مردم در مکتب نقاشی اصفهان
در دوران صفویه برای نخستینبار، تبادل تجربه و فرهنگ با غرب رخ داد، چیزی که نقاشی ایرانی را هم بیتأثیر نگذاشت و باعث ظهور نوعی مردمگرایی در آن شد. رضا عباسی یکی از چهرههای برجسته نگارگری در آن دوره را از پیشگامان مکتب نقاشی اصفهان میدانند که آثارش آغازی است بر روند ترسیم مردم عادی در نقاشی ایرانی.
اصفهان امروز: یرمردی گوشهای نشسته و چیزی در دست دارد. نقاشی پیکر او، بیشتر طراحی است، طراحی سیاهقلم، بدون رنگ و تزئینات. این، یکی از نقاشیهای رضا عباسی، مهمترین نقاش دوره شاهعباس صفوی است. اثری که همین چند ویژگی که شمردیم، بهخوبی آن را از نقاشیهای دوران قبل متمایز میکند: نقاشی از افراد جامعه بهجای درباریان، حذف رنگ و بیتوجهی به جزئیات.
جریانهای تحت تأثیر اروپا در ادبیات تاریخی و تحلیلی ایران از مکتب اصفهان در دوره صفویه شروع شد. دورانی که نوعی نظام جدید اجتماعی در آن شکل گرفت. دورانی که میدان نقشجهان، جایی برای تجارت کاسبان اصفهانی بود و خیابان چهارباغ، یک محور اتصالی مهم. کاخ چهلستون هم ویژه رفتوآمد بزرگان بود.
مكتب اصفهان، فصل آخر دوره درخشان مکاتب نقاشی ایرانی است که مكاتب بزرگي چون هرات، تبريز، قزوين و مشهد را هم در برمیگرفت. مهمترین هنرمند دوره اول مكتب اصفهان، رضا عباسي است، دورانی که در آن تقليد از شيوههاي غربي با توجه به سنتهاي ايراني نقاشی تلفیق میشود. دگرديسي نقاشي ایرانی را در نقاشی مکتب اصفهان میتوان با چند دلیل توضیح داد، با ظهور تكچهرهسازي بهجاي تركيببنديهاي هنري و کاهش تعداد افراد در نگارگریها، طراحی دقیق لباسها و واقعنمایی در کشیدن سر و ریش و مو، رعایت پرسپكتیو و استفاده از مواد جدید رنگ و روغن. تغییراتی که ناشی از نفوذ فرهنگ انسانگرایی غربی به دلیل آشنایی هنرمندان دوره صفوی با آثار هنرمندان ممالک اروپایی است. در همین دوران محمد زمان از سوی شاهعباس دوم به اروپا رفت و نقاشی غربی را فراگرفت و آثاری با الهام از آن خلق کرد. این تبادل هنری پیش از آنهم شروعشده بود، با رفتن هنرمندان به عثمانی و هند که موجب تبادل هنری و ظهور گونهای جدید از هنر با تأثیرات غیر ایرانی شد و البته تأثیر گرفتن هنرمندان عثمانی و هندی از مکتب اصفهان.
با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در زمان شاهعباس اول، نقاشی از درون صفحات کتابها و تزیین نوشتههای آنها بیرون آمد و بهصورت مستقل و تکورق رواج یافت. به دلیل شکوفایی اقتصادی و تأثیرپذیری از فرهنگ غربی، دیگر سوژههای نقاشی به پادشاهان و درباریان با آن لباسهای فاخر و رنگارنگشان محدود نبود و زندگی عامه مردم و طبقه اشراف هم به نقاشیها راه یافت.
کارگاههای هنری هم در راه افتادن یک جریان هنری جاندار نقش مهمی داشتند. ابتدا شاهطهماسب صفوی، کارگاههای هنری بزرگ با هنرمندان برجسته راه میاندازد، اما اواخر حکومت او، کارگاههای هنری تعطیل و هنرمندان پراکنده میشوند. مدتی هم شاه اسماعیل دوم با جمعکردن بهترین هنرمندان، کارگاههای هنری راه میاندازد. وقتی شاهعباس به حکومت میرسد، دوباره هنرمندان را فرامیخواند.
در دوره صفوی، بستر جدیدی برای عرضه آثار هنری ایجاد و در بازار قیصریه هم تابلوی نقاشی خریدوفروش میشود که این به خاطر رویکردهای اقتصادی تازه و ظهور سفارشدهندگان غیردرباری است. در تذکره نصرآبادی اشارهشده که در آن دوران، آثار او را در قهوهخانهها میخریدند و در هند میفروختند. اتفاقی که نشانگر ظهور طبقه جدیدی از ثروتمندان در دل جامعه است.
تفاوت این دوره با دورههای پیش از آن را میتوان از این دریافت که رضا عباسی، مهمترین نقاش دربار شاهعباس، ده سال از دربار دوری میگزیند. دورانی که میشود مضامین مردمی مثل طراحی شیوخ، دراویش، کشتیگیران، ساقیان، خروسبازان، دستفروشان، شکارچیان، چوپانان، عشاق، زنان، افراد میانسال و سربازان را در آثار او دید.
عباسی درویشمسلک بود و چالش او با دربار از همینجا شروع شد. آثار دوران 10 ساله او به دلیل زندگی نقاش در جامعه مردمی، واقعگرا و اجتماعی و بیشتر به شیوه قلمگیری است. غالب آثار این دوره، کوچک، با طراحی سیاهقلم و بر روی یک کاغذپاره فرسوده است. آثاری که نسخهنگاریهایی که در آنها حمایت دربار ذکر شود، ندارد. اکثر آثار این دوره رضا عباسی به دلیل فقر او، تکرنگ است. رضا عباسی در این آثار به ترسیم محیطهای عرفانی و افراد در حال مراقبه هم توجه میکند، بهجای ترسیم صرف مجالس عیش و بزم و سرور که شیوه نقاشان پیش از او بود. قاضی میراحمد منشی قمی در کتاب خود به تغییر اخلاق رضا عباسی در این مدت و تمایل او به همنشینی با کشتیگیرها اشاره میکند. در همین دوران میرعماد هم با حامیان شاه چالش پیدا میکند و نیمهشبی در بازار به قتل میرسد. ملاصدرا هم درنتیجه چالش با شاهعباس، به روستای کهک قم تبعید میشود.
مکتب نقاشی دوره دوم صفویه با حکومت شاهعباس اول آغاز میشود، دورانی که به پیروی از نقاشیهای دیواری کلیساهای اروپا، نقاشیهای دیواری بر کاخها و خانههای بزرگان کشیده میشود، بر جاهایی مثل عالیقاپو، چهلستون، کلیسای وانک و خانههای سوکیاس در جلفا. نقاشیهای عینی و طبیعتگرا بهجای ذهنگرایی حاکم بر نقاشی در دورههای قبل.
میشود گفت نقاشی این دوره، زندگی شهری عادی و بدون شكوه را منعکس میکند، همین میشود که موضوعات زندگی روزانه و چهرههای مردم عادی در منظرهای طبیعتگرایانه جای مضامین قراردادی و سنتی نقاشی ایرانی را میگیرد. شبانان و زنان شیردوش، درویشان و پزشکان و زائران و مسافرانی که در سفر، یکدیگر را ملاقات میکنند، اسبی که به آن آب مینوشانند و عقابی که طعمه خود را به چنگ برمیگیرد. در نقاشی این دوران، ریزهکاریها و توجه زیاد به تزیینات هم به دلیل کم شدن تسلط نقاشی سنتی ایرانی کمتر میشود. نقاشهای این دوره بهجای توجه به تزیينات، به طراحی حالات و حرکت پیکرهها توجه کردند. توجه به شخصیتپردازی در نگارهها و انعکاس موضوعات معاصر در آنها. چیزی که ناشی از تأثیر فرهنگ غربی است.
هنرمندان و سیاستمداران این دوران شاید نمیدانستند این تأثیرپذیری بعدها در دوره قاجار و پهلوی چه اتفاقاتی را دامن خواهد زد.