شروعی برای یک پایان
با دست اشکهای گلوله شده روی گونهاش را پاک میکند و میگوید: «یه وقتایی آدم فکر میکنه به ته خط رسیده. دیگه هیچ انگیزه و دلیلی برای بودن و ادامه دادن وجود نداره و راهحل، فقط طلاقه. همین و بس... . برای من هم همین اتفاق افتاد. عرصه که برام تنگ شد و «شیشه» به خلق بد شوهرم اضافه شد، گفتم دیگه جای من تو این خونه نیست. چمدونم رو بستم و رفتم تنگ دل خانوادهام نشستم. روزای اول وضعیت بدک نبود.
با دست اشکهای گلوله شده روی گونهاش را پاک میکند و میگوید: «یه وقتایی آدم فکر میکنه به ته خط رسیده. دیگه هیچ انگیزه و دلیلی برای بودن و ادامه دادن وجود نداره و راهحل، فقط طلاقه. همین و بس... . برای من هم همین اتفاق افتاد. عرصه که برام تنگ شد و «شیشه» به خلق بد شوهرم اضافه شد، گفتم دیگه جای من تو این خونه نیست. چمدونم رو بستم و رفتم تنگ دل خانوادهام نشستم. روزای اول وضعیت بدک نبود.
اذیتم نمیکردند؛ البته شاید از روی دلسوزی ترحم میکردند؛ اما رفته رفته غرزدنها و محدود کردنها شروع شد؛ اگه اون موقع یه شوهر داشتم، اونجا صدتا شوهر داشتم. اجازه نداشتم تنهایی تا سر کوچه برم. دوباره زندگی برام جهنم شد؛ حتی بدتر از وقتی توی خونه خودم بودم. افسردگی گرفتم. از یه طرف، شوهر سابقم دستبردار نبود. تازه کمپ رفته بود و ترک کرده بود. میخواست که برگردم و زندگی دوباره شروع کنیم. ریسک کردم؛ چون از نظر روحی و روانی خیلی بهم ریخته بودم و فراموش کردن کسی که این همه سال کنارش بودم و باهاش خندیده بودم و گریه کرده بودم واقعا برام خیلی سخت بود. برگشتم و الان هم که دو سال از این ماجرا میگذره، از زندگیام راضی راضی نیستم و شوهرم هنوز دست از خیلی رفتارهای قبلیاش برنداشته؛ اما فکر میکنم بهتر از اینکه بخواهم تنها یا با خانوادهام زندگی کنم.» دیبا تند تند حرف میزند و یکی پشت دیگری جملهها از دهانش به بیرون پرتاب میشوند؛ مثل مریم 22ساله که هنوز دلش با شوهرش است و آرزو میکند، دوباره با او زیر یک سقف برود: «من و علی با هم مشکلی نداشتیم. علی وضع خیلی خوبی نداشت و توی خونه پدرشوهرم زندگی میکردیم؛ اما مرد زندگی بود و هر دومون هم قانع بودیم. زندگی ما رو دخالتهای دم به دقیقهای مادر شوهرم از هم پاشوند. چپ و راست خبر میآورد و تو ریز و درشت زندگیمان دخالت میکرد. اینقد سرک تو زندگیمون کشید و کشید تا بالاخره کار خودش را کرد و عین سگ و گربه افتادیم به جون هم. سر لج و لجبازی هم طلاق گرفتیم.» دیبا و مریم و... فقط چند نمونه از همه زنانی هستند که طلاق گرفتهاند و بعد از مدت کوتاهی به زندگی قبلیشان برگشته یا تمایل دارند که برگردند. زنانی که به گفته مدیرکل دفتر برنامهریزی ازدواج و تعالی خانواده وزارت ورزش و جوانان، 90درصدشان پس از طلاق میل به بازگشت دارند. اینگونه که مسعود امینی به ایسنا گفته: «یک نظریه کارشناسی در حوزه مشاوره وجود دارد که خانمها به دلیل عاطفی بودن، در طلاق زودتر آسیب میبینند و هر اتفاقی در زندگی آنها ممکن است به طلاق منجر شود.» این آمارها نشان میدهد درصد بالایی از جامعه زنان پس از طلاق، خواهان رجعت و شروع زندگی مجدد هستند؛ اما مرتضی پدریان، آسیبشناس در گفتوگو با اصفهان زیبا معتقد است که درصد کمی از زنان مطلقه به این تمایل جامعه عمل میپوشانند و دوباره با همسرشان زیر یک سقف میروند. پدریان میگوید آسیبهای بعد از طلاق برای زنان به قدری است که باعث میشود، آنها پی همه چیز را به خودشان بمالند و وضعیت را تحمل کنند: «زنان پس از طلاق با مسائل و مشکلات عدیدهای روبهرو میشوند؛ مشکلاتی که حجمشان آنقدر زیاد است که آنها ترجیح می دهند، همان زندگی قبلی خود را که البته میدانند، سرشار از ناخوشی و مشکل است، دوباره از سر بگیرند. حکایت این زنان، حکایت ضربالمثلی است که میگوید از ترس نیش عقرب به مارهای جهنم پناه باید برد؛ مثل انسانهایی که میدانند، سیگار برایشان ضرر دارد؛ اما باز هم دست از سیگار کشیدن برنمیدارند.» تمایل زنان مطلقه به بازگشت باعث شده تا مدیرکل دفتر برنامهریزی ازدواج و تعالی خانواده وزارت ورزش و جوانان از طرحی به نام بازگشت به زندگی سخن بگوید؛ چرا که از نظر او، برخلاف اینکه تعداد بسیاری از خانمها پس از یک سال علاقهمند به بازگشت هستند؛ ولی مجموعهای برای مداخله و داوری در این حوزه وجود ندارد؛ بنابراین، اجرای این طرح در دستور کار دفتر ازدواج وزارت ورزش و جوانان قرار گرفته است.» پدریان نیز از این موضوع استقبال میکند؛ چرا که معتقد است، بازگشت مجدد زنان به زندگی در جامعه بهعنوان ناهنجاری یا مشکل نیست و اتفاقا این موضوع، موضوع بسیار خوشایندی است: «در حال حاضر در جامعه حساسیتی در اینباره وجود ندارد و مردم نیز خیلی راحت با آن کنار آمدهاند؛ بنابراین بازگشت این زنان به زندگی، اتفاق بدی نیست؛ هرچند، همانطور که اشاره کردم، فراوانی این افراد در جامعه بسیار اندک است و زنان برخلاف اینکه تمایل به بازگشت دارند، این کار را عملی نمیکنند. شاید به این دلیل است که فکر میکنند، بعد از ازدواج مجدد وضعیت زندگیشان مثل گذشته ادامه مییابد.» /گروه جامعه