روزگار فراموش‌شده مردم سالخورده جویباره

اصفهان در سال‌های پیش از اسلام، تنها دو محله جی و جویباره را داشته است. جویباره محله‏ای که یهودیان آن را بنا نهادند، هنوز یادگارهای بسیاری از هزاران سال پیش دارد و هویت آن متأثر از قرن‏ها پیله‏وران کلیمی تا بافندگان متأخر و کاسبان پر تعداد مسلمان در قرون اخیر متنوع و خاص است.

الهام باطنی/اصفهان امروز: محمدرضا حسین‌زاده 87 ساله است و از ابتدای زندگی‌اش در محله قدیمی جویباره زندگی می‌کند. از نظر او این محله که سلطان سنجر سلجوقی، در دومنارِ دارالضیافه آن بارگاه داشته، محله‌ای اسلامی، قدیمی، فقیرنشین و مظلوم با مردمی کاسب است که به جز یکی دو نفر مثل حاج محمد شعرباف و حاج عباس رنگرز که بافندگی و رنگرزی داشتند، اهالی آن سرمایه‌دار نیستند.
او می‌گوید که منار ساربان، دومنار، مسجد باباتون‌تاب، مقبره پیر پینه‌دوز، خیابان کمال، کوچه ماهی‌گیری (ماهی‏گیری) و کوچه کلیمی‌ها جزء این محله هستند که از این کوچه‌ها، شترها بار میوه و زغال به بازار غاز می‌بردند. حسین‌زاده تعریف می‌کند که امامزاده شاحمزه (شاه حمزه)، آخر محله جویباره است و یک خیابان هم دور شهر قرار داشت که طوقچی و دردشت در کنار آن بود و پس از آن، بیابان دورش را می‌گرفت. منار چهل دختران، مسجد مصری، مسجد صاحب‌الزمان و مسجد صاحب‌بن‌عباد اما جزء جویباره به حساب نمی‌آیند.
محله جویباره، باغ برنجی هم داشته که در آن خشخاش می‌کاشتند و به باغ دول‌دوزها (دلودوزها) هم معروف بود. خانه‌های باقر حلاج و عباس حلاج، پشت حسینه رضوی هم که در بازار ریسمان، دکان پنبه‌کاری داشتند، از زیر به هم راه داشت و از 60 سال پیش تاکنون در آن روضه‌خوانی برگزار می‌شود. در خانه عباس رنگرز هم روضه‌خوانی می‌شد. خانه حاج هادی و رمضان کیویجی هم به یکدیگر راه داشت.
به گفته حسین‌زاده، این محله، بیش از 60 مسجد داشته که بعضی‌هایش مثل مسجد حمام سفید، کریم ساقی و حیدریه به هنگام خیابان‌سازی‌ها خراب شدند. مسجد و منار ته ‏برنجی هم با یک متر دیوار، یک شبستان کوچک و یک شیر آب داشته و حالا دیگر به آن، مسجد رضوی می‌گویند. مسجدهای میزباقر (میرزا باقر)، میرهندی و موسی کاظم هم هنوز در محله فعال هستند.
این محله، خرابی‌های دیگری هم داشته و برای مثال، بازارچه و مقبره باباتون‌تاب را نزدیک 20 سال پیش، شهرداری در خیابان‌سازی‌ها خراب کرد. باباتون‌تاب، بانی مسجد و بازارچه باباتون‏تاب بوده و بازارچه هم 9 طاقی داشت که هفت طاق آن، خشتی و دو طاق دیگر چوبی بوده است. سیدعلی نونوا، قدیمی‌ترین دکان‌دار این بازارچه بوده و حیدرعلی و عباس‌علی هم پس از مرگ پدرشان، عبدالمحمود در دکان سَقَط فروشی او، نخود، لوبیا، قند، چای، زغال و نفت می‌فروختند.
حاج‌آقارضا حسین‌زاده هم که از 15 سالگی در کارگاه بافندگی حاج هادی در کوچه حکاک‌ها، چِله برای بافنده‌ها می‌تابانده و بعد شاگرد حاج کریم بقال شده، پس از آن، یک دکان بقالی از خانه‌شان در پشت کوچه باباتون‌تاب بیرون انداخته و شروع به فروش قند، چای، نفت و زغال در آن کرده، اما چند سال بعد، یک دکان بزرگتر در زیر بازارچه گرفته و دیگر چندان نمی‏تواند به سر کار برود.
او تعریف می‌کند که آن روزها از بازار بار می‌آورده و به نوعی بقال سر محله بوده که همه چیز از سنگ‏پا و زغال گرفته تا هندوانه، خربزه، چای، قند، حلواارده، مربا و سکنجبین می‌آورده و گوشه‌ای از مغازه هم خرازی بوده و ساعت و چینی‌جات و لوله چراغ در آن می‌فروختند. وقتی شیخ صابونی، یکی از کاسب‌های بازارچه فوت کرد حسین‌زاده دکان او را در زیر بازارچه گرفت و تبدیل به انبار نفت، زغال و خمره سرکه کرد.
رونق این بازارچه اما با تصمیم شهرداری مبنی بر تخریب آن برای ایجاد فضای سبز از بین رفت. حسین‌زاده تعریف می‌کند: «آنها به ما گفتند خالی کنید و ما هم گفتیم یک جا به ما بدهید تا خالی کنیم. بعد یک روز صبح دیدیم خودشان دکان را خراب کرده‌اند و جنس‌های ما هم از بین رفته که در بین آنها، به جز اجناس مغازه، اسباب چای هیئت محله و وسایل خانه‌مان هم بود.» بعد از خراب شدن بازارچه، حسین‌زاده مغازه دیگری گرفته و کارش را ادامه داده است.
البته این تخریب‌ها باز هم ادامه داشته است. حسین‌زاده می‌گوید: «اخوی من بعدا دکان عبدالمحمود را که خیلی مهم بود، گرفت که آن را به همراه مقبره باباتون‏تاب، تیمچه کیش‌بافی و کوچه یازده‌پیچ، شهرداری خراب کرد و ساختمان شهرداری منطقه را در زمینش ساخت و محله را به هم زد. یک گاراژ و خانه پوستی‌ها را هم که خیلی بزرگ بود و قبل از آن در مالکیت کلیمی‌ها بود، شهرداری خراب کرد.
رونق گذشته جویباره اما به بازارچه باباتون‌تاب خلاصه نبوده و قبلا کلیمی‌های جویباره باغ داشتند و دور این باغ‌ها، کارگاه‌های کیش‌بافی، بافندگی و پشم‌بافی با دستگاه‌های چوبی برقرار بوده که به جز اهالی محل، افرادی از آذربایجان، بندرعباس و تمام ایران هم در بافندگی‌های این محله کار می‌کردند.
حسین‌زاده تعریف می‌کند که صبح‌ها، سیل جمعیت کارگران این کارگاه‌ها به جویباره می‌آمدند و شب‌ها هم پس از پایان یافتن کارشان از محله بیرون می‌رفتند و جویباره در آن روزها ایاب و ذهاب زیادی داشت، اما وقتی پارچه ماشینی و خارجی به بازار آمد، پارچه‌های این کارگاه‌ها از دور خارج و خود کارگاه‌ها هم تعطیل شد. همین شد که شهرداری خانه‌ها و کارگاه‌ها را خراب کرد و یک ورزشگاه ساخت. از کارگاه‌های بافندگی این محله، فقط چرخ‌تابی مانده که چیزهای نازک مثل چفیه می‌بافد و بخشی از آن، کارگاه سماورسازی و انبار موتور سیکلت شده است. جویباره گلابگیری‌های معروفی مثل گلابگیری حاج عبدالرزاق هم داشته که آنها هم بعدا خراب شدند.
اهالی جویباره در دوران کودکی حسین‌زاده تفریحات خاص خود را داشته‌اند. او می‌گوید: «امامزاده اسحاق که اکنون در خیابان پروین است، قبلا بیرون از شهر بود که جمعه‌ها با پدرم به آنجا می‌رفتیم. بعد از ازدواج هم بچه‌هایم را روی چرخ (دوچرخه) می‌گذاشتم و به تخت فولاد و بیشه می‌رفتیم. بچه هم که بودیم، با چوب پِل و چِفته بازی می‌کردیم. ماچُلُس هم بازی دیگری بود که در آن، یک پا را بالا می‌گرفتیم و جست‌وخیز می‌کردیم.»
یهودی‌های جویباره در کوچه کلیمی‌ها سمت بازار غاز و کوچه ماهی‏گیری زندگی می‌کنند. حسین‌زاده می‌گوید که یهودی‌های کمی در محله باقی مانده‌اند، چون کارشان خوب شد و ساکن خیابان عباس‌آباد شدند و بعضی به شیراز رفتند، اما هنوز به کنیسه‌هایشان می‌آیند و رسم دارند در کنیسه، نخود، قند و چای پخش کنند. از نظر حسین‌زاده، یهودی‌ها عادت به خوردن خوراک سالم مثل نان جوی تنوری و ماهی جوبی دارند.
او تعریف می‌کند که یهودی‌ها جمعه‌‌شب‌ها، لامپ‌هایشان را روشن نمی‌کردند، بیرون از خانه می‌نشستند و به ما می‌گفتند «مسلمان بیا چراغ ما را بگیران». وقتی هم صبح می‌شد، می‌گفتند «مسلمان بیا چراغ ما را خاموش کن.»
اینکه مسلمانی همچون حسین‏زاده اطلاعات خیلی جزئی از زندگی کلیمی‏های جویباره را چگونه به دست آورده و یا درستی و نادرستی آن تا چه حد است، چندان معلوم نیست، با این‏حال حسین‌زاده ادامه می‌دهد: «یهودی‌ها آن روزها عادت نداشتند کرسی بگذارند. آنها زمستان‌ها، سنگ قلوه‌ای زیر اجاق‌هایشان می‌گذاشتند و وقتی داغ می‌شد، آن را در رخت‌خواب‌شان می‌گذاشتند و می‌خوابیدند.»
او می‌گوید قرن‏هاست یهودی‌ها و مسلمان‌های جویباره باهم دادوستد می‏کرده و می‌کنند. در بازار غاز هم همه جور مغازه‌ای از آهنگری تا رنگرزی بود و چند یهودی هم در آن بزازی داشتند و او هم مشتری یهودی داشته و دارد.
حسین‌زاده تعریف می‌کند که کوچه‌های آن روزها، خاکی بود و زمستان‌ها حسابی برف می‌آمد و وقت راه رفتن در گل فرومی‌رفتند. در خانه‌ها هم چاه داشتند و از آن آب می‌کشیدند. به جای حسینیه رضوی هم قبلا چند خانه در سرازیری بود که در اتاق‌هایش تریاک می‌کشیدند. آن روزها تریاک دولتی آزاد بود. رعیت‌ها، تریاک‌هایشان را تحویل دولت می‌دادند و بقیه‌اش را هم یواشکی می‌فروختند.
اهالی جویباره عادت دارند به هم لقب‌های طنز بدهند، مرشد کُچه، خواننده دسته‌های عزاداری بود، یک مکتب‌خانه نم‌دونی، پشت مسجد کریم ساقی را اداره می‌کرد و دستش مشکل حرکتی داشت و برای همین هم به مرشد کُچه معروف بود. رمضان کیویجی لقب دلاک حمامی بود و کسانی با لقب شاطر شیویدی، احمد یه‌پاچه، رسول پاپهنه و گِردِله هم داشتیم.
جویباره فضاهای آموزشی خاص خود را داشته است. در سیبه (کوچه) یازده‌پیچ بابامیرهندی کتاب اول تا ششم را درس می‌داد و این محله، روحانی‌های مهمی مثل علامه فانی بزرگ، علامه هادی، حاج‌آقا محمد علامه، حاج‌آقا ضیا علامه، حاج‌آقا مهدی علامه، حاج شیخ عباس علی ادیب، حاج شیخ محمدحسین فقیه، حاج شیخ اکبر فقیه را داشته و حاج‌آقا بکایی هم روحانی امروزه آنهاست.
ارسال نظر