از شکرچیان جلفا تا گودهای زندهرود
فلکه این میدان قبلا بزرگتر بود و تاکسیها تا سیمتری قنادی شکرچیان میآمدند تا نوبتشان شود. حالا شهرداری این میدان را کوچک کرده، درحالیکه باید فضا برای دور زدن ماشینها داشته باشد.
ا صفهان امروز، علی میرزاباقریان*: هفتاد سال پیش، میدان شکرچیان هم ایستگاه تاکسیها بود که به دروازه دولت میرفتند و نفری دو زار کرایه میگرفتند. تاکسیها، سی چهل تا شورلت بودند. اینقدر شلوغ بود که حد و حساب نداشت. از حسینآباد، سیچان، مارنان، جلفا و دستگرد به این میدان میآمدند و با تاکسی میرفتند دروازه دولت تا بروند بازار.
فلکه این میدان قبلا بزرگتر بود و تاکسیها تا سیمتری قنادی شکرچیان میآمدند تا نوبتشان شود. حالا شهرداری این میدان را کوچک کرده، درحالیکه باید فضا برای دور زدن ماشینها داشته باشد.
دهههای 30 و چهل، مغازههای زیادی در این میدان بود و اصفهانیها برای خرید میآمدند اینجا و شلوغ میشد. شیرینیفروشی معروف شکرچیان بود که آقامهدی بناکار و فروزانیان در آن کار می کردند و به تبریز، تهران و شیراز شیرینی میفرستادند. یک کلانتری هم بود که حالا رستوران شده و کنارش سفیدگری، آجیلفروشی و میوهفروشی بود. حاجاصغرآقا و رضا فهامی بقال، سیفالله شیرینیفروش، سیدعلی چرخی و سید عطار، کاظم مشکلانی کفاش، محمود نانوا، پارچهفروشی حاجی نصرالله و پسرش اسماعیل و رحیم و سیفالله قصاب هم بودند که سیفالله گاوهای امریکایی میفروخت که وقتی آن گوشتها را میبریدی، از بس چرب بود، گویی از آن کره میآمد!
حدود شصت سال پیش، تعداد کمی از ارمنیها رفتند ارمنستان که البته روی جمعیتشان در جلفا تاثیری نگذاشت. وقتی در ایران انقلاب شد، به دلیل شرایط اقتصادی نامساعد، خیلی از ارمنیهای جلفا رفتند آمریکا. البته ارمنیهای باتریساز یا مکانیک همچنان در کارشان باقی ماندند، ولی وقتی فامیلهایشان میرفتند آمریکا، به هر حال آنها را هم تشویق میکردند به آنجا بروند، چون شرایط مالیاش راحتتر است.
امروز گشتن در اینجا تفریح است، قبلا این ماهیت گشت و گذار در جلفا حتی بیشتر از امروز هم بود. رفتگران روزی دو بار روی جادههای جلفا آب میپاشیدند و هفتهای یک بار هم گلاب!
هنوز آن سالها باشگاه آرارات شکل نگرفته بود. ارمنیها سابقه طولانی بیلیارد در باشگاه موسوم به ارامنه دارند، همان باشگاهی که حدودا روبروی کلیسا وانک و در دهانه میدان جلفاست و این روزها بدل به رستوران آرکا شده است.
آن زمان عصرها ارمنیها دوبهدو میرفتند خیابان نظر میگشتند، ولی الان خیلی گردش نمیروند. جمعهها هم میرفتند ناژوان، روبروی باغ پرندگانی که اخیرا ساختهاند، آنجا گردابهای خوبی برای شنا داشت، خوش آبوهوا بود و بلبلها در آن چهچه میزدند. اسم این منطقه را گذاشته بودند سمرقند، از بس قشنگ بود. من شناگر بودم و وقتی یک نفر داشت خفه میشد، نجاتش میدادم. یک بار هم وقتی رفتم دیدم 50 نفر دم گرداب ایستادهاند و داشتند سه نفر را نگاه میکردند که همدیگر را گرفته بودند و داشتند غرق میشدند. کسی جرئت نداشت نجاتشان دهد. من رفتم هر سه آنها را نجات دادم.
*از کسبه جلفا