روایت اصفهان در همشهری داستان
شماره آذرماه مجله داستان همشهری به اصفهان اختصاصیافته و اعضای تحریریه این نشریه به دعوت مرکز آفرینش های ادبی قلمستان به اصفهان آمدند و عصر پنجشنبه گذشته در کتابخانه مرکزی از آن رونمایی کردند.
لیلا شهبازیان/اصفهان امروز: در این عصر از نخستین روزهای آذرماه که اصفهانِ سرد به پیشواز زمستان رفته، کتابخانه مرکزی، میزبان رونمایی از نشریه «داستان همشهری» است که تازهترین شمارهاش را به اصفهان اختصاص داده است. 10 نفر از اعضای تحریریه جوان این نشریه به دعوت مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان به اصفهان آمدهاند و بخشی از برنامه رونمایی به پرسش و پاسخ خواهد گذشت.
در میان جمعیتی که در سالن نشستهاند چهرههای آشنا از داستاننویس، مستندساز و خبرنگار دیده میشود. صدای مرد میانسال که با گوشی همراهش بلند حرف میزند شنیده میشود که به کسی که پشت خط تلفن است و سر ساختمان، میگوید که پول را برایش کارت به کارت کند.
خیلیها درحالیکه شماره جدید همشهری داستان را ورق میزنند به حرفهای مجری گوش میدهند. عکس سیاهوسفید روی جلد، دو زن نشسته بر پلههای پل خواجو و دو مرد، یک پسربچه و یک دختربچه ایستاده روی پلههای پل در کنار آب روان را نشان میدهد. عکس مربوط به حدود 50 سال قبل است. مهری رحیم زاده، دبیر عکس، میگوید که این عکس خیلی اتفاقی پیدا شد. به چند دوست سپرده بودند که در آلبومهای قدیمیشان سرک بکشند و این عکس از آلبوم پدرشوهر یکی از آنها پیداشده بود؛ عکسی از مجموعه خانوادگی «جمشید زارع».
علی خدایی که از اصفهان زیاد نوشته و داستانهایش همه در کوچه و پسکوچهها و خیابانهای این شهر گذشته و میگذرد، با داستان «کفاشی خوشقدم» میهمان این شماره همشهری داستان شده است؛ و این بار همداستانش با چهارباغ شروع میشود. «دیشب در چهارباغ برف باریده است و اوس مرتضی درفشی درحالیکه سعی میکند لیز نخورد آرام و بااحتیاط، یک دست به دیوار، یکپا بلند و بعد پایی دیگر بهطرف مغازهاش میرود، سرش را بالا میکند و میبیند روی عکسهای سینما همایون هم برف باریده و خیس شدهاند...»
خدایی، پشت تریبون نخست از مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان و اتفاقات خوبی میگوید که در این نزدیک به یک سال در آن رخداده، ازجمله جشنواره فصلی داستان چهارگاه اش که به فصل سوم رسیده است. خدایی درباره همشهری داستان میگوید که 72 شماره از انتشار این مجله گذشته و او هربار با شوق مجله را میخرد و گاهی که مجله روی دکه تمام میشود این دوستان همشهری داستان هستند که مجله را برایش میفرستند. «تا 7 سال پیش مجله داستانی نداشتیم، همشهری داستان آمد و درباره زندگی و داستان نوشت و به ما آموخت ناداستان چیست، به ما یاد داد که تکنیکهای داستانی را چطور بشناسیم، از نویسندگان ایرانی و خارجی کمک گرفت و تلاش کرد که همه را دورهم جمع کند و موفق هم بوده. شور را در ما برای خواندن، نوشتن، تماشا کردن و لذت بردن زیاد میکند. دوست دارم از همشهری داستان برای این کارهایی که در زندگی من کرده، تشکر کنم. اصفهان خوشحال است که امروز شما دوستان تحریریه مجله اینجا هستید.»
مینا فرشیدنیک، سردبیر مجله، حرفهایش را با خواندن متنی شروع میکند که در بخش «در آستانه» که حرف سردبیر است منتشرشده با عنوان «نصف پرنقش جهان». او میخواند: «اصفهان فراموشی میآورد، به سوادش که میرسی کِی است و اینجا کجا است. میتواند هر وقتی از تاریخ باشد؛ هر دورانی از خاطره یک ملت. نصف جهان بودن اصفهان به خاطر وسعتش نیست، به این خاطر است که انگار همیشه بوده. جایی در تاریخ نیست که اصفهان نبوده باشد، روز اول و خشت اول این شهر معلوم نیست. انگار تا هر وقت بشر بوده این شهر هم بوده و این حافظه دراز مثل بازارهای تودرتوی قیصریه بهاشتباه میاندازدت که کی و کجای تاریخ ایستادهای... شماره آذرماه داستان را با موضوع اصفهان گردآوردیم. زندگی نگارهها و داستانهای این شماره همه به قلم نویسندگان و هنرمندان اهل اصفهان یا مقیم این دیار به نگارش درآمدهاند. بخش روایتهای داستانی این شماره نیز با چهار مطلب و تصویر از چهار دوره تاریخی، نگاهی درگذر و اجمالی دارد به شهری که پایتخت فرهنگی جهان اسلام است. مطالب بخش روایتهای مستند هم از حال و هوای محلههای اصفهان میگویند و از حرفهها و سبک زندگی مردمان و دیدنیهای اصفهان و تصویرهای زیبا و ماندگاری که کموبیش همه ایرانیان از این شهر در ذهن دارند. پیشازاین هم شمارههایی را به شهر و دیار و خطه خاصی از ایران اختصاص داده بودیم. دو ویژهنامه جنوب (مرداد 94) و شهر مشهد و بارگاه امام رضا (ع) (شهریور 94) از شمارههای موضوعی اقلیمی سال گذشته بودند. این روند را با فراهم آوردن شمارههایی ویژه دیگر شهرها و نواحی ایران ادامه خواهیم داد.»
آرش صادق بیگی، دبیر تحریریه مجله هم میگوید که از پارسال پیشنهاد داده شد که شمارهای را به اصفهان اختصاص دهند و او که خودش اصفهانی است تا قبل از این پیشنهاد همیشه فکر میکرده که چطور میشود به شهری مثل اصفهان بااینهمه رنگ، نور، بنای تاریخی و ... پرداخت. صادق بیگی از شوق زیاد تحریریه در پرداختن به این شماره اصفهان حرف میزند و حسرت میخورد که موسیقی اصفهان جایی در آن ندارد، البته میخواستند که از موسیقی اصفهان هم بگویند اما گویا دوستی بدقولی میکند و مطلبی به دستشان نمیرسد.
مونا تاروردی از بخش روایتهای مستند نیز میگوید که اصفهان، پتانسیلهای زیادی در روایت دارد. بخش روایتهای مستند شامل سه مطلب است. «یک شغل فوتو شادی» خاطرات یک عکاس سیار سیوسهپل نوشته محسن توانگر، «یک مکان اِز کوجا تا کوجا» یک روز پرسه در میان خوردنیهای اصفهان نوشته محسن حسام مظاهری و «یک تجربه بهشتِ ثانی» چند روایت از مکانهایی در اصفهان.
محمد میرزاخانی از بخش روایتهای داستانی، حرفش را با توصیف ناصرخسرو از اصفهان در هزار سال پیش در سفرنامهاش آغاز میکند و میگوید که این جمله «اصفهان شهری است بر هامون نهاده» آنقدر روشن و ماندگار است که هنوز هم کسی نتوانسته اصفهان را اینگونه توصیف کند. او به مطلب روایت کهن بانام «محاسن اصفهان» اشاره میکند که در همان دوره ناصرخسرو نوشتهشده و یکی از قدیمیترین آثاری است که با محوریت اصفهان در هزار سال پیش نوشتهشده و از تکتک کلمات و شعرهای آن میتوان عشق نویسنده را به این شهر فهمید. مطلب دوم بخش روایتهای داستانی به سفرنامه اختصاص دادهشده که میرزاخانی درباره آن میگوید: «میخواستیم تصویری از کسی داشته باشیم که به ایران آمده و اصفهان را دیده و در آن تجارت کرده است این است که سراغ سفرنامه جهانگرد ایتالیایی، فرانچسکو کارری رفتیم که در سال 1694 میلادی به ایران آمد و مدتی در شهرهای مختلف ازجمله اصفهان به سیاحت پرداخت.»
«اصفهانی که بود» با مطلب از بناهای ازدسترفته اصفهان در عکسهای هولستر و «اصفهان جوانی از سر گرفت» با برشهایی از روزنامه فرهنگ در صد و سی سال پیش، دیگر مطالب بخش روایتهای داستانی هستند که میرزاخانی به آنها اشاره میکند.
نوبت پرسش و پاسخ میرسد. خانم میانسالی که خودش هم داستان مینویسد و انجمن ادبی هم دارد، میپرسد که آیا اصفهان داستاننویس زن ندارد که در مجله، داستانی از زنی داستاننویس نمیبینیم؟ و پاسخ میشنود که اگر داستاننویس زن مطرحی بود که اهالی تحریریه مجله میشناختند از او خواسته میشد که برای این شماره داستان بنویسد، ضمن اینکه با دو خانم داستاننویس هم صحبت شد که یکی از مطالب، ترجمه بود اما چیزی از آنها به دست تحریریه نرسید.
پسر جوانی از انتهای سالن هم میپرسد که چرا در این شماره به اصفهان امروز و مشکلاتش اشاره نشده است. نفیسه قانیان که از اهالی رسانه است بلندگو را از او میگیرد و حرفهای او را ادامه میدهد و میگوید که مگر شما نمیگویید که رویکردتان ادبیات شهری است چرا به اصفهان که با آلودگی هوا، زایندهرود خشک و ... دارد به سمت خطرناکی میرود نپرداختهاید؟ و از سوی سردبیر پاسخ میشنود که خب شما این شماره را نپسندیدهاید و برخی پسنیده اند، ضمن اینکه این وظیفه مجله داستان نیست که به این مسائل بپردازد بلکه داستان نویسان و اهالی ادبیات این شهر باید این کار را بکنند.
در میان جمعیتی که در سالن نشستهاند چهرههای آشنا از داستاننویس، مستندساز و خبرنگار دیده میشود. صدای مرد میانسال که با گوشی همراهش بلند حرف میزند شنیده میشود که به کسی که پشت خط تلفن است و سر ساختمان، میگوید که پول را برایش کارت به کارت کند.
خیلیها درحالیکه شماره جدید همشهری داستان را ورق میزنند به حرفهای مجری گوش میدهند. عکس سیاهوسفید روی جلد، دو زن نشسته بر پلههای پل خواجو و دو مرد، یک پسربچه و یک دختربچه ایستاده روی پلههای پل در کنار آب روان را نشان میدهد. عکس مربوط به حدود 50 سال قبل است. مهری رحیم زاده، دبیر عکس، میگوید که این عکس خیلی اتفاقی پیدا شد. به چند دوست سپرده بودند که در آلبومهای قدیمیشان سرک بکشند و این عکس از آلبوم پدرشوهر یکی از آنها پیداشده بود؛ عکسی از مجموعه خانوادگی «جمشید زارع».
علی خدایی که از اصفهان زیاد نوشته و داستانهایش همه در کوچه و پسکوچهها و خیابانهای این شهر گذشته و میگذرد، با داستان «کفاشی خوشقدم» میهمان این شماره همشهری داستان شده است؛ و این بار همداستانش با چهارباغ شروع میشود. «دیشب در چهارباغ برف باریده است و اوس مرتضی درفشی درحالیکه سعی میکند لیز نخورد آرام و بااحتیاط، یک دست به دیوار، یکپا بلند و بعد پایی دیگر بهطرف مغازهاش میرود، سرش را بالا میکند و میبیند روی عکسهای سینما همایون هم برف باریده و خیس شدهاند...»
خدایی، پشت تریبون نخست از مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان و اتفاقات خوبی میگوید که در این نزدیک به یک سال در آن رخداده، ازجمله جشنواره فصلی داستان چهارگاه اش که به فصل سوم رسیده است. خدایی درباره همشهری داستان میگوید که 72 شماره از انتشار این مجله گذشته و او هربار با شوق مجله را میخرد و گاهی که مجله روی دکه تمام میشود این دوستان همشهری داستان هستند که مجله را برایش میفرستند. «تا 7 سال پیش مجله داستانی نداشتیم، همشهری داستان آمد و درباره زندگی و داستان نوشت و به ما آموخت ناداستان چیست، به ما یاد داد که تکنیکهای داستانی را چطور بشناسیم، از نویسندگان ایرانی و خارجی کمک گرفت و تلاش کرد که همه را دورهم جمع کند و موفق هم بوده. شور را در ما برای خواندن، نوشتن، تماشا کردن و لذت بردن زیاد میکند. دوست دارم از همشهری داستان برای این کارهایی که در زندگی من کرده، تشکر کنم. اصفهان خوشحال است که امروز شما دوستان تحریریه مجله اینجا هستید.»
مینا فرشیدنیک، سردبیر مجله، حرفهایش را با خواندن متنی شروع میکند که در بخش «در آستانه» که حرف سردبیر است منتشرشده با عنوان «نصف پرنقش جهان». او میخواند: «اصفهان فراموشی میآورد، به سوادش که میرسی کِی است و اینجا کجا است. میتواند هر وقتی از تاریخ باشد؛ هر دورانی از خاطره یک ملت. نصف جهان بودن اصفهان به خاطر وسعتش نیست، به این خاطر است که انگار همیشه بوده. جایی در تاریخ نیست که اصفهان نبوده باشد، روز اول و خشت اول این شهر معلوم نیست. انگار تا هر وقت بشر بوده این شهر هم بوده و این حافظه دراز مثل بازارهای تودرتوی قیصریه بهاشتباه میاندازدت که کی و کجای تاریخ ایستادهای... شماره آذرماه داستان را با موضوع اصفهان گردآوردیم. زندگی نگارهها و داستانهای این شماره همه به قلم نویسندگان و هنرمندان اهل اصفهان یا مقیم این دیار به نگارش درآمدهاند. بخش روایتهای داستانی این شماره نیز با چهار مطلب و تصویر از چهار دوره تاریخی، نگاهی درگذر و اجمالی دارد به شهری که پایتخت فرهنگی جهان اسلام است. مطالب بخش روایتهای مستند هم از حال و هوای محلههای اصفهان میگویند و از حرفهها و سبک زندگی مردمان و دیدنیهای اصفهان و تصویرهای زیبا و ماندگاری که کموبیش همه ایرانیان از این شهر در ذهن دارند. پیشازاین هم شمارههایی را به شهر و دیار و خطه خاصی از ایران اختصاص داده بودیم. دو ویژهنامه جنوب (مرداد 94) و شهر مشهد و بارگاه امام رضا (ع) (شهریور 94) از شمارههای موضوعی اقلیمی سال گذشته بودند. این روند را با فراهم آوردن شمارههایی ویژه دیگر شهرها و نواحی ایران ادامه خواهیم داد.»
آرش صادق بیگی، دبیر تحریریه مجله هم میگوید که از پارسال پیشنهاد داده شد که شمارهای را به اصفهان اختصاص دهند و او که خودش اصفهانی است تا قبل از این پیشنهاد همیشه فکر میکرده که چطور میشود به شهری مثل اصفهان بااینهمه رنگ، نور، بنای تاریخی و ... پرداخت. صادق بیگی از شوق زیاد تحریریه در پرداختن به این شماره اصفهان حرف میزند و حسرت میخورد که موسیقی اصفهان جایی در آن ندارد، البته میخواستند که از موسیقی اصفهان هم بگویند اما گویا دوستی بدقولی میکند و مطلبی به دستشان نمیرسد.
مونا تاروردی از بخش روایتهای مستند نیز میگوید که اصفهان، پتانسیلهای زیادی در روایت دارد. بخش روایتهای مستند شامل سه مطلب است. «یک شغل فوتو شادی» خاطرات یک عکاس سیار سیوسهپل نوشته محسن توانگر، «یک مکان اِز کوجا تا کوجا» یک روز پرسه در میان خوردنیهای اصفهان نوشته محسن حسام مظاهری و «یک تجربه بهشتِ ثانی» چند روایت از مکانهایی در اصفهان.
محمد میرزاخانی از بخش روایتهای داستانی، حرفش را با توصیف ناصرخسرو از اصفهان در هزار سال پیش در سفرنامهاش آغاز میکند و میگوید که این جمله «اصفهان شهری است بر هامون نهاده» آنقدر روشن و ماندگار است که هنوز هم کسی نتوانسته اصفهان را اینگونه توصیف کند. او به مطلب روایت کهن بانام «محاسن اصفهان» اشاره میکند که در همان دوره ناصرخسرو نوشتهشده و یکی از قدیمیترین آثاری است که با محوریت اصفهان در هزار سال پیش نوشتهشده و از تکتک کلمات و شعرهای آن میتوان عشق نویسنده را به این شهر فهمید. مطلب دوم بخش روایتهای داستانی به سفرنامه اختصاص دادهشده که میرزاخانی درباره آن میگوید: «میخواستیم تصویری از کسی داشته باشیم که به ایران آمده و اصفهان را دیده و در آن تجارت کرده است این است که سراغ سفرنامه جهانگرد ایتالیایی، فرانچسکو کارری رفتیم که در سال 1694 میلادی به ایران آمد و مدتی در شهرهای مختلف ازجمله اصفهان به سیاحت پرداخت.»
«اصفهانی که بود» با مطلب از بناهای ازدسترفته اصفهان در عکسهای هولستر و «اصفهان جوانی از سر گرفت» با برشهایی از روزنامه فرهنگ در صد و سی سال پیش، دیگر مطالب بخش روایتهای داستانی هستند که میرزاخانی به آنها اشاره میکند.
نوبت پرسش و پاسخ میرسد. خانم میانسالی که خودش هم داستان مینویسد و انجمن ادبی هم دارد، میپرسد که آیا اصفهان داستاننویس زن ندارد که در مجله، داستانی از زنی داستاننویس نمیبینیم؟ و پاسخ میشنود که اگر داستاننویس زن مطرحی بود که اهالی تحریریه مجله میشناختند از او خواسته میشد که برای این شماره داستان بنویسد، ضمن اینکه با دو خانم داستاننویس هم صحبت شد که یکی از مطالب، ترجمه بود اما چیزی از آنها به دست تحریریه نرسید.
پسر جوانی از انتهای سالن هم میپرسد که چرا در این شماره به اصفهان امروز و مشکلاتش اشاره نشده است. نفیسه قانیان که از اهالی رسانه است بلندگو را از او میگیرد و حرفهای او را ادامه میدهد و میگوید که مگر شما نمیگویید که رویکردتان ادبیات شهری است چرا به اصفهان که با آلودگی هوا، زایندهرود خشک و ... دارد به سمت خطرناکی میرود نپرداختهاید؟ و از سوی سردبیر پاسخ میشنود که خب شما این شماره را نپسندیدهاید و برخی پسنیده اند، ضمن اینکه این وظیفه مجله داستان نیست که به این مسائل بپردازد بلکه داستان نویسان و اهالی ادبیات این شهر باید این کار را بکنند.