اسدلله یکتا : سامان مقدم همیشه می‌گوید قدیمی ها برکت کار من هستند

وقتی چند هفته پیش در جشن خانه‌ سینما از او به‌عنوان یک پیشکسوت سینماتقدیر نشد، همایش را با چشم گریان ترک کرد.

روزنامه قانون: وقتی چند هفته پیش در جشن خانه‌ سینما از او به‌عنوان یک پیشکسوت سینماتقدیر نشد، همایش را با چشم گریان ترک کرد. بعد از این اتفاق تصمیم گرفتیم که خودمان دست به کار شویم. همین شد که در تحریریه‌ کوچک‌مان به قدر وسع خودمان، برایش بزرگداشت برگزار کردیم؛ کیک خریديم و با او عکس انداختیم. او با تمام بچه‌های تحریریه به گپ و گفت پرداخت و از خاطرات شیرین و دور خود گفت.

آری، از اسدا... یکتا سخن می گویم؛ غریبه آشنايي برای مسئولان این سینمای بی رحم که دلش را شکاندند و اشک را بر چشمانش سرازیر کردند. از پیرمردی که سال‌های عمرش را در راه یگانه معشوقش؛ یعنی سینما صرف کرده است. یکتا؛ مردی که شب و روزش خاطرات کوچه پس کوچه‌های لاله زار است، هنوز قبر فردین با دستان او شسته می شود و هنوز گمان می کند که سینمای ایران، عاری از هر گونه غل و غش است.

این را برای کسانی می‌نویسم که خود را پشت ژست‌های روشنفکرانه پنهان می‌کنند و تقدیر را تنها برای هنر متعالی می‌دانند و چندان برای‌شان اهمیت ندارد که یک انسان که شاید راه را برای ادامه مسیر دیگران باز کرده است، در گوشه‌ای از این دنیا در محنت به سر می‌برد.

اگر در اردیبهشت سال95، اسدا... یکتا با ما به گفت و گو نمی‌پرداخت و اگر امروز در این تحریریه از او تجلیل نمی‌شد، شاید اکنون مانند خیل بسیار کسانی که در سکوت و ناامیدی جان می‌دهند، از دست می‌رفت و سکان داران سینما با بادی در گلو، محبت می کردند و برایش فاتحه‌ای می‌خواندند! همچنین شاید برخی سینماگرهایی که این چندروز دنیا بر وفق مرادشان می چرخد، با سیگاری بر گوشه لب، شأن‌شان را اجل از سخن گفتن از یکتایی می دانستند که سال ها رنج این سینما را متحمل شده است. بگذریم از هنر.

حرمت، کرامت و جان یک انسان ایجاب می‌کند که دلش شکسته نشود، در فقر زندگی نکند و روزگار بر او سخت نگیرد. شاید این مفاهیم رنگ و بویی از شعارزندگی و کهنگی را با خود به همراه داشته باشد اما ای کاش دست‌کم شعارش داده شود. در حاشیه این بزرگداشت صمیمی و بی تکلف، با اسدا... یکتا یک بار دیگر به گفت و گو نشستیم تا حال این روزهایش را جویا شویم.

روزگار اسدا... یکتا با فراز و نشیب‌های بسیاری همراه بوده است. در دوره‌ای شما با مشکلات مالی شدیدی رو به رو شدید اما به نظر می‌رسد که اکنون روزگارتان بهتر شده است و در آرامش بیشتری زندگی می‌کنید. قدری از حال امروزتان بگویید.


بله درست است. روزگار بر من سخت گرفت. هیچ وقت آن روزهای تلخ و مشقت بار را فراموش نمی کنم. تنگدستی از یک‌سو و زخم زبان های دوستان و همکاران از سوی دیگر، رنج عظیمی بر دوش من گذاشته بود. برخی با طعنه و کنایه یا با لحن ترحم آمیزي می گفتند که یکتا سیگار فروش شده است. شاید به گمان خودشان می خواستند برای من قدمی بردارند اما نمی دانستند که آبروی من را می برند. همان زمان نیز می گفتم که برای تامین معاش زن و بچه، فروختن سیگار هیچ ایرادی ندارد. می‌دانید که در جامعه امروز اگر راه هم بروید، باید پول خرج کنید. بدون پول ادامه زندگی میسر نیست.
من هیچ‌گاه حق کسی را نخوردم، از دیوار خانه کسی بالا نرفتم و با جان و دل برای آسایش خانواده‌ام کار کردم. وقتی عده‌ای مدام سیگار فروشی من را به رخم می‌کشیدند، غمگین می‌شدم. ناراحت می‌شدم که چرا یکی از آن ها نمی آید و بگوید برایت در سینما کاری مهیا کرده‌ام. اگر کسی از سر دلسوزی حرفی می‌زند، باید دست به کار شود. من پول را به هر نحوی به دست می‌آوردم اما نیاز آن روزهای من کار بود.

وقتی کسی به فکر معاش همکار قدیمی خود نبود، خودم دست به کار شدم و برای شادی خانواده ام فعالیت کردم. بله به قول شما آن روزهای سخت گذشت و اکنون به شکرانه خدا، وضعیتم بهتر است. کم و بیش کار پیشنهاد می شود اما همه می‌خواهند نسیه حساب کنند. می‌گویند آقای یکتا با ما کمتر حساب کن، پول نداریم. نمی‌دانم چرا هر کس به من می‌رسد پول ندارد؟ از ابتدای فعالیتم در سینما، همه می‌گفتند پول نداریم. این جمله مثل نوار ي تکراری آزارم می‌دهد.

اين روزها در کارهای متعددی ایفای نقش کرده‌اید. از پیشنهادهای اخیر راضی هستید؟

خدا را شکر. من انسان طمع کاری نیستم و به روزی مقرری که خدا تعیین کرده است، راضی هستم. بعد از مصاحبه‌ای که با روزنامه قانون در اردیبهشت سال95 داشتم، بسیاری از افراد یادشان آمد که اسدا...یکتایی نيز وجود دارد.
خیلی بازتاب خوبی داشت و آن مصاحبه در زندگی‌ام سبب خیری شد تا کارهای متعددی پیشنهاد شود. البته در روند کارهایی که به من پیشنهاد شد، مشکلاتی نیز به وجود آمد. اما به هر حال خوب و رضایت بخش بود. نخستين کاری که بعد از آن مصاحبه به من پیشنهاد شد، سریال «معمای‌شاه» به کارگردانی آقای ورزی بود. در ابتدا تصور کردم که از پس معمای شاه اوضاع مالی خوبی نصیبم خواهد شد اما واقعیت این‌طور نبود. برای گرفتن پول خیلی اذیت شدم. آن دوره با ازدواج پسرم مصادف شده بود و من به پول نيازداشتم.

درحقيقت بحث من تنها میزان پول نبود، مساله احتیاج زمانی من به دستمزد آن پروژه بود که بتوانم برای پسرم مراسم ازدواجی برپا کنم. چندبار به سازمان سینمایی مراجعه کردم و به طرح شکایت پرداختم که به نتیجه‌ای نرسید و در نهایت خداوند باعث شد که پولم را از این پروژه بگیرم. پس از آن، سر کار «گشت ارشاد2»، به کارگردانی سعیدسهیلی رفتم. مشکل مالی در آن کار وجود نداشت اما نقش رسمی من، تبدیل به یک پلان بی‌مفهوم شد. بیش از این وارد این قضیه نمی‌شوم زیرا نمی‌خواهم در خانواده سینما تفرقه افکنی کنم. بعد از گشت ارشاد، افتخار همکاری با سامان مقدم را داشتم.

سامان در سکانس فوق‌العاده‌ای از «نهنگ عنبر2»، پیوندی میان پیشکسوتان و جوانان سینمای ایران برقرار کرد. آن بازی در آن سکانس یکی از شیرین‌ترین خاطرات کاری طول زندگی من است و خوشحالم که در یکی از محترم‌ترین کارهای سینمایی ایفای نقش کردم که نتیجه‌اش نیز با استقبال بی‌نظیر مخاطبان همراه شد.

سامان مقدم همیشه می‌گوید قدیمی ها برکت کار من هستند. با افتخار در سریال «دیوار‌به‌دیوار» نیز با آقای مقدم همکاری کردم. سپس کار «دارکوب» به کارگردانی بهروز شعیبی عزیز را انجام دادم. فیلم برجسته‌ای که هنوز اکران نشده است. بهروز از بچه‌های فوق‌العاده سینمای ایران است که آینده بسیار درخشانی خواهد داشت.


بعد از دارکوب قرارداد فیلمی به نام دخمه را امضا کردم اما بعد از جلسه اول فیلمبرداری و دریافت قسط اول کار، دیگر با من تماس نگرفتند. همه این ها گذشت تا از دفتر آقای جیرانی با من تماس گرفتند و پیشنهاد کار در فیلم «خفه‌گی» را ارائه دادند. به دفتر استاد جیرانی مراجعه کردم و تمام توافق‌های مرتبط را به صورت شفاهی انجام دادیم. فردای آن روز، حضور من در فیلم آقای‌جیرانی بازتاب گسترده‌ای در فضای مجازی داشت.

خفه‌گی کلید خورد اما روز فیلمبرداری با من تماس نگرفتند. حتی در سایت‌های مختلف نیز اسم من جزو بازیگران این فیلم نوشته شده است. حتی بازی در این فیلم در سابقه کاری من ثبت شده است اما گويا عوامل فیلم، تمایلی به همکاری با من نداشتد. گله‌ای از آقای جیرانی عزیز ندارم زیرا هر گونه همکاری با ایشان افتخار بزرگی محسوب مي‌شود. بی‌مهری دیگری که در حق من رخ داد، بازی در فیلم« مصادره» به کارگردانی مهران‌احمدی بود. سه هفته پیش با من تماس گرفتند و به دفتر مهران رفتم.

صحبت‌های مالی انجام شد و حتی تاریخ ارائه پاسپورت برای ضبط سکانس‌های خارج از کشور نيز اعلام شد اما ناگهان هیچ یک از عوامل فیلم پاسخ تلفنم را ندادند و خبردار شدم که همه از کشور خارج شده‌اند. در آن فیلم نیز قرارداد ما شفاهی بود و شايدبه دلیل مسائل مالی تمایل به همکاری نداشتند. در نهایت با آقای مصطفی کیایی فیلم «چهارراه‌استانبول» را در کنار بهرام رادان و محسن کیایی کار کردم. امروز هم یک جلسه کاری دارم که امیدوارم با نتیجه مثبت همراه شود.

آنچه از صحبت‌های شما می‌توان نتیجه گرفت، این است که کارتان به نسبت رو به راه شده است. قدری کلی‌تر صحبت کنیم. موضوع مهمی که این روزها پیشکسوتان سینما از آن گلایه دارند، رعایت نشدن حقوق سینمایی‌شان است. به نحوی که سازمان‌های متولی، اعم از وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان سینمایی و خانه سینما معاش دوران بازنشستگی فعالان عرصه سینما را تامین نمی کنند. موضوعی که درکشورهای دیگر از جمله هند و کشورهای غربی به شدت مورد توجه است. نظر شما در این خصوص چیست؟

سینما، بی‌پناه‌ترین عرصه هنری است. به یاد دارم که چندی پیش در مراسمی می‌گفتند اگر پیشکسوتی کار ندارد، به کم سوادی او باز می‌گردد. به نظر من پیشکسوت به کسی می گویند که عمرش را فدای یک حرفه مشخص کرده و در زمان اوجش، خوش درخشیده و راه را برای نسل‌های آینده باز کرده باشد. شخصی که اکنون سکان اداره هنر این مملکت را به دست گرفته است، وظیفه دارد که چنین هنرمندانی را دریابد و به آن ها احترام بگذارد.
بگذارید پاسخ شما را با ذکر خاطره‌ای بدهم. وقتی من به فیلمبرداری فیلم «مرداد و لاله» به کارگردانی مرحوم صابررهبر در سال1343 رفتم، سکانسی را بازی کردم که در آن باید چندبار به صورت تند از تیرچراغ برقی بالا و پایین می‌رفتم. آن زمان مانند اکنون دوربین‌های رِد و تدوین‌های حرفه ای وجود نداشت که همه چیز را پوشش دهند. 80درصد کار به عهده بازیگر بود. دومین باری که از تیر چراغ برق بالا رفتم، پایم سر خورد و چانه‌ام شکست که هنوز جای شکستگی اش بر صورتم باقی مانده است.

قرار بود وقتی از تیر به پایین می آیم، چرخی بزنم و یک دیالوگ را بگویم تا صحنه کات شود. از تیر به زمین افتادم و بدون اینکه رو به دوربین شوم، دیالوگ را گفتم. صابر رهبر عصبانی شد که چرا به سمت دوربین برنگشتی. وقتی کات اعلام شد و صورتم را چرخاندم، رهبر صورت خونین من را دید و گفت تو از چه کسی یادگرفته‌ای که در این سکانس نباید کات اعلام شود؟ پس اینکه می گویند دانش نداری سخن منصفانه‌ای نیست.

من در حد خودم، فوت و فن‌های بازیگری را بلد بودم و هستم. اصلا در آن دوران حرفه بازیگری چندان با تحصیلات آکادمیک همراه نبود. دانشگاه هنرهای زیبا در آن سال ها تاسیس شد و برخی سینماگران از جمله چنگیز‌جلیلوند در آن مشغول به تحصیل شدند. ورود من به سینما بر اساس شانس و اقبال نبود. شاید بتوان گفت که ورودم به عرصه تئاتر شانسی بود اما در مورد سینما هرگز این‌گونه نبوده است. روزی که عموی خود را از دست دادم، از سر بی‌حوصلگی در خیابان لاله زار به تماشای تئاتری نشستم. صاحب تئاتر از جسته کوچک من خوشش آمد و به بازی در تئاترش دعوتم کرد.

بعد از حدود سه ماه، نفر اول آن تئاتر به حساب می‌آمدم. صابر رهبر شنیده بود که بازیگری در این ابعاد بدنی، در تئاتری در لاله زار ایفای نقش می‌کند. روزی آمد و گفت که چرا فیلم سینمایی بازی نمی‌کنی؟ گفتم بلد نیستم. گفت تو که تئاتر را به این خوبی بازی می کنی، در سینما موفق خواهی شد. پس ورود من به عرصه سینما با بی‌دانشی و بر مبنای اقبال نبوده است. از این رو توقع دارم که مسئولان ذی ربط، من را به عنوان پیشکسوت سینما قلمداد کنند.

قدری از اتفاق چند شب پیش بگویید. چه اتفاقی افتاد که از شما به عنوان یک پیشکسوت تقدیر نشد؟ چه شد که با چشم گریان، مراسم را ترک کردید؟ درد دل شما از چه شخص یا نهادی است؟


چند روز گذشته با من تماس گرفتند و گفتند که روز سه شنبه برای تجلیل از پیشکسوتان بدلکاری به خانه سینما بیایید اما اطلاعات کافی را پیرامون چرایی دعوت من نگفتند. بعد از آن یکی دیگر از دوستان زنگ زد و گفت که اسم تو نيز در لیست 15نفره وجود دارد. برداشت من این بود که قرار است برای 15نفر از بدلکارهای سینمای ایران مراسم تجلیلی برگزار شود. وقتی وارد خانه سینما شدم، حتی برای ورود یا نشستن نیز با مشکل مواجه شدم.
به هر حال در میان جمعیت یک صندلی خالی پیدا کردم و نشستم. در طول مراسم متوجه شوم که از سه گروه 6نفره تجلیل خواهد شد. یک گروه، عوامل خود خانه سینما بودند؛ کسانی که در این سال ها در خانه سینما زحمت کشیده اند.

گروه دیگر افرادی بودند که در عرصه بدلکاری کار کرده‌اند. از آن‌ها نیز تجلیل به عمل آمد و هیچ مشکلی وجود نداشت. چون هنوز ناراحتی برایم به وجود نیامده بود، در جلسه نشستم. تا آنکه گروه سوم متشکل از کسانی بودند، که به دلیل یک عمر فعالیت هنری از آن ها تجلیل می‌شد. باور کنید که تحت عناوینی چون 30سال فعالیت در نقش های منفی، 20سال فعالیت در نقش های مثبت و 40سال فعالیت در نقش های مثبت و منفی کسانی را صدا می‌کردند و به آن ها جایزه می دادند.



وقتی من در هیچ یک از این تقسیم بندی ها جا نداشتم، به شدت ناراحت شدم و همایش را با حال منقلبي ترک کردم. اگر بحث فعالیت هنری برای آقایان مطرح است، من عمرم بوی فعالیت هنری می‌دهد و در راه سینما هرآنچه داشتم از دست داده‌ام.

من 98 فیلم فارسی بازی کرده‌ام اما بعد از تمام این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که پرکارترین‌ها، بی‌صداترین‌ها هستند. شاید در گوشه‌ای از کشور فردی زندگی کند که بیش از من عمرش را صرف هنر این مرزوبوم کرده باشد اما وقتی در خیابان راه می‌رود، هیچ‌کس او را نشناسد و به وي اعتنایی نکند. وا... که حق هنرمندان این کشور، برخورد قهری و سلبی آقایان نیست.

به نظرم اکنون شما حتی بیشتر از کار به احترام نیاز دارید. در گفت و گوی قبلی گفتید که سینما جنون فراموشی دارد. شاید از حیث مالی قدری شرایط برای‌تان بهتر شده باشد اما هنوز از بی‌توجهی رنج می‌برید. خواسته مشخص اسدا... یکتا از مسئولان و اهالی سینما چیست؟

خواسته من به‌طور حتم احترام است؛ احترام به خودم و تمام قدیمی‌های سینمای ایران. در مسیر که به روزنامه شما می‌آمدم، به این فکر کردم که در کنار دلخوری از مسئولان خانه سینما، برخی خبرگزاری‌ها نیز بر اساس سلیقه شخصی خودشان رفتار کردند.
بهتر است اگر اتفاقی برای یکی از اهالی سینما رخ می‌دهد، آن خبر فارغ از تمایلات شخصی پوشش داده شود. چون من اکنون ستاره سینمای ایران نیستم، نباید فراموش شوم. خانه‌سینما نظام‌مندي‌اش بي‌بندوبار است و از مسئولان اين نهاد انتظاري نيست. انتظار من از رسانه هایی است که کارمندان‌شان جوان‌های بااستعداد و خلاق هستند. آن‌ها باید به فکر قدیمی‌ها باشند.

در پایان امیدوارم همیشه سلامت باشید و زندگی‌تان سرشار از رزق و روزی باشد. اگر نکته ای مانده است كه نپرسیدم، بفرمایید.

در پایان به مخاطبان عزیز می‌گویم که سینما اخبار خوب نیز دارد. از جمله آن خبرهای خوب، به دنیا آمدن فرزندیکی از بازیگران عزیز سینماست که به او تبریک می‌گویم.
همچنین به تمام سینماگرهایی که موفقیت‌های بزرگی کسب می‌کنند، از اعماق جانم تبریک عرض می‌کنم. جا دارد یک تبریک ویژه به نوید محمدزاده عزیز بگویم که در این چندوقت با کسب جوایز درخشان بین‌المللی، دل مردم ایران را شاد کرد. نوید یکی از بااستعدادترین بازیگران ایران است و آینده روشني برای او پیش‌بینی می‌کنم. پس من همین‌طور که به اتفاقات تلخ سینما واکنش نشان می‌دهم، روشنی‌های سینمای ایران را نیز می‌بینم.

اجازه می‌خواهم که از همین تریبون اعلام کنم که در سالروز تولدم، یعنی 23آذر، جشنی را تحت عنوان «جشن خانواده پیشکسوتان» برگزار خواهم كرد و امیدوارم این جشن تا سال ها بعد نیز ادامه داشته باشد. سعی من این است که از تمام کسانی که عمرشان را صرف سینمای ایران کرده‌اند، تقدیر به عمل آید. به‌دلیل آنکه پناهی در خانه سینما ندارم، آرزو دارم که اسپانسرهای خوبی برای این جشن پیدا شوند.

در نهایت از روزنامه قانون و به ویژه شما ممنونم که باعث تغییر شرایط زندگی من شدید و بسیار تشکر می‌کنم که یک‌بار دیگر فرصتي ايجاد كرديد که دوباره پرتاب خبری بی‌نظیري داشته باشم. امیدوارم نوبت بعدی که بر صندلی روزنامه قانون می‌نشینم، حال سینمای ایران، بهتر از امروز و دیروز باشد.
ارسال نظر