اصلی ترین مشکل تئاتر اصفهان،باند بازی است

سعید یاردوستی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، میهمان نیمکت ایمنا شد و در مورد موضوعاتی چون مشکلات تئاتر اصفهان، زن پوش شدنش در تئاترهای اخیر و... سخن گفت.

سعید یاردوستی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، میهمان نیمکت ایمنا شد و در مورد موضوعاتی چون مشکلات تئاتر اصفهان، زن پوش شدنش در تئاترهای اخیر و... سخن گفت.

به گزارش ایمنا، دعوت شده تا از خودش بگوید، آن قدر اما ناراحت است که هر بار از خودش می گوید، سخنش به گفتن از مشکلات ختم می شود. مشکلاتی که به زعم او مایۀ آفت تئاتر اصفهان شده و باعث و بانی آن را هم مدیران می داند و هم خود هنرمندان.

سعید یاردوستی بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر که به تازگی نمایش «قجرالجدید» با بازی او در فرهنگسرای کوثر روی صحنه رفته، پشت نیمکت نشست تا در مورد مصائبی که بر سر راه «قجرالجدید» پدید آمده، این که چرا نقش «زن پوش» را پذیرفته و دیگر مشکلات ریز و درشت تئاتر استان سخن بگوید. پاسخ این هنرمند را به سوالات خبرنگار از نظر می گذرانید:

شما را حلقۀ پیوند نسل دوم مکتب کمدی انتقادی اصفهان به نسل سوم می دانند در این باره توضیح دهید.

من در سال ۱۳۶۱ به دنیا آمدم، با این سن و سال در تئاتر اصفهان حکم یک زیپ را داشتم که باید نسل دوم را به سوم مرتبط می کرد. کار امثال من به نوعی از کار حسن اکلیلی و نسل دومی ها سخت تر بود چرا که آن زمان به اصطلاح دست زیاد نبود، اما الان در تئاتر دست زیاد شده. با این همه من در اصفهان خیلی کار کردم سالی ۷، ۸ تئاتر و در کنار آن بازی در فیلم و ... به نظرم با وجود این ازدیاد هم هنوز می شود اوضاع را خوب مدیریت کرد. ما جمعا در کل استان حدود ۵۰۰ هنرمندیم اما مشکلاتمان سر به فلک کشیده. گاهی به این فکر می کنم که بعضی ها یک کارخانه را با ۵۰۰۰ نیرو چنان اداره می کنند که هیچکس ناراضی نیست پس چرا ما نمی توانیم از پس ادارۀ درست ۵۰۰ نفر بیاییم؟ البته ما ۵۰۰ نفر خودمان هم با خودمان نمی سازیم!

از مدیران و هنرمندان گله کردید، مردم چطور؟ آن ها با تئاتر همراهند؟

همیشه گفته ام، اول خدا دوم خدا سوم خدا و بعد مردم. مردم فیلم و تئاتر خوب را می بینند فیلم و تئاتر بد را هم نمی بینند. ما نمایش قجرالجدید را شرق اصفهان اجرا کردیم، در فرهنگسرای کوثر. از غرب و جنوب و شمال اصفهان هر شب مردم می آمدند و سالن ۵۰۰ نفره را پر می کردند. جایی که قبلا فقط مسیر باغ رضوان بود شده مسیر دیدن تئاتر و اگر سالن بزرگتر بود مطمئنم بیش از این هم می آمدند. من هیچ وقت در هیچ نمایشی ندیده بودم که همۀ حاضران با هم بگویند اوووه یا آاااه، این همصدایی یعنی آن ها با داستان همراه شده اند و باور کنید وقتی صدایشان را می شنیدم مو بر تن من راست می شد.

نظر شما در مورد سلیقۀ مردم و عوامل موثر در تغییر این سلیقه چیست؟

خوب شد گفتید، به ما می گویند شما سلیقه و ذائقۀ مردم را با این نمایش ها عوض می کنید! مگر سلیقۀ مردم چه بوده که ما داریم آن را عوض می کنیم؟ مگر پر فروش ترین فیلم های سینما نهنگ عنبر و دیگر فیلمهای طنز نیستند؟ وقتی من بچه بودم همراه با پدرم تئاترهای آقا رشید را می دیدم. آرزو داشتم کنار او بازی کنم و این افتخار بعدها نصیب من شد. سلیقۀ مردم از اول همین بوده کی به چیز دیگری اقبال کرده اند که حالا ما متهم به عوض کردن آن می شویم؟ من می شنوم که مردم می گویند ما بعد از استاد مرحوم ارحام صدر و قدرت الله ایزدی و حسن اکلیلی تئاتر ندیدیم. پس دوستان ما از کدام سلیقه دارند حرف می زنند؟ اگر منظورشان ۵۰۰ نفر خواص است حرف دیگری است اما مردم تا بوده همین سلیقه را داشته اند. الان هم سلیقۀ آن ها مجازی شده ما هم برای قجرالجدید تبلیغاتی در سطح شهر نداشتیم دست به دامن همین فضای مجازی شدیم و مردم هم آمدند و دیدند و شاد شدند. اگر صد سال دیگر هم بدانم که با زن پوش شدن من می خندند به همین شکل بازی می کنم تا آن ها بخندند.

اگر یک خانم می توانست نقش هایی که در آن زن پوش هستید بازی کند باز هم حاضر بودید زن پوش شوید؟

اگر زن ها محدودیت نداشتند این کار را نمی کردم، کما اینکه ایرادی هم در این کار نمی بینم. می دانم که در مکتب کمدی اصفهان زن پوش نداریم اما من به نوعی تلاش می کنم که زن پوش بازی کنم تا در این نقش جا بیفتم و به برند تبدیل شوم. تا الان هم فقط در دو نمایش زن پوش بودم یکی آقای همسر خانم شوهر و یکی قجر الجدید. آن هایی که از این کار من گله می کنند اصل برند سازی را نمی فهمند من با این جنس کار در دل مردم جا پیدا می کنم و باعث می شوم آن ها سعید یاردوستی را در کارهای دیگر هم دنبال کنند و به این شکل مخاطبانم را به سالن ها می کشانم. در کنار قجر الجدید، نمایش «چند اپیزدود از هشت» را هم بازی می کنم که ژانر دفاع مقدس است و با این روش مخاطبانم را به دیدن آن کار تشویق می کنم. اکبر عبدی هم زن پوش بازی کرده، چه ایرادی دارد؟


همسر شما، الهام رضایی، یک بازیگر است، خواستگاری کردن از یک بازیگر سخت بود؟

ما سال ۱۳۸۴ در تئاتر با هم آشنا شدیم و سال ۱۳۸۶ دقیقا بعد از اجرای آخرین روز از نمایش «مردی که می خواست مرد باشد»، او را به خانه رساندم و بعد برگشتم کت و شلوارم را پوشیدم و با خانواده به خواستگاری رفتیم! همه چیز هم خوب پیش رفت و اصلا چیزهایی که در مورد سختی های ازدواج به من می گفتند در واقعیت برای من وجود نداشت و خوشحالم که اولین خواستگاری من آخرین خواستگاری شد.

به تئاتر برگردیم، از نظر شما رسالت تئاتر تنها سرگرم کردن مردم است یا پیامی هم دارد؟

اینکه مردم دوست دارند بخندند عیب نیست اما تئاتر هم صد در صد سرگرمی نیست. ما در نمایش طنز «آقای همسر خانم شوهر» با روانشناس اجتماعی صحبت می کردیم، کتاب خوانده بودیم و پیام های بسیاری را لابلای همین جملات به ظاهر خنده دار به مخاطب می رساندیم. اصلا نمایشی که پیام نداشته باشد مورد تایید قرار نمی گیرد که به مرحلۀ اجرا برسد.

حتی اگر در بین ۵۰۰ نفری که برای خنده آمده اند یک نفر پیام ما را بگیرد و بفهمد ما کارمان را انجام داده ایم. در واقع ما مردم را به نحوی با خنده گول می زنیم که حرفمان را به آن ها بزنیم. در قجر الجدید یک خانوادۀ بستۀ قجری در کنار یک خانوادۀ باز امریکایی قرار می گیرند تا ما به مخاطب بگوییم که تعادل چیزی خوبی است. در این نمایش به اعتیاد جوانان، دزدی و خیلی مسائل دیگر پرداخته شده و خانمی که رفتار من را در نقش یک زن می بیند و به کار اشتباهی که می کنم می خندد، اگر متصف به این رفتار باشد در واقع به خودش می خندد، ممکن است نقش من تلنگری برای او باشد که بعد از این در زندگی خود چنین رفتاری نداشته باشد.

از فیلم سینمایی «رشید حرفه ای» بگویید. بازی کردن کنار قدرت الله ایزدی چطور بود؟

من با رشید حرفه ای به لحاظ داستان مشکل داشتم و طبیعتا داستان روی بازی بازیگر هم اثر می گذارد. اگر بازیگر نتواند درست شخصیت پردازی کند نمی تواند کاراکتر خوبی بسازد. عمو رشید عمدۀ دیالوگ ها را فی البداهه می گوید تصور کنید در تمرین شما دیالوگ هایی را حفظ می کنید و بعد در حین اجرا ۸۰ درصد آن عوض می شود! شما باید آن قدر خلاق باشید که بتوانید در لحظه جواب عمو رشید را بدهید و این کار واقعا سخت است اما فکر می کنم که از پس آن برآمدم.


در تئاترها بیشتر در نقش کمدی هستید و در فیلم ها خاکستری، این انتخاب بر عهدۀ شما بوده؟

بله مردم در تئاتر مرا به طنز می شناسند اما به جز «پشت کوه های بلند» در هیچ فیلمی نقش کمدی نداشتم. در فیلم ها به خاطر ظاهرم نقش های خاکستری را به من پیشنهاد می کنند و من هم می پذیرم.

از سریال «پشت کوه های بلند» و دیگر فیلم هایی که در آن بازی کرده اید بگویید.

«پشت کوه های بلند» را دانشگاهی می دانم که گویی دو سال سر کلاس درس استاد امرالله احمدجو حاضر شده بودم. از محمود پاک نیت اخلاق، از امر الله احمد جو تئوری و از همه و همه درس یاد می گرفتم. استاد احمدجو در این کار به من گفت اگر زودتر تو را می شناختم نقش دیگری به تو می دادم. من کارهای خوبی کرده ام که دیده شده اما من در آن دیده نشدم مثل «تب برفکی» که جایزۀ بین المللی گرفت مثل تله فیلم «جلباب» که مدیر تولید آن هم خودم بودم و رتبۀ ۸۵ گرفت. اما خب عجیب است که با این رتبه نتوانستیم آن را سراسری پخش کنیم. می پذیرم که فیلم و تئاتر بد هم داشته ام، بعضی وقت ها غم نان است و کاری هم نمی شود کرد.

تنها منبع درآمد شما تئاتر است. اوضاع خوب پیش می رود؟

در تئاتر افراد کمی را می شناسم که تنها منبع درآمدشان تئاتر باشد من، احسان جانمی، امید نیاز و چند نفر دیگر...اگر مدیریت ها درست باشد ما هم می توانیم خوب زندگی کنیم، اما در شرایطی که مدیران تا پول هنگفتی به تئاتر تزریق می شود دوستانشان را حتی از تهران، صدا می زنند و برای ۴ اجرا به آن ها ۴۰ میلیون و گاهی به آن ها برای یک کار ۱۴۰ میلیون یا ۲۰۰ میلیون می دهند و بقیه را در حد اجازه دادن برای درج لوگو هم حمایت نمی کنند، کار ما کمی سخت می شود.

من همیشه تلاش کرده ام که از حاشیه دور باشم اما این چند سال آنقدرتحت فشار بوده ام که دیگر خسته شده ام. من که برای دل مردم و ثواب خنداندن آن ها کار می کنم چرا باید توسط تحصیل کرده های این رشته که روزی شاگرد خودم بوده اند تخریب بشوم؟ چرا نمی خواهند بپذیرند که کار خوب دیده می شود و کار بد دیده نمی شود. چرا وقتی از یک پیشکسوت دعوت می کنیم نمایش ما را ببیند می آید و هندزفری در گوش حین اجرای ما فوتبال پرسپولیس را دنبال می کند و دو دقیقۀ تمام دستش روی اسپیکر می رود و متوجه نمی شود که صدای تلفنش سالن را برداشته؟ ما خودمان هم هوای خودمان را نداریم.


اصلی ترین مشکل تئاتر اصفهان را در حال حاضر چه می دانید؟

در یک کلام باند بازی. هرکس فقط به دوستان خودش بها می دهد و سلیقه و نگاه دیگران را به این دلیل که شبیه او نیست رد می کند. جشنواره ای در اصفهان پا گرفته بود به نام جشنوارۀ فصلی تئاتر، وقتی فراخوان آن را دیدم به حدی شاد شدم که خدا می داند. حساب کردم هر سال ۴ فصل، چند نمایش می توانم اجرا کنم و برای بردن جایزه هم خیالبافی کرده بودم که ناگهان یک تغییر مدیریتی انجام شد و کم کم بخش صحنه ای حذف شد و جشنواره از حالت رقابتی خارج شد و تبدیل به یک دور همی کوچک شد و بعد هم تمام، به همین سادگی! نه فقط مدیران، بچه های خود تئاتر هم تئاتری ها را اذیت می کنند و این ها دردآور است.

ارسال نظر