اصفهان صفوی؛ حد اعلای عدل و عمارت شهری

سید محمد بهشتی، از چهره‌های شناخته‌شده و معتبر حوزه معماری و میراث فرهنگی ایران در دهه‌های اخیر است. وی هفته گذشته میهمان‌خانه صفوی اصفهان، بنیاد تازه تأسیس فرهنگی و هنری، بود و در سومین نشست اصفهانشناسی آن به بیان دیدگاه‌هایش پرداخت. وی به شناخت در تاریکی و شناخت در روشنایی اشاره کرد و بسیاری از نگاه‌های رایج در توسعه شهری کنونی را معلول شناخت اصفهان در تاریکی دانست.

سعید آقایی/اصفهان امروز: شب نزدیک است و پرده تاریکی دارد کم‌کم چهره شهر را تغییر می‌دهد که با عبور در روشنی، خاکستری و سپس سیاهی، خیابان‌های مقصد برنامه «اصفهان از نگاه دیگر» را پشت سر می‌گذارم. نام خیابان‌هایی که با شاعران و بزرگان گره‌خورده‌اند: حکیم نظامی، محتشم کاشانی، وحید دستجردی و بالاخره خاقانی. همه را رد می‌کنم و در تاریکی آغاز شب وارد خانه صفوی می‌شوم. در راه، بین این تناقض‌نما که فضای تاریک را شاعرانه می‌دانند و شعر را روشنی‌بخش، مانده‌ام. کمی ناراحتم از اینکه در جای خودم قرار ندارم، ولی از دالان که می‌گذرم و چهره‌های باصفای مردان دوستدار اصفهان را که می‌بینم، غمم را فراموش می‌کنم.

نام مهندس سیدمحمد بهشتی کافی است که چهره‌های فعال در رشته‌های گوناگون را در این مکان گردهم بیاورد. معماران، شاعران، نویسندگان و البته اهالی رسانه! حلقه‌های چندنفری که به نشست‌های غیررسمی تبدیل‌شده‌اند و در وصف آنها می‌توان گفت: زیبایی تکرار نشدنی. تکه‌هایی از گفتارهایی که هرکدام از آنها می‌گویند، نشانگر این است که آنها منتظر یک‌شب متفاوت هستند. با یکی از دوستان رسانه به طبقه دوم خانه می‌رویم و از آن بالا رخدادی را مشاهده می‌کنیم که گویا قرار است در این شب پاییزی، جشن اصفهان‌شناسی با عنوان «سومین نشست اصفهان» از نگاهی دیگر برگزار شود.

سیدمحمد بهشتی صحبت‌های خودش را با شعری از چهار دهه قبل درباره اصفهان شروع کرد و آنجا که اصفهان را پریای آشنای خیال معرفی کرد، زمینه را برای دریافت متن گفته‌هایش آماده ساخت. او سخنش را با معرفی دو گونه شناخت آغاز کرد. شناخت در تاریکی و شناخت در روشنایی. وی شناخت در تاریکی را همراه با تهدید همه‌چیز و شناخت در روشنایی را با قرار گرفتن همه‌چیز در سر جای خودش توصیف کرد و گفت: «شناخت در روشنایی، امنیت به همراه دارد و فرد را از اضطراب نجات می‌دهد. فرد در آن سرگردان نیست، گم‌گشته نیست. این شناخت جذبه‌ای دارد که امنیت خاطر و آرامش به همراه دارد.»

حالا گوینده ازاینجا به سراغ شناخت شهر می‌رود. در این نوع شناخت که گویی فرد گمشده است، همه‌چیز برایش تهدیدکننده است و وحشت‌زا، نیاز دارد تا با یک آشنا، یا یک کوکب هدایت، همه‌چیز روشن شود و در سرجای خودش قرار گیرد. این رخداد حاصل شناخت ما از شهر در تاریکی است.

وی بابیان اینکه شناخت در تاریکی و شناخت در روشنایی هر دو از جنس شناخت هستند، گفت: «شناخت در تاریکی نوعی توهم شناختی است.» او سپس به شناخت از اصفهان رجوع و این پرسش را مطرح کرد که: «امروز چه شناختی از اصفهان داریم؟»

وی بابیان این‌که متخصص‌هایی که در جستجوی شناخت اصفهان در تکاپو هستند، با اعداد و آمار شناخت خود را از اصفهان بیان می‌کنند و گمان می‌برند که این آمار مربوط به مساحت، جمعیت، صنعت و مشکلات اجتماعی تعریفی، از اصفهان فراهم می‌آورد حال‌آنکه «۵۰ سال پیش اصفهان بود. در این مدت برخی از این اعداد کوچک‌شده‌اند و برخی بزرگتر ولی باز اصفهان هست و در ۲۰ سال آینده هم برخی از این اعداد بزرگتر و برخی کوچکتر می‌شوند، ولی باز اصفهان هست.»

وی گفت: «تقریباً شناخت در روشنایی فراموش‌شده و تخصص ما شده شناخت در تاریکی. در مورد اصفهان هم شناخت ما شده شناخت در تاریکی حال‌آنکه روزگاری اگر می‌خواستیم ایران را بشناسیم کافی بود اطلاعاتی راجع به اصفهان داشته باشیم.»

وی برای برون رفتن از این گره، راهکار را در اعتماد به آدم‌هایی دانست که شناخت در روشنایی دارند و البته اعتقاد داشت که پیدا کردن این آدم‌ها دشوار است. «خروجی مطالعات دانشگاهی یک نوع حجاب است در این زمینه و نمی‌دانیم به مرحوم بهشتیان اعتماد کنیم یا فلان دکتر که تز دکتری‌اش درباره اصفهان است؟»

بهشتی گفت: «در حوزه معماری و شهرسازی هر چیزی که قبل از تاریخ ۱۳۳۵ است را می‌توانیم با اطمینان بگوییم که سرجای خودش بوده و اشتباهی آنجا نبوده است. درباره زاینده‌رود، کوه‌های کرکس و کبوترخانه‌ها می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که سرجای خودشان واقع‌شده‌اند. نود درصد شهرهای قبل از این تاریخ سر جای خودش بوده است.»

وی سپس به طرح این پرسش پرداخت که چه کسی سر جای خودش نیست؟ و بعد پاسخ داد: «ما؛ ما سر جای خودمان نیستیم. ما باید سرجای خودمان قرار بگیریم. اطمینان کنیم که میدان نقش‌جهان، پل خواجو، مسجد امام(ره) و ... در سر جای خودشان واقع‌شده‌اند.»

بهشتی بار دیگر به بخش‌هایی از شناخت در تاریکی اشاره کرد: «در شناخت از نوع تاریکی، حیثیت ناکجایی آن مکان و ناکسی آدم‌ها نشان‌داده شده و ناچیزی اشیاء به رخ کشیده می‌شود. درحالی‌که جا، کس و چیز باهم نسبت دارند و این نسبت را می‌توان در شناخت روشنایی به دست آورد.»

وی بابیان اینکه در شناخت روشنایی به‌جای آوردن اشیاء ممکن می‌شود، گفت: «به‌جای آوردن اشیاء، یعنی شرافت شیئیت را به‌جای‌ می‌آوریم. آن چیزی که در اصفهان هر چیزی، چیز و هرجایی، جا و هرکسی، کس است. زمینه‌های شناخت در روشنایی و به‌جا آوردن در روشنایی به وجود آمده است.» وی ابتدای این راه را سخت دانست.

بهشتی در صحبت‌هایش گفت: «برای رسیدن به شناخت در روشنایی، باید جلوی خیلی چیزهایی که بدیهی فرض کرده‌ایم و حاصل شناخت ما در تاریکی است، یک علامت سؤال بزرگ بگذاریم. برای مثال دلیل توجیهی گسترش بی‌رویه شهر، ایجاد ساختمان‌های باسمه‌ای و فرسوده از روز نخست را افزایش جمعیت عنوان می‌کنند. این در حالی است که اصفهان قبل از دوره صفوی جمعیت بین ۵۰ تا ۷۰ هزار نفر داشت و شاه‌عباس شهری برای ۶۵۰ هزار نفر طراحی کرد؛ یعنی 10 برابر جمعیت زمان خودش. جمعیت اصفهان در دوران شاه‌سلطان حسین به یک‌میلیون نفر رسید، یعنی 20 برابر. درحالی‌که جمعیت اصفهان از سال ۳۵ تاکنون دو یا سه برابر شده است. آن 10 برابر شدن اصفهان باعث شد تا اصفهان به یک جواهر تبدیل شود و افزایش جمعیت را ظرفیتی برای اعتلای آن دانستند.»

این پژوهشگر بابیان این‌که همه شهرهای ما با اصفهان صفوی و اصفهان قبل از صفوی با اصفهان صفوی قابل‌مقایسه نیست، گفت: «اصفهان صفوی، رویای شهرسازی دوره اسلامی ماست.»

وی در بخش دیگری از صحبت‌هایش به جمله‌ای کلیدی در متون ما اشاره کرد که عبارت بود از «آبادانی موکول است به عدل و عمارت.» او درباره عدل و عمارت در این جمله گفت: «عدل یعنی هر چیزی سرجای خودش واقع شود. در هستی همه‌چیز سرجای خودش واقع‌شده، پس من هم اگر می‌خواهم چیزی بسازم باید هر چیزی را سر جای خودش بسازم. عمارت هم یعنی از قوه به فعل درآوردن، یعنی اعتلا بخشیدن، یعنی کشف حجاب کردن. در این نگاه ساختن باغ فین یعنی کشف حجاب کردن از طبیعت.»

بهشتی همچنین به عبارتی اشاره کرد که همه سیاحان دوره صفوی و قاجاری ایران پس از دیدار از ایران بیان کرده‌اند و گفت: «آنها تعجب کرده‌اند که ایرانیان، این سرزمین خشک و فقیر را برای زندگی انتخاب کرده‌اند و همه آنها به اصفهان که می‌رسند، حیرت می‌کنند و اصفهان را مانند جنگل می‌دانند. این در حالی است که در اروپا و تا دوره رنسانس در شهرها حتی یک درخت هم وجود نداشته است.»

وی این از قوه به فعل درآوردن در اصفهان را عمارت و نوعی کشف حجاب دانست و گفت: «اصفهان حد اعلای عدل و عمارت بوده است. در این زمان شعر شهر سروده شده است. مفهومی که ربطی به عدد و رقم ندارد.»

وی بابیان این پرسش که آیا ما می‌توانیم عدل و عمارت را حفظ کنیم، گفت: «اصفهان شهادت می‌دهد که بله! شرط آن اهلیت است، باید اهل اصفهان باشیم، اهل اصفهان بودن یعنی یکی بودن با اصفهان، مشرف شدن به محضر اصفهان.» وی می‌گوید: «اصفهان را اهلش ساختند و هر چیز را سر جای خودش ساختند.»
ارسال نظر