یک کربلا در آرامش چشمان محسن حججی نهفته است
شهید محسن حججی نمونه بارز و روشن انسانی است که خود قلم به دست گرفت و سناریوی زندگی خود را خودش نوشت و به اراده خود آنرا کارگردانی کرد، فیلم آنرا ساخت و در مدتی بسیار کوتاه آنرا دست به دست به نمایش عالمیان گذاشت.
شهید محسن حججی نمونه بارز و روشن انسانی است که خود قلم به دست گرفت و سناریوی زندگی خود را خودش نوشت و به اراده خود آنرا کارگردانی کرد، فیلم آنرا ساخت و در مدتی بسیار کوتاه آنرا دست به دست به نمایش عالمیان گذاشت.دقیقا همانی شد که او می خواست، شروع آن با حضور درهیئت های عزاداری آن هم در سنین نوجوانی و پس از آن دراردوهای جهادی و آن صحبت های ساده و صمیمی و آن نگاهای آرام به دوربین زندگی کلید خورد و تا آخرین لحظه نیز تداوم داشت که در آن آرزوی خدمت به خلق آن هم به دور از هیاهوی روزگار به تصویر کشیده شده بود.
تا آنجا که به دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم شد، صحنه نبرد و اسارت محسن که از بین همرزمانش آن هم زیر آتش سنگین دشمن و تیر رس مستقیم دشمن جان سالم بدر می برد اما شهادت همه و همه از پیش در اندیشه او طرح ریزی و پیش بینی شده بود فیلنامه زندگی شهید حججی از آنجایی که در اردوهای جهادی با دوربین و مخاطبین میلیونی خود که آنها را در ذهن خود ترسیم کرده بود حرف میزند می خندد ..در اینجا نور و صدا تصویر مکمل هم هستند وپلانی ماندگار به جا میگذارد.
وآنجایی که با خانواده خداحافظی کرده و ترتیب عرض ارادت را به جا آورده اول به دستان پر مهر مادر بوسه زده و سپس به پای مادر می افتد و بعد بر دستان پدر و پاهی او بوسه می زند تراژدی غمناک را می آفریند اما از اینکه رضایت آنها را بدست آورده اشکش جاری می شود. در میدان نبرد پس از نبردی مردانه در بین آتش و گلوله و خون فقط او زنده می ماند و این خود نیز حکمتی بزرگ دارد. محسن می ماند تا سناریوی زندگی و ماموریت خود را به سرانجام برساند اما در اینجا دیگر دوربین در دست دشمن است آنها با پیشرفته ترین دوربین های ضبط به شکار صحنه ها می آیند شکار صحنه هایی که محسن خود آنرا در ذهن خود ترسیم کرده بود برای رسانیدن پیام خود نه تنها به هموطنان بلکه برای همه مردم دنیا پیام داشت .
تمام حوادث که از تداعی کننده روز عاشورا بود، آتش، دود ، خیمه ، خنجر ولبهای خشک و تشنه در کنار چهره ای آرام آن هم در کنار خنجر و اظطراب وهراس و خشم قاتل، نگاه محسن همان نگاه آرام همیشگی بود نگاهی مستقیم و ارام، آرامشی عمیق را می شد در ژرفهای نگاهش پیدا کرد وچه کسی به جز محسن در ذهن خود دکور روز عاشورا را آماده کرده بود، پلان به پلان همانگونه که محسن در نظر داشت به دست جلاد زمان به اجرا در آمد حتی دشمنان گرگ صفت هم با زوزه های بی امان رو به دوربین در حال تکمیل سناریوی محسن بودند. کائنات هستی هم در این سناریو دخیل است نقش قاتلان کافر را دشمن با حرارت و خشم کینه بازی میکند ولی میدانیم این بازی نیست این یک واقغیت است .
محسن در ارابه مرگ که داغی نوک خنجر را بر پهلوی خود احساس میکند با آرامشی تمام و با نگاهی محجوب به ادامه داستان که نهایتا سر دادن در راه دوست است فکر میکند برای محسن هیچ صحنه دلهر آور وجود ندارد چون در ذهن خود این جانفشانی را تجسم کرده بود.محسن به آرزوی خود رسید تشنه کام همچون یاران حسیبن به اسارت رفت و مثله شد همچون حضرت علی اکبر (ع) دستش از بدن جدا شد، همچون حضرت عباس (ع) سر از بدنش جدا شد و همچون ارباب شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) با شهادت خود و قطعنا همچون حضرت زینب کبری (س) با بازگشت از سوریه پیام آور بود.
آخرین پیام صوتی سردار بی سر محسن حججی این بود.
خیلی دوستون دارم مواظب خودتان باشید.سعی کنید یه جور زندگی کنید که خدا عاشقتون بشه...اگه خدا عاشقتون بشه خوب تو را خریداری می کنه.وخداوند خوب محسن راخرید آن هم به بهایی بالا.
و این قصه ادامه دارد...