راهکارهایی برای حل معضل کتاب نخوانی
کتابهای «حسنی» برای نسل دهه شصتیها نوعی خاطره مشترک است. برای آن نسل، رسانههای دیداری و شنیداری کمتری وجود داشت و رسانههای مکتوب ویژه کودک زیاد نبود و کمترین جلوه آب و رنگ و موسیقی، آنها را جذب میکرد.
اصفهان امروز- غلامحسین مردانیان: کتابهای «حسنی» برای نسل دهه شصتیها نوعی خاطره مشترک است. برای آن نسل، رسانههای دیداری و شنیداری کمتری وجود داشت و رسانههای مکتوب ویژه کودک زیاد نبود و کمترین جلوه آب و رنگ و موسیقی، آنها را جذب میکرد. امروزه رسانههای گوناگون جلوه گری میکنند و به همین دلیل جذب و تمرکز بخشیدن نگاه افراد به آثار مکتوب سختتر شده و یک اثر کودکانه باید ازلحاظ آهنگ، موضوع، زبان و شیوه بیان و تصاویر بتواند با آنها رقابت کند. علت دیگر، کثرت ناشران و پدیدآورندگان این دوره است که موجب شده کیفیت آثار نسبت به کمیت آنها کمتر باشد. اگر به جنبه دیگر این اتفاق توجه کنیم، میبینیم کودک امروز به چیزی بیشتر از حسنی نیاز دارد و جهان او آنقدر رشد یافته و متفاوت شده که درواقع شاعر و نویسندهای که برای او مینویسد، از قافله عقبمانده است. انیمیشنها و دیگر برنامههای تلویزیونی و کتابهای درسی امروز هم به نظر میرسد وجه خاطره سازی کمتری داشته باشند. آیا کتابهای درسی این نسل میتواند برای 20 سال دیگر خاطره ثبت کند؟ آیا در هیاهوی رسانههای نو به نو، جایی برای خاطرهانگیز شدن کتابهای درسی باقی میماند؟ زیاد هم نباید نگران بود؛ چون هر نسلی برای خودش نمادها و نشانههای خاطرهانگیزی خواهد داشت.
تا یک مقطع سنی، کودکان مخاطب باواسطه و غیرمستقیم کتاب کودک هستند، اما این واسطهها یعنی خانواده و مربیان مهدکودک، دانش انتخاب کتاب برای آنان یا راهنمایی آنها برای انتخاب کتاب را ندارند. چند مهدکودک داریم که مربیان آنها با ابزار کارشان یعنی ادبیات، هنر و روانشناسی کودک آشنا باشند؟ مهدکودکها بیشتر به محل نگهداری کودکان و نه مکانی برای رشد آنها تبدیلشدهاند. گرچه هستند مراکزی که با دانش، دقت و وسواس لازم کار میکنند و جلسات متعددی برای رشد علمی مربیانشان برگزار میکنند، ولی تعدادشان در همین اصفهان از تعداد انگشتان یکدست کمتر است. این مربیان، نتیجه نظام آموزشی مدرسهای و دانشگاهی ما هستند. نظامی که در آن، رشته زبان و ادبیات فارسی که مربوط به زبان مادری ما است، تنها چند سالی است در مقطع کارشناسی ارشد، گرایش ادبیات کودک دارد!
پدر و مادرهای این کودکان در طول سال چه تعداد کتاب میخوانند؟ نیازی به تکرار آمار فانتزی سرانه مطالعه نداریم. مسئولان ترویج فرهنگ کتابخوانی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت ارشاد، مجلس و نیز آموزشوپرورش، آموزش عالی و فرهنگستانها، چند طرح و برنامه کارشناسانه، جدی و عملی و نه شعاری و تقویمی برای این بحران که دستکمی از بحران آب و زلزله تهران و سقوط قیمت نفت ندارد، تدارک دیدهاند؟ بهغیراز زمان افتتاحیه و اختتامیه تا حالا چند بار مدیرکل، رئیس فلان اداره و نهاد فرهنگی را در کتابفروشی دیدهاید؟
شاید قبلت و موبایل دشمن کتاب کاغذی باشند، اما دشمن مطالعه نیستند. تکنولوژی یک ابزار است و اگر قرار بود تنها تأثیر منفی داشته باشد، باید در اروپا و امریکا چنین تأثیری را زودتر و بیشتر میگذاشت. این ابزار میتواند کارکرد آموزشی و رشد دهنده داشته باشد. فناوری، فرهنگ والا یا نازل فرد و جامعه را تقویت و تشدید میکند؛ به همین دلیل بیشتر یک فرصت است و کمتر تهدید. برای کشوری که زیرساخت فرهنگ مطالعه دارد، میشود فرصت؛ و برای آنکه ندارد، میشود تهدید. اینجا است که سواد رسانهای اهمیت خودش را نشان میدهد. کشورهایی مثل کانادا و ژاپن که در بسیاری از مباحث نوین فرهنگی پیش تاز هستند، حداقل چهار دهه است آموزش سواد رسانهای را چه در سطح آشنایی با ابزار و رسانههای مختلف و چه شناخت و تحلیل محتوا آغاز کردهاند و آن را به کتابهای درسی بچهها راه دادهاند. آیا ما در این زمینهها ایده و اتاق فکری داریم؟
تلویزیون چقدر تبلیغ کتاب میکند؟ اگر هم تبلیغ کند، اغلب از شبکه چهار در ساعات نامناسب و برای خود اهالی کتاب پخش میشود و کتابهایی تبلیغ میشود که ناشر برای آن پول پرداخته، نه آنهایی که شایستگی تبلیغ دارند. ما برای همهچیز یارانه در نظر میگیریم؛ برای مطالعه هم باید یارانه در نظر گرفت و آن را در مسیر ترویج فرهنگ مطالعه هزینه کرد. منظورم یارانه کاغذ و کتاب نیست. بارها دیدهایم به ازمابهتران کارت هدیه کتابی میرسد و آنها کارت را به اهل کتاب میدهند تا مثل چکهای پیش از موعد، آن را با تخفیف نقد کنند! این فاجعه است!
چند سال پیش در تهران کتابهایی منتشر کردند و در اتوبوسهای شهری گذاشتند. گذشته از اینکه این طرح ازنظر محتواهای انتخابشده و قطع، تعداد صفحات، فونت، صفحهآرایی و گرافیک کتابها چقدر غیر کارشناسانه اجرا شد، حرف مجریان طرح این بود که چرا مردم کتابها را با خود میبرند! چه اشکالی دارد ببرند؟ در وضعیتی ازنظر سرانه مطالعه اینقدر بحرانزده، حدی از این هزینهها طبیعی و بلکه لازم است. در شهر خودمان هم در برخی مکانهای عمومی مثل آرایشگاهها و مراکز خرید قفسههای کتاب قراردادند؛ اما آنهم شد ویترینی برای تبلیغ یک نگاه و جریان خاص و کسب سود چند ناشر خصوصی و شبهدولتی؛ نه فرصتی برای مطالعه و اندیشه.
نویسنده