمانگیز ماجرا اینجاست که آلودگی هوا، دوره نقاهت آنفولانزا را هم فرسایشی کرده است. بیماری که باید در عرض نهایتا ۷ روز سر پا شود، دو هفته درگیر است؛ چون اکسیژن خالصی به بدنش نمیرسد تا سلولها را ترمیم کند. داروها و سرمها، حریف دودی که هر لحظه استنشاق میکنیم نمیشوند. اصفهان زیبا، با آن معماری فیروزهای، زیر غباری از دوده پنهان شده و شهروندانش دارند تاوان توسعه ناپایدار و جانمایی غلط صنایع را با سلامتیشان میدهند.
حرف آخر اینکه، تا زمانی که فکری اساسی برای ریههای شهر نشود، صحبت از کنترل آنفولانزا و سلامتی، آب در هاون کوبیدن است. نمیشود به مردم گفت «ماسک بزنید» اما همزمان هوای مسموم را به حلقشان پمپاژ کرد. ماسک شاید جلوی ویروس را بگیرد، اما جلوی این حجم از آلایندههای شیمیایی کم میآورد. امروز، درمان سرفههای مردم اصفهان در داروخانهها نیست؛ در تغییر سیاستهای کلان محیطزیستی، توقف سوختهای بیکیفیت و نجات دادن هوایی است که حق اولیه حیات است. کاش مسئولان صدای این سرفهها را نه بهعنوان یک بیماری فصلی، بلکه بهعنوان آژیر قرمزِ مرگ خاموش یک شهر بشنوند، پیش از آنکه اصفهان برای همیشه از نفس بیفتد.