حسین فلاح؛ زندگی با نقاشی ایرانی
تابلوهای نقاشی ایرانی یا همان نگارگری که طرح و اجرای هرکدام منحصربهفرد است، حالا مغازه و آتلیه «حسین فلاح» را به یک موزه تبدیل کرده است و چشم هر بینندهای را به خود جذب میکند. روایتهای او از معماری ایرانی و نشان دادن کاشیهایی که تنها یکچشم دقیق و هوشیار میتواند بر دیوارهای آثار تاریخی اصفهان پیدا کند و یا جامههایی که گویی دستی غیرانسانی باظرافتی بیاندازه آنها را ساخته است در کنار پرداختهای چهرههایی که این نگارگر پیش چشم مخاطب میگذارد، حکایت از یکعمر کار عاشقانه و یک عشق هنرمندانه دارد. میتوان رنگ ایران را در تکتک تابلوها و آثار مختلف او دید.
سعید آقایی/اصفهان امروز: خیابان سعدی درست جایی در نزدیکی میدان نقشجهان، جایی که روزی قلب نصف جهان بوده است، حسین فلاحی از اهالی رنگ و نقش، جامههای خیال بر تن تصویر میکند و دایرههای عاطفه را در نقطه عاطفه بانام نقاشی گره میزند. این نگارگر در تاریخ 25 آذرماه 1317 در محله سیچان اصفهان متولد میشود و 57 سال در آن محله زندگی میکند. فلاحی و خانواده او بخشی از سیچان معاصر را تشکیل میدهند. وی میگوید: «از 12 سالگی نزد مرحوم علی سجادی شروع به کارکردم و این همراهی تا پایان عمر ایشان و نزدیک 30 سال به طول کشید». وی که زمان برای کسب مهارت کافی و توانایی انجام کار در نزد استاد را چهار سال میداند درباره نحوه آموزش نزد سجادی میگوید: «هر هنرجویی ابتدا باید تذهیب را فرامیگرفت. تذهیب جامع المقدمات نقاشی ایرانی است». وی همچنین از استادان و نسل قبل از سجادی به آقایان امامی، مصورالملک و صنیعزاده اشاره میکند. فلاحی از همدورهایهای دیگر سجادی به خطایی، خوشنویسزاده و صانعی نیز اشاره میکند. وی درباره کارهای استادش میگوید: «سجادی معمولاً کارهایش را برای سلاطین و رئیسجمهورها میساخت و ازجمله آنها میتوان به ملکه انگلیس و صدراعظم آلمان اشاره کرد.»
از وی میپرسیم که سجادی در کدام بخش توانایی بیشتری داشت و او در پاسخ میگوید: «کاشیسازیهای آقای سجادی خیلی عالی بود. چهره و پرداخت او هم خوب بود.» مکثی میکند و با اطمینان ادامه میدهد: «نقاشان قدیم در همه کار استاد بودند.»
وی درباره شروع کارش بهصورت مستقل و بعد از استاد سجادی میگوید: «سال 1359 نزدیک میدان انقلاب یک مغازه گرفتم؛ و سال 1373 مغازه خیابان پشت مطبخ را گرفتم و سال 1382 مغازه خیابان سعدی را به مجموعه اضافه کردم.» البته فرزند او مهران فلاحی نیز همین کار را از سال 1377 در مجتمع روبروی هتل عباسی آغاز کرده است و میگوید: «در یک دوره طولانی شاید سالهای سال، روزهای تعطیل نداشتیم و از کار کردن خسته نمیشدیم. گاهی قدما زیر شمع نقاشی میکردند و همیشه به کار مشغول بودند.» وی تبحر خاص خودش را در کاشیسازی، چهرهسازی و جامهسازی میداند. البته روزگار همیشه بر وفق این نگارگر نبوده تا جایی که در یک مقطع کوچک مجبور میشود شغلش را تغییر دهد و طلافروشی کند که البته برایش فایدهای نداشته و از آن دوره بهسختی یاد میکند.
وی درباره شاگردانش میگوید: «افراد زیادی آمدند و رفتند ولی از آنهایی که آمد و ماندند و توانستند بهجایی برسند باید از پرویز افشاری یاد کنم.» و ادامه میدهد: «آنها که میآمدند و میرفتند هفت یا هشت سال نزد استاد میماندند و این مدت کار، کسی را استاد نمیکند. من 30 سال، نزد استاد کارکردم.» و با اطمینان کامل میگوید و تکرار میکند: «ما زنده به کاریم.»
وقتی درباره فروش کارها و استقبال گردشگران از او میپرسیم، میگوید: «ما چون اسمورسمداریم و اسممان در کتابهای مختلف راهنمای گردشگری آمده، مشتری نزدمان میآید.»
و ادامه میدهد: «در آمریکا، فرانسه، استرالیا، آلمان، ایتالیا و اتریش نمایش آثار مختلف و متنوعی داشته است. نمایش آثاری که گاه با کارگاههایی نیز همراه بوده است و در آنها به هنرجویانی از سراسر جهان مینیاتور ایرانی آموزش دادهام.» او درباره سختیهای زندگی یک هنرمند میگوید: «گاهی ماست و خیار بهترین خوراک ما بود و این در حالی است که افرادی که امروزه سراغ هنر میآیند بیشتر برای پول میآیند تا خود هنر.»