صهبا؛ دانشجوی ممتاز دانشگاه سفر
«محمدحسین صهبا»، دبیر بازنشسته آموزشوپرورش شهرضا که از نوجوانی سفر کردن را آغاز کرده عاشق سفر است و در این سالها هر فرصتی به دست آورده با همسرش راهی سفر شده است. او که در چهار ماه گذشته تنها پنج روز را در سفر نبوده و حالا هم در سفر دزفول است میگوید که سفر دانشگاهی است که درسهایش در هیچ دانشگاهی ارائه نمیشود.
لیلا شهبازیان/اصفهان امروز: «محمدحسین صهبا»، دبیر بازنشسته آموزشوپرورش شهرضا از حدود 16 سالگی سفر کردن را آغاز کرده و حالا در سن 65 سالگی بیشتر از هر زمان دیگری سفر میکند؛ در چهار ماهی که گذشت او فقط پنج روز در خانهاش مانده و همین حالا هم در سفر دزفول و بزرگداشت یعقوب لیث است.
آغاز سفرهای «صهبا»، با دوچرخه و موتورسیکلت بود و بعد از ازدواج با «گیتی محمدینژاد» که او هم دبیر بازنشسته آموزشوپرورش است و همسفر همیشگی او، سالهاست که با ماشین سفر میکند. یک سالی هم میشود که با گروه «پرشینکمپر» (گروه متشکل از جمعی از کاروانداران ایرانگرد)، آشنا شده و یک ماشین «فیات دوکاتو» خریده و آن را تجهیز به امکانات سفرکرده؛ ماشینی که عاشق آن است.
این ایرانگرد و همسرش در تازهترین سفر با گروه «پرشینکمپر»، سفر 40 روزهای به دور ایران داشتهاند و پای ثابت همه بخشهای این سفر بودند. صهبا میگوید: «در سفر به دور ایران با گروه کمپرسواران از افتتاحیه در 7 آبان در طاقبستان کرمانشاه تا اختتامیه در 18 آذر در همان کرمانشاه، من و همسرم حضور داشتیم. سفر لذتها و مشکلات خودش را دارد و هدف ما این بود که به مردم ایران بشناسانیم که مملکتمان چهارفصل است و ما در مرزهای امن و آسوده سفر میکنیم. قصد ما همچنین قدردانی از زحمات مرزداران و مرزنشینان بود.»
درحالیکه بسیاری از اعضای گروه «پرشین کمپر» هنوز خستگی سفر 40 روزهشان را به درنکردهاند «صهبا» میگوید که او و همسرش خستگی سفر را با سفری دیگر از جسم و روح خود بیرون کردهاند. شرح سفرهای چهار ماه اخیر آنها اینگونه است: «نخستین سفر آبشار بیشه لرستان بود، بعد تفرش و زیستبوم خارتوران و سپس نوبت به گردش 40 روزه به دور ایران رسید و بعدازآن یک سفر سهروزه به یزد داشتیم. من ششم دیماه حرکت میکنم به سمت دزفول تا در بزرگداشت یعقوب لیث صفاری که 8 دیماه برگزار میشود، شرکت کنم.»
«صهبا» که فارغالتحصیل رشته روانشناسی است در مقطع دبیرستان اشتغال داشت و حدود 31 سال، مدیر و معاون مدارس شهرضا بود. همسرش نیز لیسانس ادبیات دارد و در مقطع راهنمایی ادبیات فارسی و زبان انگلیسی تدریس کرد. او درباره تاثیر سفرکردن های بسیارش بر کار و بر دانش آموزان میگوید: «زمانی که معلم بودم هر اردویی که میخواست از مدارس شهرضا به شهر دیگری برود ازآنجاییکه من اهل سفر بودم و شناختهشده، سرپرستی اردو را به من میدادند. اردوگاه میرزا کوچک خان رامسر با پوست و خون من عجین است. من سعی میکردم که روحیه سفر کردن را در دانش آموزان زنده کنم و با سفر، درس زندگی به آنها بدهم. در سفر اگر هر کس یکقدم از خواسته خودش عقب بنشیند، کار گروهی به بهترین نحو انجام میشود. یادم میآید در اردوها مثلا یک جعبه پرتقال وسط میگذاشتم و میگفتم بچهها بیایید میوه بخورید، طوری تربیتشان کردم که هر دانشآموزی که اول سراغ جعبه میرفت پرتقالهای خرابتر را برمیداشت تا به آخرین نفرات که میرسید بهترین پرتقالها نصیبشان میشد. اینجوری بود که دیگر بچهها حق دیگری را نمیخوردند. برای مسائل اعتقادی نیز زیاد پافشاری نمیکردم تا بچهها بهجای نزدیک شدن به مسائل اعتقادی از آن دور نشوند. یک مکّبر که بسیار صوت خوشی داشت همیشه کنارم بود. میگفتم بچهها بیایید نماز بخوانید وقتی میآمدند قسمشان میدادم که هرکس صبح در خانهشان نماز خوانده بایستد، هیچ اجباری نیست، بچهها کمی به هم نگاه میکردند و وقتی میدیدند که اجباری نیست بعضی در صف میایستادند و برخی نیز میرفتند. بعدها که بزرگ شدند و سراغ زندگی رفتند وقتی میدیدمشان میگفتند که ما نمازمان را از شما داریم، ما اهل نماز نبودیم شما در اردو با ما آنطور برخورد کردید و ما از خودمان شرمنده شدیم و از آن موقع نماز میخوانیم. نحوه برخورد با آنها تحت تاثیر زیاد سفر کردن من بود که پختهشده بودم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی.»
او اعتقادی به این حرف که بسیاری میگویند سفر آن هم در این شرایط دشوار اقتصادی، بسیار پرهزینه است ندارد. «همه جور میشود سفر کرد. در همین گروه پرشین کمپر، کسی هست که ماشین 500، 600 میلیون تومانی کاملا مجهز به همه امکانات سفر دارد. یا کسی، صاحب اتوبوس تجهیز کرده مرسدس بنز آلمان برای سفر است که یک شاسی میزند، بدنه اتومبیل همه میآید بیرون و میشود یک اتاقخواب، یک شاسی دیگر میزند از بدنه کنار راننده یک اتاق دیگر اضافه میشود و سونا و جکوزی روی آن سوار است. یک سوییچ میزند در صندوقعقب اتوبوس بالا میرود و مرسدس بنز سواری 2016 از آن بیرون میآید. اتوبوسش در کمپ است و با سواری میرود در شهر و خریدش را میکند و برمیگردد. قیمتش هم یک میلیارد و 750 میلیون تومان است. من هم به فراخور حال خودم یک فیات دوکاتوی 40، 50 میلیون تومانی خریدهام که خیلی از آن راضیام و در این مدت سفر هم از همه ماشینها سر بوده و هیچ مشکلی برای من ایجاد نکره است. بعضی هم با سواری در سفرهای گروه شرکت میکنند و شبها در چادر و کیسهخواب میخوابند. بههرحال میشود همه جور سفر کرد.» سفر 40 روزه با گروه «پرشین کمپر» به دور ایران یک کشف جدید مردمشناسی برای این ایرانگرد به همراه داشته است. صهبا میگوید: « مردم جنوب به مهماننوازترین مردم ایران معروفاند، من هم همیشه این اعتقاد را داشتهام اما در این سفر 40 روزه، مردم تایباد در استان خراسان شمالی را مردمی میهماننوازتر از جنوبیها دیدم. در کمپی که سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و شهرداری در اختیار ما قرار داده بود مردم تایباد که چنین مسافرانی را با این ماشینهای مسافرتی و با این تعداد ندیده بودند، میآمدند و میپرسیدند که از کجا آمدهاید، هدفتان چیست و از اینجور سوال ها. وقتی میگفتیم که ما گردشگریم و هدف از سفرمان را توضیح میدادیم، میگفتند برای ما زشت است که شما مهمانان این شهر در پارک بمانید، ما هم ماشینها و امکاناتمان را نشانشان میدادیم بااینوجود اصرار داشتند که شب را به خانه آنها برویم. یادی هم میکنم از هنرمند تایبادی، یوسف علیزاده که در همین سفر با او آشنا شدم. او از ما خواست که شب به خانهاش برویم. او و همسرش آمدند و چند خانواده را به خانهشان بردند و به گرمی از ما پذیرایی کردند و موسیقی محلی برایمان نواختند. این آشنایی سرآغاز دوستیهای آینده است.»
«صهبا» آنچنان عاشق و شیفته سفر است که حاضر است آپارتمانی را که با ارث پدریاش خریده بفروشد و در راه سفر هزینه کند.«الان جوری شدهام که فقط به سفر، سفر و سفر فکر میکنم. من در سفر 40 روزه به دور ایران، دانشگاهی را گذراندهام که هیچگاه در دوران تحصیل و دانشگاهم نگذراندم و آن تجربه و آگاهی را به دست نیاورده بودم. من به هر شهری که سفرکردهام یک خانه دارم و برادر، خواهر و یا دوستی؛ چه سرمایهای از این بالاتر!»
آغاز سفرهای «صهبا»، با دوچرخه و موتورسیکلت بود و بعد از ازدواج با «گیتی محمدینژاد» که او هم دبیر بازنشسته آموزشوپرورش است و همسفر همیشگی او، سالهاست که با ماشین سفر میکند. یک سالی هم میشود که با گروه «پرشینکمپر» (گروه متشکل از جمعی از کاروانداران ایرانگرد)، آشنا شده و یک ماشین «فیات دوکاتو» خریده و آن را تجهیز به امکانات سفرکرده؛ ماشینی که عاشق آن است.
این ایرانگرد و همسرش در تازهترین سفر با گروه «پرشینکمپر»، سفر 40 روزهای به دور ایران داشتهاند و پای ثابت همه بخشهای این سفر بودند. صهبا میگوید: «در سفر به دور ایران با گروه کمپرسواران از افتتاحیه در 7 آبان در طاقبستان کرمانشاه تا اختتامیه در 18 آذر در همان کرمانشاه، من و همسرم حضور داشتیم. سفر لذتها و مشکلات خودش را دارد و هدف ما این بود که به مردم ایران بشناسانیم که مملکتمان چهارفصل است و ما در مرزهای امن و آسوده سفر میکنیم. قصد ما همچنین قدردانی از زحمات مرزداران و مرزنشینان بود.»
درحالیکه بسیاری از اعضای گروه «پرشین کمپر» هنوز خستگی سفر 40 روزهشان را به درنکردهاند «صهبا» میگوید که او و همسرش خستگی سفر را با سفری دیگر از جسم و روح خود بیرون کردهاند. شرح سفرهای چهار ماه اخیر آنها اینگونه است: «نخستین سفر آبشار بیشه لرستان بود، بعد تفرش و زیستبوم خارتوران و سپس نوبت به گردش 40 روزه به دور ایران رسید و بعدازآن یک سفر سهروزه به یزد داشتیم. من ششم دیماه حرکت میکنم به سمت دزفول تا در بزرگداشت یعقوب لیث صفاری که 8 دیماه برگزار میشود، شرکت کنم.»
«صهبا» که فارغالتحصیل رشته روانشناسی است در مقطع دبیرستان اشتغال داشت و حدود 31 سال، مدیر و معاون مدارس شهرضا بود. همسرش نیز لیسانس ادبیات دارد و در مقطع راهنمایی ادبیات فارسی و زبان انگلیسی تدریس کرد. او درباره تاثیر سفرکردن های بسیارش بر کار و بر دانش آموزان میگوید: «زمانی که معلم بودم هر اردویی که میخواست از مدارس شهرضا به شهر دیگری برود ازآنجاییکه من اهل سفر بودم و شناختهشده، سرپرستی اردو را به من میدادند. اردوگاه میرزا کوچک خان رامسر با پوست و خون من عجین است. من سعی میکردم که روحیه سفر کردن را در دانش آموزان زنده کنم و با سفر، درس زندگی به آنها بدهم. در سفر اگر هر کس یکقدم از خواسته خودش عقب بنشیند، کار گروهی به بهترین نحو انجام میشود. یادم میآید در اردوها مثلا یک جعبه پرتقال وسط میگذاشتم و میگفتم بچهها بیایید میوه بخورید، طوری تربیتشان کردم که هر دانشآموزی که اول سراغ جعبه میرفت پرتقالهای خرابتر را برمیداشت تا به آخرین نفرات که میرسید بهترین پرتقالها نصیبشان میشد. اینجوری بود که دیگر بچهها حق دیگری را نمیخوردند. برای مسائل اعتقادی نیز زیاد پافشاری نمیکردم تا بچهها بهجای نزدیک شدن به مسائل اعتقادی از آن دور نشوند. یک مکّبر که بسیار صوت خوشی داشت همیشه کنارم بود. میگفتم بچهها بیایید نماز بخوانید وقتی میآمدند قسمشان میدادم که هرکس صبح در خانهشان نماز خوانده بایستد، هیچ اجباری نیست، بچهها کمی به هم نگاه میکردند و وقتی میدیدند که اجباری نیست بعضی در صف میایستادند و برخی نیز میرفتند. بعدها که بزرگ شدند و سراغ زندگی رفتند وقتی میدیدمشان میگفتند که ما نمازمان را از شما داریم، ما اهل نماز نبودیم شما در اردو با ما آنطور برخورد کردید و ما از خودمان شرمنده شدیم و از آن موقع نماز میخوانیم. نحوه برخورد با آنها تحت تاثیر زیاد سفر کردن من بود که پختهشده بودم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی.»
او اعتقادی به این حرف که بسیاری میگویند سفر آن هم در این شرایط دشوار اقتصادی، بسیار پرهزینه است ندارد. «همه جور میشود سفر کرد. در همین گروه پرشین کمپر، کسی هست که ماشین 500، 600 میلیون تومانی کاملا مجهز به همه امکانات سفر دارد. یا کسی، صاحب اتوبوس تجهیز کرده مرسدس بنز آلمان برای سفر است که یک شاسی میزند، بدنه اتومبیل همه میآید بیرون و میشود یک اتاقخواب، یک شاسی دیگر میزند از بدنه کنار راننده یک اتاق دیگر اضافه میشود و سونا و جکوزی روی آن سوار است. یک سوییچ میزند در صندوقعقب اتوبوس بالا میرود و مرسدس بنز سواری 2016 از آن بیرون میآید. اتوبوسش در کمپ است و با سواری میرود در شهر و خریدش را میکند و برمیگردد. قیمتش هم یک میلیارد و 750 میلیون تومان است. من هم به فراخور حال خودم یک فیات دوکاتوی 40، 50 میلیون تومانی خریدهام که خیلی از آن راضیام و در این مدت سفر هم از همه ماشینها سر بوده و هیچ مشکلی برای من ایجاد نکره است. بعضی هم با سواری در سفرهای گروه شرکت میکنند و شبها در چادر و کیسهخواب میخوابند. بههرحال میشود همه جور سفر کرد.» سفر 40 روزه با گروه «پرشین کمپر» به دور ایران یک کشف جدید مردمشناسی برای این ایرانگرد به همراه داشته است. صهبا میگوید: « مردم جنوب به مهماننوازترین مردم ایران معروفاند، من هم همیشه این اعتقاد را داشتهام اما در این سفر 40 روزه، مردم تایباد در استان خراسان شمالی را مردمی میهماننوازتر از جنوبیها دیدم. در کمپی که سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و شهرداری در اختیار ما قرار داده بود مردم تایباد که چنین مسافرانی را با این ماشینهای مسافرتی و با این تعداد ندیده بودند، میآمدند و میپرسیدند که از کجا آمدهاید، هدفتان چیست و از اینجور سوال ها. وقتی میگفتیم که ما گردشگریم و هدف از سفرمان را توضیح میدادیم، میگفتند برای ما زشت است که شما مهمانان این شهر در پارک بمانید، ما هم ماشینها و امکاناتمان را نشانشان میدادیم بااینوجود اصرار داشتند که شب را به خانه آنها برویم. یادی هم میکنم از هنرمند تایبادی، یوسف علیزاده که در همین سفر با او آشنا شدم. او از ما خواست که شب به خانهاش برویم. او و همسرش آمدند و چند خانواده را به خانهشان بردند و به گرمی از ما پذیرایی کردند و موسیقی محلی برایمان نواختند. این آشنایی سرآغاز دوستیهای آینده است.»
«صهبا» آنچنان عاشق و شیفته سفر است که حاضر است آپارتمانی را که با ارث پدریاش خریده بفروشد و در راه سفر هزینه کند.«الان جوری شدهام که فقط به سفر، سفر و سفر فکر میکنم. من در سفر 40 روزه به دور ایران، دانشگاهی را گذراندهام که هیچگاه در دوران تحصیل و دانشگاهم نگذراندم و آن تجربه و آگاهی را به دست نیاورده بودم. من به هر شهری که سفرکردهام یک خانه دارم و برادر، خواهر و یا دوستی؛ چه سرمایهای از این بالاتر!»