اصفهان و حافظه جمعی
در دو سه سال اخیر بحث شهرها و حافظه جمعی تا حدودی در ایران در حال تکوین بوده است و برخی تغییرات در حوزه شهری ازجمله پیادهراهسازیهای خیابانهای تاریخی و پرخاطره شهر در ذیل همین بحث در رشت، تهران، تبریز، یزد و اصفهان کلید خورده است. اینکه حافظه چیست و چه کارکردی در کیفیت شهری در اصفهان ایفا میکند، پرسشهایی است که باید به آنها پاسخ داد.
محمد عرب، معمار ساکن اصفهان و برنده جایزه معمار سال 1396 میگوید: «حافظه جمعي جزو مباني شهر و از لايههاي تشکیلدهنده شهر است. اينقدر مهم که شهر را نميتوان هیچگاه بدون حافظه جمعياش تصور کرد. اين حافظه جمعي با انباشتش، «حافظه تاريخي» را شکل ميدهد و اين حافظه تاريخي است که هويت و فرهنگ را ميسازد. جالب است که باوجوداینکه امروزه خيلي دم از هويت ميزنيم و از معماری ايراني- اسلامي صحبت ميکنيم، اما متأسفانه آن را در کالبد جستجو ميکنيم. ما هنوز به اين درک نرسيدهايم که هويت جايي، جداي از کالبد شکل ميگيرد و کالبد خود محصول هويت است و از بين رفتنش خود از بين رفتن حافظه جمعي است. حافظه جمعي که تداومش را از دست بدهد، ما هويت را ازدستدادهایم و هويت که کمرنگ شود، ما حس تعلقخاطر را از دست ميدهيم و آدمها نسبت به مکان زندگیشان بيتفاوت ميشوند. اين است که امروز در يک سيکل باطل دور ميزنيم. شهر براي شهروندانش اهميت ندارد که پیگیرش باشند و اين خود عامل جدي تخريب است. ما اگر اين حس تعلقخاطر را در اصفهان از دست بدهيم که تقریباً ازدستدادهایم، نابودي شهر حتمي است، نه نابودي در معناي کالبدي آن که نابودي در معناي هر آنچه مفهوم شهر را در آن جستجو ميکنيم.»
وی ادامه میدهد: «در باب ارتباط بین دو مقوله شهر و حافظه جمعی میتوان گفت که حافظه جمعی محصول زندگی شهری است و منظور از زندگی شهری، همه آن اتفاقاتی است که در عرصههای عمومی شهر رخ میدهند و قابلیت روایت دارند و تعریف کردنی میباشند. در واقع، وقتی در مکان و زمان مشخص، رویدادی رخ میدهد، این در حافظه ثبت میشود، وقتی این مکان شهر است و سایر شهروندان نیز، در تجربه کردن آن سهیماند، حافظه جمعی شکل میگیرد که یکی از مهمترین لایههای تشکیلدهنده مفهوم شهر است. شهر، یک پدیده زنده و پویا است که دائم در حال تداوم و تغییر است، تداومي که پا درگذشته دارد و تغييري که نگاه به آينده دارد. درگذشته، بهواسطه رشد ارگانیک شهر، اين تداوم و تغيير جز لاینفک، شکلگیری بناها و شهرهای ما بوده است، ولي امروزه بهواسطه توسعه سریع شهرها، اين ويژگيها کمرنگ شده و بیشتر شاهد تغییر هستیم تا تداوم، لذا دچار انقطاع شدهایم، اين انقطاعها، شهرها را بدل به اقامتگاه کرده است. شهري که در آن زندگي جاري نشود و نتواند به آن مدنيتي که به مفهوم شهرنشيني و حضور زندگي شهري است برسد، شهر نيست که يک اقامتگاه است، يعني مکاني براي خوابيدن و مکاني براي کار کردن و خيابانهایی جهت ارتباط هرچه سریعتر بين اينها.»
عرب میگوید: «تضعیف حافظه جمعی ما، محصول عوامل متعددی است، ولي مسئله خيلي مهم ديگر که متوجه مدیران، طراحان و برنامه ریزان شهری است، درواقع نگاه ما به مقوله توسعه است که صرفاً نگاه کالبدی است، امروزه زندگی شهری و حافظه جمعی نقشی در طرحهای توسعه شهری ندارند، طرحهای جامع و تفصیلی، بهعنوان بخشی از مهمترین اسناد توسعه یک شهر، به طرح کاربری، شبکه حرکت، حدود ارتفاعی و ضوابطی بیربط، محدود میشوند. این یعنی نگاه تکبعدی به پدیدهای پیچیده و هزار لایه همچون شهر.»
«مثلاً ميآييم پروژه ميدان عتيق را تعريف ميکنيم، با فضاي پياده محور و مواردي ازایندست. خيلي خوب. ولي بهجای آنکه این موضوع را در تداوم با گذشتهاش مطرح کنیم و بدون توجه به تاریخ هزار ساله میدان، يک برش از تاریخ، متعلق به دوران سلجوقی را در نظر ميگيريم و ميخواهيم بدون توجه بهتمامی تغییراتی که طی این هزار سال صورت گرفته، آن را بازسازی کنيم، به شکلي که خود اهالي همان محل ديگر نميتوانند پيدا کنند، اصلاً کجا هستند؟ ارزشگذاریهایمان تنها بر اساس دوره بندی و قدمت است، درصورتیکه بخشي از اين ارزشگذاري بايد برگردد، به ميزان خاطرهانگیزی آن پدیده که چقدر امروز در رویکردمان نگاه به اين داريم که اين اثر بايد نگهداري شود، چون که يک بخش مهمي از مردم از آن خاطره دارند؟»
بهروز ملبوسباف، فیلمساز که ازجمله فیلم اصفهان در بوق کارخانههایش و نیز فیلم در عمق میدانش نزدیک و در جهت همین مضمون حافظه جمعی بوده است میگوید: «وقتي ماشين وارد زندگي انسان شد، انسان سينما را اختراع کرد تا در درجه اول اين روند وحشتناک تغيير و سرعت را که از اول ازل تا اختراع اتومبیل هیچوقت به اين صورت نديده بود را جوري حل کند و راهحلی بيابد که بي حافظه نماند. سينما کارکردي غير از ايجاد حافظه جمعي و خاطره جمعي و روایت این زندگي پرشتاب آدم امروز ندارد. از اين منظر است که شهر بي سينما و روايتگر امروز به نظر من هم فقط يک خوابگاه است.»
ملبوسباف ادامه میدهد: «کاري که اصحاب جنگ اصفهان در دهه 40 ميکنند، يعني اقدام به توليد شعر نو و داستان و روايت مدرن، يعني آوردن شعر و زندگي به خودآگاه اهالي. به نظر من چيزي که باعث تضعيف حافظه جمعي ما شده است، بخش عمدهاش برميگردد به اينکه جامعه و سيستمهاي موجود، زمينه را براي ظهور و بروز هنر و هنرمندان امروزي فراهم نميکنند. درواقع ما نو نميشويم، بلکه مدرنیسم روي سرمان خراب میشود و ازاینرو تغيير ميکنيم ولي تداوم نداريم.»