پاسخ های عکاسی به پرسش های زندگی
نمایش عکس های مهران مهاجر در گالری موزه هنرهای معاصر اصفهان مجالی شد برای اندیشیدن بیشتر به رابطه میان فلسفه و عکاسی. رابطه ای که ریشه در مباحث فلسفه تصویری ماقبل خود دارد. مقولهای که از ارتباط انسان با تصاویر، مکانهای موجود در عکس، رابطه میان عینیت و تصویر موجود در عکس و... سخن میگوید و تلاش میکند تا عمق این هنر مدرن و فراگیر را فرایابد و به پرسشهایی که شاید در ذهن بیشتر عکاسان باشد، پاسخ بدهد. این نمایشگاه عکس با عنوان «حالِ گذشته» در جریان است.
بحث از مکان و مکانشناسی و حقیقت اشیاء نزد انسان آنطور که محمدجواد صافیان میگوید، از فرانسه و با رنه دکارت شروع میشود. یعنی آنجا که این فیلسوف قرن هفدهم میلادی ادعا دارد که آنچه ما از اشیاء در ذهن نزد خود میآوریم، حقیقت آن شیء است و جز آن نیست. این فرض ادامه پیدا میکند تا قرن بیستم که قطب دیگر فلسفه غرب یعنی آلمان، مارتین هایدگر را به عنوان منتقد دیدگاه دکارت به اندیشه فلسفه غرب معرفی میکند. استاد فلسفه دانشگاه اصفهان در این باره توضیح میدهد:
«هایدگر میگوید ما باید به سمت خودِ اشیا برویم و آن چیزی که ما از اشیاء تصور میکنیم حقیقت آن شیء را آشکار نمیکند. شعار اصلی او رفتن به سمت خودِ اشیا و ماهیت آنهاست و که در مقابل تفکر انتزاعیگرای دکارت قرار میگیرد.» او ادامه میدهد:
«اما هایدگر با طرح این موضوع چند پرسش را هم مطرح میکند. اینکه آیا رفتن به سمت خودِ اشیا امکانپذیر است؟ آیا میشود به جای اینکه تصوراتمان را بر اشیاء تحمیل کنیم، خود اشیاء را آشکار کنیم؟» صافیان پس از اینکه پاسخهای هایدگر را به این پرسشها مطرح میکند و از مباحث وجود و انسان و هستی از دیدگاه این فیلسوف آلمانی میگوید، به مسئله مکان و شناسایی آن بر مبنای همان دیدگاههای میپردازد:« هایدگر نامی روی انسان میگذارد موسوم به «دازاین» که ترجمه فارسیاش میشود «آنجا بود». یعنی میخواهد بگوید هستی از دورن انسان میآید و به تعبیر دیگر دورن انسان جا و مکان هستی است. یعنی ما با جهان بیگانه نیستیم و عالم در انسان است و انسان و عالم در هم تنیده هستند.» این استاد فلسفه دانشگاه اصفهان در ادامه بحث خود پیرامون مکانشناسی به نکتهای اشاره میکند که به نوعی عصاره این مبحث است: «به عقیده هایدگر، مکان صرفا یک امر فیزیکی نیست. مکان جایی نیست که الان در آن حضور داریم، بلکه جایی است که فکر و ذهن ما معطوف به آنجاست. مثلا شما الان در این کارگاه حضور دارید، اما اگر فکرتان به سمت پل خواجو برود و به آنجا فکر کنید، مکان شما در حقیقت
پل خواجو است، نه این محل کارگاه. از طرفی دیگر هم حضور شما در پل خواجو قویتر از کسی است که روی آن پل قدم میزند اما به آنجا فکر نمیکند. پس مکان انسان جایی است که نزد انسان حضور دارد، البته نه حضور فیزیکی.»
اما بخش نخست و فلسفی این کارگاه که به خاتمه میرسد، بعد از چند دقیقهای استراحت نیمه دیگر آن آغاز میشود تا مهران مهاجر درباره عکاسی ایرانی صحبت کند. او با بیان اینکه عکاسی حدود سه سال پس از ابداع آن و حدود سال 1839 وارد ایران شد، میگوید:« بسیاری از محققان، عکاسی را جسم مدرنیته میدانند که به سوی جامعه ایرانی پرتاب شد و این کار از سالهای پایانی حکومت محمدشاه آغاز و تا دوران انقلاب اسلامی ایران ادامه مییابد.»
مهاجر با بیان اینکه در دوران قاجار به واسطه علاقه شخصی ناصرالدین شاه به عکاسی کارهای درخشانی از تصاویر عکاسی را مشاهده میکنیم، ادامه میدهد:
«این دست عکسها برآمده از آگاهی تاریخی و یا نیتمندی عکاس نیست.»
مهاجر در سیر تاریخی خود به دهه 30 و 40 میرسد و از فعالیت احمد عالی برای خلق یک پوشش مستند میگوید: «زمانی که از این دوران و عکاسی هنری نام برده میشود بیشک نام احمد عالی و فعالیت فراوان او برای ما زنده میشود که تجربههای نوآورانه او تا امروز نیز ادامه دارد. در این دوران هیچ پوشش شخصی و ایجاد جریانی مشاهده نمیشود در حالی که بعد از انقلاب اسلامی باید منتظر یک جریان هنری خوب بود.»
او به عکاسان دوران انقلاب اسلامی به ویژه کاوه گلستان، بهمن جلالی، هنگامه گلستان و ... اشاره میکند:« در دوران انقلاب به جای بازگشت به گذشته و علی رغم محدودیتهای فراوانی به ویژه در زمان، شاهد همراه شدن دوربین عکاسی با انقلاب و جنگ هستیم.»
مهاجر در بخشی دیگری از حرفهای خود با اشاره به فراهم شدن زمینه لازم برای مدرن شدن عکاسی با ورود آن به جامعه ایرانی، میگوید:«در این دوران دوربین به چشم شهروند مدرن ایرانی تبدیل شد و شرایط برای تکوین هنر عکاسی مدرن فراهم آمد. با مردمی شدن عکاسی در این دوران، عکاسی وارد دانشگاه شد و عاملی در شکلگیری رشته عکاسی در سال 62 در دانشگاه تهران، هنر و صدا و سیما شد که با ورود آن به دانشگاه هنر و هنرهای زیبا امکان تکوین زبان هنری عکاسی نیز فراهم شد.» او عکاسی هنری امروز ایران را انعکاسی از عکاسی صحنه آرایی شده، هنر عکس پایه و عکس میداند و در این باره می گوید: « عکاسی صحنهآرایی شده شکلی از عکاسی است که در سی سال اخیر در هنر عکاسی نمود یافته است و در این 50 سال اخیر هنر وامدار عکاسی شده است، در حالی که عکاسی محض برآمده از مواجههای شهودی و مکاشفهای دردم با زمان و مکان پیشروی است.»
این استاد عکاسی با اشاره به بازنمایی مکان در فضای عکاسی ایران، میگوید: «در این کار مسئله حضور و غیاب انسان در فضا بسیار مهم است، نکته قابل تامل این است که چگونه در فضای عکاسی ایران انسان به فضا قالب است.»