پارک هشتبهشت، پاتوقی پر از تناقض
پارک هشت¬بهشت کنار خیابان چهارباغ عباسی در مرکز شهر همچون خیلی از پاتوقهای شهری در سراسر جهان گروههای اجتماعی متفاوتی را در خود میبیند.
«اوه، باریکلا دادا.» این جمله ای است که اگر ساعتی بالای سر شطرنج بازهای پارک هشت بهشت اصفهان بایستی، در میان کرکریهای دو حریف باهم می شنوی. پارکی که از ساختمان هشت بهشت در وسط آن، می شود به پیشینه اش به عنوان یک باغ تاریخی پی برد. امروز اما از آن پیشینه چیز زیادی نمانده و این پارک، چهره های متنوع و متناقضی به خود گرفته است.
پارکی که به دلیل قرار گرفتن در مرکز شهر، آدم های متفاوتی از چهارگوشه شهر به آن می آیند، با فرهنگ های مختلف و در آن هر کس با تیره و هم صحبت خودش می نشیند و کسی کاری به کسی ندارد.
روزهای این پارک، بیش از هر چیز با حضور پیرمردهای بازنشسته عجین است. شطرنج بازهای دور یکی از میدان های پارک، یکی از گروه های این بازنشسته ها هستند. حسن حکیمانی که مهندس تاسیسات بازنشسته است و 25سال است به این پارک می آید، می گوید شطرنج بازهای اندک این پارک که بعضی هایشان با همدیگر ماهیگیری، هیئت مذهبی و دورههای باغ هم میروند، بازنشسته هستند و ضعیف بازی میکنند. اغلب آنها اما به جز بازی شطرنج باهم رابطه دیگری ندارند و به همین دلیل، همدیگر را بیشتر به چهره میشناسند و فامیلی هم را نمیدانند. قبلا اما اوضاع طور دیگری بوده: «کسانی مثل حمید محمدی، نفر دوم شطرنج ایران، کلانتر و علی قیدی که جوان بودند و قویتر بازی میکردند و درباره شطرنج مطالعه داشتند، خیلی به پارک می آمدند و همه هشت میز پر می شد، اما دیگر آنها به پارک نمیآیند و پنج سالی است باشگاه شطرنج باز کردهاند.»
البته به جز شطرنج، بازی های دیگری از کارت و تخته نرد و دومینو هم بین بازنشستههایی که روزهایشان را در این پارک می گذرانند، رایج است، تاحدودی پنهان تر و گوشه کنارتر.
مشاغلی هم البته در جریان است. پیرمردهای انگشترفروش، گروه دیگری از بازنشسته ها هستند که بیشتر بعدازظهرها به این پارک می آیند و پاتوقشان در این سال ها، دو منطقه متفاوت از پارک بوده است.
تعداد بازنشستههای این پارک اما در گذشته کمتر بوده و آن هایی که به آن میآمدند، بیشتر از اینکه باهم شطرنج بازی کنند، وقتشان را با گپ زدن میگذراندند. اتفاقی که هنوز هم می افتد و تعدادی از این بازنشسته ها در کنار استخر این پارک در نزدیکی ساختمان هشت بهشت از خوب و بد روزگارشان باهم می گویند. یک گوشه پارک هم بازنشسته های آموزش و پرورش می نشینند و گوشه ای دیگر، ذوب آهنی ها که از جمله از قرار و مدارهای تجمعهایشان بر سر دیر و زود شدن های مستمری ماهانه و دیگر حق و حقوق هایشان باهم در صحبتاند. گروه دیگر هم تولیدکننده ها و مغازه دارهای بازنشسته هستند. یکی راننده بازنشسته است، یکی قبلا در تهران بافندگی داشته، دیگری تراشکار بوده و سومی کارگر بازنشسته کارخانه نساجیاست. یکی دیگر هم کارگاه نجاری داشته و حالا مغازه اش را اجاره داده و 20 سالی است برای وقت گذرانی به این پارک می آید.
محمد ادریسی یکی از بازنشسته های این گروه است. او که 20سال است مغازه تریکویی اش را بسته و چند سالی است به این پارک می آید، با لحنی طنز درباره انگیزه اش از وقت گذرانی در این پارک می گوید: «از دست نق نقهای توی خانه هر روز صبح تا ظهر می آییم اینجا باهم چرند می گوییم تا روز بگذرد. چیز به دردبخوری هم نمی گوییم، یکی از نداری می گوید، یکی از داری لاف می زند و یکی درباره ترامپ بحث می کند. اگر یک روز نیایم، دق می کنم. صبح ها آماده می شوم، انگار می خواهم برای یک کار خیلی مهم بیرون بروم.»
در این پارک حتی میشود سراغ بازنشسته های هنری را هم گرفت. تقی جوادی طوقچی که در نزدیک به 80 فیلم در تهران و اصفهان، تهیه کننده، مدیر تدارکات، مدیر تولید و بازیگر بوده و هنوز هم کم وبیش نقش هایی مثل پدربزرگ بازی می کند، در گیر و دار تهیه گزارش ما درباره این پارک تعریف میکند که اولین فیلمش، «عروس فراری» بوده که او در 13 سالگی با دکتر کوشان کار کرده و ناصر ملک مطیعی، ظهوری و خانم دلکش در آن بازی می کردند، فیلمی که در آن نی میزده و دلکش میخوانده است. او در فیلم «مردان خشن» هم بدل بوده و به جای فردین، زیر ماشین میخوابیده است. جوادی که در فیلمهای جنگی زیادی هم مثل «افق»، «عملیات کرکوک» و «جای امن» حضور داشته، نزدیک 10سال است به این پارک میآید و به قول خودش با دوستانش می گوید و می خندد و آواز میخواند. جوادی که پیداست در نی زدن تبحر دارد، تصنیف «آتش دل» تاج اصفهانی را برای ما مینوازد. کاری که هر روز در پارک دوستانش را گرد او جمع میکند.
دستگاه های ورزشی این پارک جنبه دیگری از آن را نشان میدهند. پارکی که صبحهای زود پاتوق کسانی است که برای نرمشهای صبحگاهی به آن میآیند. خانواده ها هم در روزهای تعطیل و ایام عید و تابستان ها، این پارک را برای دور هم بودن برمیگزینند.
آنچه در پارکها و فضاهای عمومی در تمامی شهرهای سراسر جهان دیده میشود، در پارک هشت بهشت هم البته مستثنی نیست. وجهی تاحدودی پنهان از پاتوق گروههایی از خلافکاران جزء، که هنوز هم کموبیش در پی سالها حفظ شده است. برخی در تاخت چند فقره اسکناساند و برخی دیگر به دنبال فجایع بنگ و گل و شیشه!
تناقضهای این پارک وقتی آشکارتر میشود که ببینیم در فصل امتحان ها، محصل ها بعد از امتحان، برای مطالعه آزاد، کم و بیش اجتماعاتی سه یا چهار نفره را شکل میدهند و در اوقات آزاد جوانان البته فارغ از مدارس دخترانه و پسرانه، با شور و انرژی جوانی، بازی والیبال و وسطی را هم پایه میریزند، دلباختگیهای دوران جوانی در فضای یک باغ زیبای تاریخی، زیر نگاههای ملقمهای گروههای متفاوت اجتماعی.